بررسي تطبيقي ديدگاه ابن سينا و ملاصدرا در بحث معقولات ثانيه فلسفه و تاثير آن در معرفت شناسي
معقولات ثانيه فلسفي يكي از مباحث مهم فلسفه اسلامي مي باشد زيرا از يك سو موضوع فلسفه وجود و عوارض خاصه آن است كه همگي جزء معقولات ثانيه فلسفي هستند از سوي ديگر معقولات ثانيه جزء مهمترين گزاره هاي علم حصولي كه براي انسان توليد علم مي كند. چرا كه معقولات ثانيه جزء مفاهيم ذهني مي باشد كه بيشتر فلاسفه ارتباط با خارج را از طريق همين مفاهيم ذهني ممكن مي دانند. خارجي، يا ذهني بودن، كيفيت انتزاع، نحوه تقرر معقولات ثانيه و.... از جمله مسائلي است كه در بحث معقولات ثانيه مطرح مي شود. نوع نگاه هر فيلسوف به اين دسته از مفاهيم و ديدگاهش در هر يك از مسائل مورد بحث مي تواند ديدگاه خاصي، در باب معرفت شناسي آن فيلسوف رقم بزند.لذا اختلاف نظر در باب معقولات ثانيه فلسفي منجر به تفاوت در معرفت شناسي فيلسوفان مي گردد. جناب ملاصدرا و ابن سينا از جمله فيلسوفاني هستند كه ديدگاهي متفاوت در معقولات ثانيه دارند كه بازخورد اين اختلاف ديدگاه در معرفت شناسي آنها ديده مي شود.
ابن سينا معقولات ثانيه را ناظر به مفاهيم منطقي مي داند و مفاهيم فلسفي را جايگاه بحث دربارۀ آنها را فلسفه اولي مي داند از آنها جدا مي كند. اما جناب صدرا معقولات ثانيه را مطرح نمودن بحث عروض و اتصاف به دو دسته فلسفي و منطقي تقسيم مي كند و به اين ترتيب مفاهيم فلسفي را در زمره معقولات ثانيه قرار مي دهد.
در اين رساله تلاش شده است ضمن بررسي نظريات اين دو فيلسوف در بحث معقولات ثانيه فلسفي و بررسي و تطبيق آنها با يكديگر، آثار اين اختلاف ديدگاه در معرفت شناسي آنها جستجو و مقايسه گردد.
كليدواژه ها: معقول اولي- معقول ثاني منطقي- معقول ثاني فلسفي – عروض – اتصاف- معرفت شناسي
- : سطح3
- : فلسفه اسلامي
- : تهران
- : تهران
- : كوثر