البرز، مدرسه علمیه تخصصی زینبیه، کرج

تحلیل و ارزیابی روش شناسی مدل اجتهادی-تجربی در تولید علوم انسان اسلامی

شناسه خبر : 150204

1403/08/27

تعداد بازدید : 27

تحلیل و ارزیابی روش شناسی مدل اجتهادی-تجربی در تولید علوم انسان اسلامی
معاونت پژوهش علمیه تخصصی زینبیه کرج با همکاری پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی، کرسی علمی- ترویجی با عنوان: «تحلیل و ارزیابی روش شناسی مدل اجتهادی- تجربی در تولید علوم انسانی اسلامی» با حضور سرکار خانم دکتر مرضیه عبدلی مسینان به عنوان استاد ارائه کننده بحث و حضور حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر حسین بستان (نجفی) به عنوان استاد منتقد و جناب آقای دکتر حسام الدین مومنی شهرکی به عنوان دبیر علمی کرسی در روز یکشنبه مورخ ۱۴۰۳/۰۸/۲۷ بصورت حضوری خبر داد.

سرکار خانم دکتر عبدلی در ابتدای بحث خود به صورت مقدمه گفت: تولید علوم دینی به عنوان یکی از مهمترین مولفه های نرم افزاری تمدن نوین اسلامی در گرو ارائه نظریه و مدلی منطقی و نظامند بر پایه روش شناس اسلامی در تبیین علم اسلامی است. مدل اجتهادی تجربی یکی از مدل های ممکن در مسیر تولید علم دینی است که مبتنی بر یک چارچوب نظری و بر اساس روش شناسی اجتهادی و با التزام به داوری تجربی گزاره ها، با بهره گیری از متون دینی به تولید علوم دینی اقدام می کند.

وی در ادامه مطالب خود به توضیح مختصری در خصوص روش شناسی پرداخت و گفت:  روش شناسی به عنوان یکی از کلان مسائل فلسفه علم، مطالعه و تحلیل و بررسی روش ها را بر عهده دارد، از این رو از سنخ دانش درجه دوم می باشد. در روش شناسی نوعی منطق و چارچوب حاکم است که مسیر تحقق و فعالیت علمی را مشخص می کند. روش شناسی در حالی که در بردارنده ابزار تحقیق است، متضمن مفاهیم نظری است که ریشه در هستی شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی هر حوزه پارادایمی دارد. بنابراین روش شناسی ریشه در مبانی بنیادین دارد و یکی از ابزارهای مهم و در عین حال یکی از معارف مبنایی در رسیدن به تولید علوم انسانی و اجتماعی است.

استاد حوزه و دانشگاه در تبیین نظریه آقای بستان گفت: دکتر بستان در کتاب گامی به سوی علم دینی ابتدا با رهیافتی فلسفی به مسئله علم دینی و به طور خاص علوم اجتماعی، ادعای امکان تحقق علم اجتماعی اسلامی را مورد تأیید قرار داده و در جلد دوم این اثر، با رهیافتی روش شناختی و کاربردی به شیوه بهره گیری از متون دینی در علوم اجتماعی پرداخته اند. و در مقاله «روش نظریه سازی در علوم اجتماعی» قدم بسیار مهمی در زمینه علم دینی برداشته و تلاش دارد بر مبنای الگوی اجتهادی-تجربی به معرفی روشی تلفیقی تولید علم دینی که بر استفاده از ظرفیت های اجتهاد و روش های علوم اجتماعی استوار است، بپردازد. نتیجه این تحقیق ارائه روش شش مرحله ای برای نظریه سازی دینی در علوم اجتماعی است که دو راهبرد استقرایی و قیاسی را به طور طولی با هم ترکیب می کند. 

وی در ادامه گفت: نکته اساسی در روش شناسی الگوی اجتهادی- تجربی که توسط دکتر بستان مطرح شده است این است که بر خلاف انتقاد منتقدانی که تجربه صرف را به رسمیت می شناسند و گرایش های اجتهادی را به نقلی ساختن علوم تجربی متهم می کنند، این نظریه محک تجربه را به رسمیت می شناسد و معتقد است که اولاً تجربه مؤید داده های دینی است. ثانیاً: معیار کارآمدی علوم، تابع اهداف دینی است و موفقیت نظام های علمی در راستای تحقق این اهداف، به وسیله تجربه قابل ارزیابی است.

ایشان ضمن تقریر اجمالی این مدل( تعریف علم دینی از منظر این مدل؛ روش گرداوری و ازمون فرضیات؛ روش گزاره پردازی و نطریه سازی در این مدل) در ادامه به بیان  برخی از مهم ترین محدودیت ها و ابهامات و همچنین امتیازات در این مدل پرداخت از جمله:

- الگوی اجتهادی- تجربی یک پارادیم است یا یک مدل؟

- وجود ابهام در سطح علم و قلمرو سطح فرا تجربی؛ تفکیک میان سطوح تجربی و فرا تجربی به دلیل انگیزه هایی مانند: حل مشکل هنجارگرای در علم دینی، رعایت مرز واقعیت و ارزش و .. بسیار موجه است اما به لحاظ علم شناختی دچار چالش است.

- اشکال تلفیق پارادیم یا رویکرد تلفیقی: هر یک از پارادایم های رایج در علوم انسانی دارای نظام فلسفس مخصوص به خود می باشند: آیا می توان بدون التزام به چنین مبانی قائل به تفکیک پارادایم ها بود؟ آیا نتیجه این تلفیق، یک پارادایم منسجم و یک پارچه است؟

- ابهام در علم بودن بخش فرا تجربی: یعنی آیا گزاره های فرا تجربی جزء علم دینی هستند یا خیر؟

- ابهام در نحوه استفاده از گزاره های توصیه ای و انشایی

استاد حوزه و دانشگاه در پایان گفت: مهمترین مؤلفه در مسیر تولید علوم اسلامی، طراحی دقیق روش شناسی اسلامی است. پیش شرط لازم برای چنین طراحی توجه همه جانبه به همه مؤلفه ها و عناصر دخیل در روش شناسی علم است. الگوی اجتهادی - تجربی با تمرکز برمؤلفه ها و عناصر تولید علم و به ویژه با تأکید بر روش شناسی تولید علم تلاش نموده است. تنوع منابع معرفت و تکثر روشها را در مدل خود مورد توجه قرار داده، مدل خود را به گونه ای طراحی کند که امکان تفاهم و گفتگو با پارادایم های رقیب را فراهم نماید. بستان در روش علوم اجتماعی اسلامی خود، سه مرحله اصلی را مد نظر قرار داده است:

1-    مرحله فراتجربی علم که به چگونگی استخراج مبانی و پیش فرض های فراتجربی علم اجتماعی از متون دینی می پردازد.

2-    مرحله توصیف و تبیین علّی که در آن، جنبه های اصلی فعالیت علمی به ویژه مفهوم سازی، فرضیه سازی و نظریه سازی از منظر دینی و با رعایت معیارهای آزمون پذیری صورت می گیرد.

3-    مرحله نقد که معطوف به نظریه پردازی هنجاری و نقد اوضاع اجتماعی با تکیه بر آموزه های دینی است. گرچه در تحقق این مراحل سه گانه با ابهام و محدودیت هایی مواجه بوده است و تا رسیدن به مدل منسجم کارا در تولید علم دینی که نظریه های آن در علوم مختلف انسانی موفق عمل نماید و مورد اجماع سایر رویکردهای علم دینی قرار گیرد راه نرفته در پیش دارد.

دکتر بستان به عنوان استاد منتقد کرسی در ابتدا مقدمه ای در خصوص مباحث مطرح شده در جلسه بیان کرد و گفت: علم یا scienceیک دانشی است که از روش تجربی استفاده می کند و می خواهد مسائل مختلف مادی جهان را با روش علمی بشناسد که به دو شاخه علوم طبیعی مانند: فیزیک، شیمی و ... و علوم انسانی مانند: علوم اجتماعی، علوم روانشناسی و ...  تقسیم می شود. علم دینی علمی است که نگاهش به ساینس است و از طرفی دغدغه دینی بودنش را دارد. با گذشت زمان نگاه های متفاوتی وارد حوزه علوم انسانی شد و تحلیل های متفاوتی نیز مطرح شده که مشکلاتی را ایجاد کرد. مساله ای که در این خصوص مطرح شده این است که این علوم انسانی را چگونه اسلامی سازی کنیم؟ آیا این علوم می تواند دینی باشد یا نه؟

آقای دکتر در ادامه گفت: در عرصه علوم انسانی نظریه های زیادی مطرح شده و تقریباً می توان گفت 3 الی 5 پارادایم مطرح شده است. پارادایم به چارچوب های کلی گفته می شود که مشتمل بر مبانی انسان شناسی، مبانی هستی شناسی، مبانی جامعه شناسی، مبانی معرفت شناسی است و می خواهد بگوید مسائل را در حوزه علوم اجتماعی بشناسیم. تلاش های اندیشمندان در این راستا بوده که یک پارادایم در علوم اسلامی تهیه کنند.

دانشیار گروه علوم اجتماعی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفت: در حوزه علوم دینی تعاریف مختلفی از علم دینی وجود دارد، از پایین ترین سطح تا بالاترین سطح. پایین ترین سطح آن رویکرد حداقلی  است که در  این رویکرد معیار اتصاف علم به دین خدمت به جامعه دینی است. رویکرد میانی به این صورت است که علم دینی در چارچوب و پارادایم دینی باشد و رویکرد آخر رویکرد حداکثری می باشد که ورود دین در فرضیه سازی، گزاره پردازی و نظریه سازی است. ما باید مسئله را حل کنیم، همان کاری که جامعه شناس انجام می دهد، یک مسئله را می گیرد، تحلیل می کند، مدل می دهد، نظریه می دهد و در نهایت راهکار می دهد، ما که ادعای علم دینی داریم، باید با همین علم دینی این کار را انجام دهیم و بتوانیم این مسیر را طی کرده و مسئله را حل نمائیم. برای مثال عرفی شدن دین، یک مسئله است حال باید ما از متون دینی این را تحلیل کنیم که چرا این اتفاق افتاده و راه حل آن چیست؟ برای حل مساله ابتدا باید فرضیه سازی کرد، سپس الگوسازی، و بعد از آن نظریه پردازی می کنیم و در نهایت حل مساله صورت می گیرد.

دکتر بستان در ادامه گفت: استراتژی در راهبرد تحقیق یا بصورت قیاسی است که از کلی به جزیی می رود، یا بصورت استقرایی که از جزئی به کلی است. در روش قیاسی نظریه پرداز در ذهنش تحلیل هایی انجام می دهد و به یک کشف می رسد و بر اساس تأملات ذهنی خودش حدس می زند و سپس آن را بسط می دهد تا به یک نظریه برسد، این روش در دسترس همگان نیست و افراد عادی نمی توانند بوسیله آن کشفی داشته باشند. اما در ادبیات علوم اجتماعی روشهایی در دهه های اخیر معروف شده که روش گرند تئوری گفته می شود. یک روش داده بنیاد و کیفی است که با روش استقرائی کار می کند و افراد بیشتری وارد آن می شوند که دارای 10 مرحله است: استقراء، کدگذاری، مقوله بندی، مدل سازی و .... و اگر فرد بتواند تا مرحله آخر برود ممکن است به نظریه پردازی برسد. و خط اصلی داستان را کشف کند و عامل مسلط را شناسایی کند.

برخی از منتقدین در نام گذاری علم دینی اشکال وارد کرده اند و می گویند: اگر گذاره ها یا مبانی را از آیات و روایات بگیریم و بعد سراغ تجربه رویم این باعث نمی شود علم شما دینی شود. مقام کشف گزاره های شما از دین است ولی مقام داوری از طریق تجربه و این علم می شود، همان علمی که جامعه شناس و روانشناس می گویند این علم دیگر علم دینی نیست، چرا اصرار دارید بگویید علم دینی؟ در علم مهم نیست که شما علم را از کجا گرفته اید بلکه مهم این است که با چه روشی اثبات کرده اید که در اینجا با همان روش تجربی اثبات شده است. در نهایت می توان گفت علوم تجربی با رویکرد دینی. نظر ما این است که در این خصوص نامگذاری  تأثیر ندارد و آن چیزی مهم است که بتواند  با استفاده از آموزه های دینی و متون دینی وارد متن زندگی شود و مشکلات را حل کند.

از طرفی دیگر علوم به سطح تجربی و سطح فرا تجربی تقسیم می شوند، بزرگان جامعه شناسی و روانشناسی با مبانی فلسفی وارد این سطوح می شوند و دارای پیش فرض هایی هستند که تجربی و فلسفی نیستند ولی جامعه شناسان به آن اعتقاد دارد. گزاره هایی هستند که قابل اثبات نیستند. برای مثال نظریه ای می گوید: انسان، گرگ انسان است و از دل همین گزاره نظریه سیاسی تولید می کند، این چه نوع گزاره ای است؟ آیا تجربه کرده؟ آیا فلسفی است؟ آیا با عقل اثبات شده؟

 به این نوع گزاره ها، گزاره های منطقه سوم می گویند که نه علمی هستند و نه تجربی ولی مبنا قرار گرفته اند و به کارهای علمی جهت می دهند ما هم گزاره هایی داریم که نه با فلسفه و نه با علم اثبات می شوند بلکه با قرآن اثبات می شوند و گزاره های دینی را با فطرت اثبات می کنیم و در این قسمت می توانیم بگوییم علم ما دینی است.

در پایان گفت: بحثی که ما ارائه کردیم مدل است نه پارادایم، زیرا که پارادایم یک بحث گسترده تری است. 

در پایان کرسی علمی ترویجی دبیر علمی جلسه آقای دکتر مومنی گفتند: با توجه به مباحث مطرح شده علوم انسانی امروز بومی نیست و متناسب با حیات انسان نیست، و حرکت در مسیر تمئن نوین اسلامی نیازمند تولید علوم انسانی اسلامی است که این کار تحقیقات میان رشته ای فقها و اندیشمندان را در حوزه های مختلف علوم انسانی می طلبد و همه باید با هم تلاش کنند و در این مسیر گام بردارند تا در علوم دینی به یک اجماع برسند و یک پارادایم تولید کنند.