بحث از خانواده از مباحث کلیدی و پر چالش بوده و در دنیای امروز بسیار با اهمیت است. پیش نیاز ورود به این بحث مانند هر نشست و تحقیق علمی، بیان چرایی و اهمیت و ضرورت آن و نیز تعریف واژگان کلیدی و اصلی در این بحث است.
«مبانی» که در موضوع بحث آمده از ریشهی «بنا» به معنای پایه ، بنیان و زیرساخت است. در آیه 109 سوره توبه این کلمه به همین معنا آمده است:
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ آيا كسى كه بنياد [كار] خود را بر پايه تقوا و خشنودى خدا نهاده بهتر است يا كسى كه بناى خود را بر لب پرتگاهى مُشرف به سقوط پىريزى كرده و با آن در آتش دوزخ فرو مىافتد؟ و خدا گروه بيدادگران را هدايت نمىكند.
مراد ما از مبانی در این نشست ، اصول و پیش فرضهایی است که نظریات و مسائل علمی، مبتنی بر آن است. به بیان دیگر همه مبادی تصوری و تصدیقی مباحث دانش خانواده بر این پیش فرضهای فکری استوار است. این مبانی بهصورت گزارههای خبری میباشند که یا بدیهی وبی نیاز از اثبات اند یا در علوم منطقی و فلسفی به اثبات رسیده اند.
مبانی هستی شناختی و انسان شناختی وارزش شناختی از جملهی مبادی این بحث است.
واژه بعدی «خانواده» است. تعاریف متعددی با رویکردهای متفاوت از خانواده ارائه شده است. که وجه جامع این تعاریف، حول محور نقش های افراد در خانواده، متمرکزاست.
شورای عالی انقلاب فرهنگی تعریف زیر را برای خانواده، ارائه داده است: خانواده گروهی متشکل از افرادی است که به خاطر نسب یا سبب در ارتباط متقابلی با همدیگر قرار دارند و فرهنگ مشترکی پدید میآورند و در یک واحد مشترک به نام خانواده زندگی میکنند.
درادبیات دینی ما،انسان موجودی اجتماعی است و تحقق مفهوم واقعی زندگی و داشتنِ زندگی اجتماعی با تشکیل خانواده محقق میشود. و بدون اجتماع کوچک خانواده، زندگی طبیعی برای انسان، امکانپذیر نیست. لذا خانواده یک نهاد کوچک و در عین حال بسیار تأثیرگذار است و می توان گفت سنگ بنای جامعهی بشری است.
عبارت دیگری که باید در این بحث به آن توجه شود نظام خانواده است؛ و باید به این پرسش پاسخ داد که آیا اساسا می توان خانواده را جزء نظامات اجتماعی محسوب کرد یا خیر؟ برخی نظریه های دانش خانواده، نهاد خانواده را به مثابه یک نظام اجتماعی تلقی مینماید. چرا که ویژگی های یک نظام اجتماعی را داراست. از جمله دارا بودن عناصر تأثیر و تأثر،تغییر پذیری، پویایی، کنش های تقابل بین اعضای خانواده و...
مقصود از نظام خانواده در اسلام نظامی است که در کل چرخه و سیر تکاملی اش از تشکیل تا تداوم و تکثیر، مبانی اسلامی و آموزه های وحیانی و الهی در آن اشراب شده است و مبتنی بر معارف دین شکل گرفته است. در مقابل، نظام خانواده در اندیشهی سکولاریستی و غیردینی قرار دارد که خاستگاه آنها غیر الهی و بعضا الحادی است.
دلیل اهمیت این بحث:
بحث از نظریه پردازی و نظریه، جایگاه مهمی در علوم دارد. وقتی نظریه پردازی در حوزه خانواده وارد میشود با دو رشته ارتباط پیدا میکند: اول جامعه شناختی خانواده و دیگری روانشناسی اجتماعی خانواده.
اگرچه در غرب در این دو حوزه، پیشرفت هایی اتفاق افتاده است اما با توجه به ضعفِ مبانی فلسفی در غرب و غلبهی بینش تجربهگرایانه در آنها که بر تمام دانشهای غرب و ایسم های مختلف فلسفی اعم از سکولاریسم، اومانیسم، لیبرالیسم و ... سایه افکنده است، ناتوان تر از این است که بتواند تبیینی جامع از خانواده ارائه نماید.
مثلا وقتی به نظریات فمنیستی نظر میکنیم (مانند سند 2030) می بینیم جملات، بسیار جذاب و فریبنده اند ولی وقتی به بطن و مبانی فلسفی که این گزاره های خبری براساس آنها شکل گرفته، پی می بریم، می بینیم که به شدت با مبانی ما فاصله دارد. لذا نمی توانیم در مطالعات نظام خانواده آنچه از نظریات جامعه شناختی در غرب یا روانشناسی اجتماعی در غرب وجود دارد استفاده کنیم. چرا که قطعا دانشمند علوم اجتماعی صرفنظر از پیش فرض های ذهنی خود، نظریه پردازی نکرده است.
تأمل در مبانی فلسفی و ایدئولوژیک خانواده به ما کمک میکند که تبیین صحیحی از مباحث خانواده داشته باشیم و مبانی فلسفی غرب در حوزه خانواده ( مانند نظریات فمنیستی و نظریات کارکرد گرایی و ...) را کشف و آسیب شناسی نماییم. بنابراین این بحث بسیار ضرورت دارد.
خانواده با اینکه نهاد اجتماعی کوچکی است اما بسیار تأثیر گذار است و پالایش جامعه به پالایش خانواده بستگی دارد. امروز نسل جدید دچار تغییر نگرش شده و متأثر از مدرنیته و سبک زندگی غربی و جریان های فرهنگی و تبلیغی و رویکردهای جامعه شناختی سکولار، دچار آسیب در حوزهی ساختار و کارکرد شده است. زمانی معنای خانواده روشن بود. مثلا در سلسله مراتب قدرت در خانواده ، یک سلسله طولی وجود داشت که پدر در رأس آن بود. در حالیکه امروز شاهد ساختارهای متنوعی از قبیل ساختارهای عرضی، ساختارهای پله ای و ... هستیم.
امروز به دلیل اینکه مهمترین عامل فروپاشی خانواده همین بحث های شناختی منحرف غربی است لازم است در مقابل، با مبانی اسلامی در این حوزه آشنا باشیم و تفکر غربی را به چالش جدی بکشانیم و انحرافات شناختی آنان را روشن نماییم.
بحث اصلی ما در این موضوع مبانی اسلامی در حوزه نظام خانواده است:
اولین مبنا، مبنای هستی شناختی است. در تفکر اسلامی، هستی محدود به جهان مادی نیست و عالم هستی یک واحد بهم پیوسته است که ذات اقدس إله در رأس هرم هستی قرار دارد و همهی موجودات دیگر عین الربط به خداوند و بر اساس شریفهی (یا ایها الناس أنتم الفقرا إلی الله)دارای فقر ذاتی اند لذا این پیوستگی به ذات احدیت باعث میشود هرچیزی که در صلاح فرد موثر است، در صلاح خانواده و جامعه نیز موثر باشد و بالعکس. این نگاه هستی شناسانه به این معنی که موجودات فراماده را بپذیریم و هستی را محدود به عالم ماده نپنداریم، منجر می شود به اینکه شریعت را نشأت گرفته ازعالم وحدت ببینیم. در این نگاه، خانواده در یک مسیر واحد و یگانه حرکت میکند. همسرانی که هر دو، خود را مخلوق و فقیر نزد خالق خود می بینند و همواره خود را در محضر خداوند می بینند همسری را همسفری برای تعالی و تقرب به خداوند می انگارند. هر عمل صالح و اخلاق محورانه را یک گام برای رسیدن به مرکز و قطب عالم هستی تلقی می نمایند.
این ایمان و عمل صالح انجذاب و کشش فوق العادهای دارد. اگر همه اعضای خانواده با تمام وجود اعتقاد به خداوند یکتا دارند در روح و فکر و گفتار و عملکردشان بازتاب خواهد داشت. و این اعتقاد به شکل یک اخلاق عالیه و فاضلهی انسانی نمود پیدا میکند.
اعتقاد به وحدت و پذیرفتن منبع غیبی برای شریعت، عامل وحدت برای کل اعضای خانواده سبب الفت و نزدیکی قلبها خواهد بود. و اعضای خانواده به منزلهی یک بدن و تحت فرمان یک روح واحد، یک اراده واحد، و یک فکر واحد قرار می دهد.
مبنای دوم مبنای انسان شناختی است:
تلقی انسان از خود و شناخت حقیقی همهی ساحتهای وجودیاش موجب اثرات فراوانی در حوزههای مختلف زندگیاش خواهد شد. براساس مبانی انسان شناختی اسلام، آنچه موجب ارزش میشود، و به وی کرامت میبخشد، تقواست. بنابراین دیگر جنسیت و سایر تفاوتهای فردی ملاک و معیار برتری و تفاخر نخواهد بود. دقیقا نقطه مقابل آن در دیدگاه غربی مبنای انسان شناختی اومانیسم است . انسانی که محق است نه مکلف و فقط به دنبال حقوق بیشتر است. این بینش حقطلبی و تکلیفگریزی به حوزه خانواده هم وارد شده و که یکی از انحرافات شناختی خانواده، متأثر از همین نگاه انسان شناختی است. همسان شدن زن و مرد و همسان شدن کیفرها و پاداش ها منجر به جبهه گیری مرد در برابر زن شده و باعث می شود که از زن بخواهد در هزینه های زندگی مشارکت نماید و در انجام کارهای سخت وارد شود و حتی مرد بر خود لازم نمیداند که از همسرش در برابر دیگران حمایت و دفاعی داشته باشد. چون معتقد است ما با هم همسان هستیم و در بحث اقتصاد خانواده، توقع هزینه متقابل دارد. که این دیدگاه، کاملا خلاف منطق اسلام است.
تجربه های عینی نشان می دهد که توان زن در تحمل مسئولیتهای سخت، کمتر است و بخاطر شرایط فیزیکی استهلاک بالاتری دارد. لذا این مبنای فکری آثار فراوانی در زندگی دارد. بنابراین وقتی تفاوتهای طبیعی و اختلاف نقشها و مسئولیتها مورد توجه قرار گیرد، نظام خانواده، مستحکم تر خواهد شد.
در نظام فکری اسلامی، خانواده خاستگاه فطری دارد؛ به خلاف دیدگاه غربی که خاستگاه آن را، صرفا نیاز جنسی میداند. بنابراین هر گونه انحراف انسان از تشکیل خانواده که منطوی در فطرت اوست، موجب انحراف او از قوانین آفرینش، گرفتار شدن در عکس العمل های منفی شدید را در پی خواهد داشت. اسلام میگوید تمایلات غریزی میتواند یکی از اهداف تشکیل خانواده باشد اما نمیتواند خاستگاه اصلی و اولی تشکیل خانواده باشد.
بر خلاف نظریهی فطرت، برخی جامعه شناسان غربی مانند دورکیم، برای خانواده خاستگاه اجتماعی و فرهنگی قائلند. یعنی معتقدند در یک دوره اختلاط آزاد و هرج و مرج جنسی وجود داشته است. این ادعا که الگوی ازدواج جمعی ابتدا با الگوی مادرسالارانه و سپس با الگوی پدرسالارانه و تک همسری تطور یافته، نتیجهی دیدگاه داروینیسم در حوزهی خانواده است. این تفکر، دغدغه ها و نیازهای اجتماعی یا نیازهای جنسی را عامل بوجود آمدن خانواده عنوان میکند؛ نه یک ویژگی فطری در حالیکه با دقت در آیات قرآن در می یابیم که ، مهر و مودت که دربارهی زوجین استعمال شده، با تعبیر «جعل» آمده که دلالت آشکاری بر فطری بودن این محبت و مودت دارد.
اگر معیار و خاستگاه تشکیل خانواده صرفا نیازهای جنسی قلمداد شود، بی تردید در پایداری خانواده تأثیر منفی خواهد گذاشت. در چنین دیدگاهی اگر روزی نیاز جنسی فرد، جایگزین دیگری پیدا کند، آیا لزومی برای پایبندی به خانواده باقی میماند؟ به دلیل همین انحراف است که امروز شاهد بوجود آمدن اشکال مختلفی از خانواده برای تأمین نیازهای متنوع جنسی در غرب هستیم. مانند هم جنس گرایی.
آنچه امروز ترغیب کننده به سمت تجرد و روابط خارج از چارچوب است، همین عدم تعادل توقعات جنسی و عاطفی و جابجا شدن نقطهی ارضای جنسی است. امروز زمینههای افزایش تحریک جنسی فراوان است که خود، سبب افزایش آستانهی رضایتمندی جنسی میگردد. بنابراین این مبنای فکری(خاستگاه تشکیل خانواده را صرفا نیازهای جنسی بداند) به شدت در مسائل و مباحث خانواده تأثیرگذار است.
مبنای ارزشی و اخلاقی مبنای سوم است که در دو حوزه ، اول جابجا شدن ارزش ها و دوم نسبی شدن ارزش هاست. جابجا شدن ارزش ها در طول زمان و با نفوذ فرهنگ های غلط اتفاق افتاده است. زمانی در سالهای گذشته زن خوب، زنی بود که مایه آرامش همسر و فرزندان بود و رسالتش تعالی انسان و تحویل انسان های سالم از نظر روانی و رفتاری به جامعه بود. در حالیکه امروز مولفههایی ارزش شناخته می شود که با نقش و ساختار وجودی او ارتباطی ندارد. در این دیدگاه داشتن پست اجتماعی بالاتر برای زن و کمرنگ شدن حضور او در خانواده ارزش قلمداد می شود. اینکه زن، یا فرزندانش را به مهدکودک بسپارد یا پشت درهای بسته زندانی کند و خود در جامعه به رقابت با مردان بپردازد. این جابجا شدن ارزش هاست.
در حوزهی نسبی تلقی کردن ارزش ها باید گفت در دیدگاه اسلام نسبی گرایی کاملا طرد می شود و اسلام قائل به واقع گرایی و ثبات ارزش هاست. کسی که قائل به نسبی بودن ارزشهاست هر بیماری اخلاقی را با توجیهات مختلف فضیلت تلقی میکند. و اخلاق در چنین خانوادهای بجای اینکه ابزار سالم سازی باشد، عامل فرار از مسئولیت هاست. و روز به روز خانواده به فروپاشی نزدیکتر میشود.
چون ملاک منفعت و سود شخصی است و دیگر مسئولیت پذیری بی معنا میشود. و خانواده به سمت گسست و اضمحلال حرکت می کند. در چنین فضایی تعاملات درون خانواده بر اساس یک غایت مشترک اخلاقی صورت نمیگیرد در حالیکه غایت مندی خانواده باید براساس ملاک حیات طیبه و هدف آفرینش که همان قرب الی الله است تعریف شود. در چنین خانواده هایی فقدان الگوی ایده آل اخلاقی کاملا احساس می شود.
با نگاهی به جامعه شناسان غربی میبینیم که گروهی هستند که نسبت به ارزشها بیتفاوتند. و هیچ نگاه اصلاحی به رذایل اخلاقی نداشته و برای حل مشکلات در خانواده پاسخ و راهکاری ندارند.
برخی مکاتب دیگر که بی تفاوت نیستند- مانند فمنیست ها-، دیدگاه های تند انتقادی دارند، و از ارضای آزادانه نیازهای جنسی حمایت میکنند و گاهی با تفسیری کاملا منفی از بدن زن، کارکرد اندام های زنانه را منفی قلمداد کرده و مانع رشد و تعالی زن می دانند. دیدگاههایی از این قبیل است که اخلاقی بودن طلاق و سقط جنین را تئوریزه مینماید.
اصول و شاخصه های نظام خانواده در اسلام از مباحث مهم دیگری است که در ادامه این بحث ها باید به آن پرداخته شود.