مباني فقهي اخلاق نقد در فقه اماميه

شناسه محتوا : 13136

1394/12/22

تعداد بازدید : 338

چكيده با وجود اينكه احكام واجب نقد و اصول اخلاقي كه ناقد بايد رعايت كند در منابع اسلامي ذكر شده است كه بررسي و شناخت اين موارد براي حيات علم، لازم و ضروري است ولي كاري از جهت فقهي و از جهت كشف محرمات و... به صورت مدون در خصوص نقد انجام نشده بود و لذا در اين پژوهش سعي شده احكام و وظايف اخلاقي نقد تبيين شود تا جامعه پژوهشگران با رعايت اين آداب و اخلاق، آراسته به اخلاق اسلامي گردند. اين پايان نامه شرايط نقد سالم و صلاحيت ها و شرايط ناقد و نقد شده را بررسي نموده و بعد از استخراج احكام از فقه، مباني آن احكام را از آيات و روايات و دلايل عقلي ذكر نموده است.در اين پژوهش روش پژوهشگر توصيف مباني فقهي اخلاق نقد در فقه اماميه بر اساس منابع معتبر مي باشد تا به جواب مساله برسد. رساله حاضر از نوع بنيادي به صورت استدلالي و جمع آوري اطلاعات متني و كتابخانه اي است. اصل نقد آداب خاص خود از جمله فقط نقادي نظري انديشه و عمل، برشمردن سره از ناسره و شفاف بودن نقد تا موثر باشد. حواشي نقد نيز آداب خاص خود را دارد: رعايت زمان و مكان نقد، استفاده از كلمات مثبت و محترمانه كه عدم رعايت آن منجر به عدم كارايي نقد و چه بسا بسته شدن راه انتقاد در شرايطي مي شود. بر اساس آيات و روايات آمده در اين پژوهش امور واجب بر نقد كننده عبارت از احترام گذاشتن در نقد و استفاده از زبان مناسب، حفظ حريم خصوصي و عدم عمومي سازي، عدم شخصي سازي ومهار انگيزه ها، عدم تعصب، صداقت، فهم و درك سخن، پرهيزاز شتابزدگي، پارسايي در نقدو امانتداري مي باشد. همچنين امور مستحب بر نقد كننده عبارت از در نقد خود را مقدم داشتن، اصل مشورت، شهامت وپايبندي به جستجوي حقيقت ، نقد منصفانه، ارائه راه حل توسط ناقد و تفكيك انديشه و رفتار از فرد مي باشد. با استناد به آيات و روايات گريز از انتقاد به عنوان مكروه بر نقد شونده معرفي گرديد. همچنين امور حرام بر نقد شونده، انگيزه خواني وسوءظن به ناقد، خود برتر بيني وتحقير منتقد و فرافكني مشخص شد. امور مستحب بر نقد شونده عبارت از استقبال از نقد، داشتن بردباري و نقد پذيري، رشد نقد پذيري و عملكرد صحيح شخص نقد شده در قبال نقد بي جا مي باشد. كليد واژه: فقه، اخلاق، نقد، اخلاق نقد، فقه اماميه
پدیدآورندگان
  • : سطح3
  • : فقه و اصول
  • : تهران
  • : ري
  • : حضرت‌عبدالعظيم«ع»