بررسي و نقد آراء ريچارد داوكينز در باب خدا شناسي

شناسه محتوا : 26515

1397/03/11

تعداد بازدید : 242

از اواسط قرن هجدهم ميلادي،نظريات متعددي از سوي برخي جامعه شناسان مطرح شد كه در آنها عوامل اجتماعي سبب پيدايش باورهاي ديني تلقي شد و با رويكردهاي ماديگرايانه عنصر ماورايي در اين نظريه ها ناديده گرفته شد.به همين جهت بررسي ديدگاههاي اين جامعه شناسان از جمله ضرورتهاي مهم در خصوص دين پژوهي و منشأ گرايش بشر به دين مي باشد،تا نقاط ضعف اين نظريات مشخص شده و از انحراف نسل آينده جلوگيري شود. از جمله اين جامعه شناسان آگوست كنت است كه با ارايه ي نظريه مراحل سه گانه سير انديشه بشري ،معتقد بود كه انسان با گذر از مرحله رباني و فلسفي و رسيدن به مرحله علمي مي تواند حوادث طبيعي را تحليل كرده و ديگر نيازش به دينداري از بين برود. نقد بر كنت اين است كه وي غير از يك تحليل ذهني هيچ دليل منطقي بر اين كه منشأ گرايش بشر به دين جهل علمي اوست ارايه نكرده است. ماركس نيز با مطرح كردن نظريه تكامل اجتماعي ،منشأ گرايش بشر به دين را مسايل اقتصادي و سلطه طبقه حاكم مي داند.در حالي كه تحليل او علاوه بر اين كه دليل استواري ندارد، بر پايه خلط ميان تقدس نمادهاي ديني و وحدت بخشي دين به جامعه قرار دارد. در نظريه ي اميل دوركيم ،دين به عنوان يك امر اجتماعي تأثير گذار در حفظ انسجام اجتماعي مطرح مي شود.. او اساس گرايش انسان به دين را توتم پرستي دانسته و مي گويد توتم نماد جامعه و جامعه همان خداست. خطاي دور كيم اين است كه بدون شواهد تاريخي معتبرحكم جامعه شناسي يك منطقه را به تمام جوامع سرايت داده است. در نهايت ماكس وبر بر اهميت دين در كنش اجتماعي تأكيد مي كند و معتقد است دين داراي نقش تعيين كننده اي در سرمايه داري مي باشد. اما وبر هم در تعيين علت گرايش انسان ها به دين از تحليل هاي ذهني استفاده كرده و نظريه ي خود را بر همان تكامل گرايي قرار داده كه مردود است. بنابر اين يافته هاي حاصل از مطالعات درباره تئو ريهاي اين جامعه شناسان ،مبين آن است كه همه آن ها تلاش كرده اند بدون شواهد علمي استوار و توجه نداشتن به حقيقت دين و شأن واقعي انسان راه معرفت هاي متا فيزيكي را از پديده هاي مادي و اجتماعي جدا كنند .
پدیدآورندگان
  • : سطح3
  • : كلام اسلامي
  • : اصفهان
  • : اصفهان
  • : مجتهده امين