چالشها و تهدیدها در راستای تساوی جنسیتی در دنیای مدرن
این موضوع از موضوعات مهم است که در قالب 4 محور ارائه خواهد شد:. تعریف برابری 2. بررسی نظریه برابری جنسیتی از دیدگاه فمینیستها 3. بیان چالشها و تهدیدهای این نظریه 3. بررسی نظریه اسلام. واژه «برابری» به معنای تساوی حقوقی کامل میان زن و مرد است. برابری در اخلاق و برابری در حقوق ترکیبهای دیگریاند که در مطالعات مربوط به زنان کاربرد دارند. طرفداران حقوق زنان گاه به طور پراکنده و گاه به صورت منسجم مدعی یکسانی مردان و زنان در حقوق هستند. فمینیستها درباره برابری و تفاوت تبیین های مختلفی دارند، تبیین نخست از آن کسانی است که تنها به وجود تفاوتهای محدود بدنی معتقدند و تفاوتهای روانی میان زنان و مردان را انکار می کنند. این رویکرد را فمینیستهای لیبرال در موج دوم فمینیسم مطرح کردند. آنان معتقد بودند تفاوت اندکی که میان زن و مرد وجود دارد به نقش زن در تولید مثل منحصر است. در ان سوی طیف، شماری از فمینیستهای پست مدرن معتقدند که نه تنها میان زنان و مردان تفاوت است بلکه بین فرد فرد زنان تفاوت نیز وجود دارد، اما این تفاوتها را دستمایه حقوق متفاوت قرار نمی دهند. دلایلی در نظریه خود دارند که همراه با بیان دلیل، پاسخ آنها ارائه خواهیم داد. دلیل اول: زن و مرد در انسانیت یکسان هستند؛ پس حقوقشان نیز باید برابر باشد. پاسخ آن در این دلیل از واقعیت مربوط به جنس، یعنی تفاوتهای جسمانی و روانی میان زن و مرد غفلت شده است. و از طرفی فمینیستها متناقضترین تعاریف، نظریهها و راهبردها را درباره برابری ارائه کردهاند برخی از آنان در عین اذعان به تفاوتهای بیولوژیک، به برابری زنان و مردان در حقوق، فرصتها و حتی نتایج قایل شده اند. دلیل دوم: نابرابری حقوقی مردان و زنان به معنای کم ارزش دانستن زنان است. حال از آنجا که زنان از ارزشی همسان با مردان برخوردارند باید به برابری حقوقی پایبند شد. پاسخ آن این است که سیستمهای حقوقی در پی ایجاد نظمی ویژه در روابط آدمیاناند. اگرچه سعادت انسانها و تحقق عدالت تنها به کمک نظم حقوقی به دست نمی آید اما رعایت حقوق متقابل، بخشی از این اهداف را به دست می دهد. دلیل سوم: اصول لیبرالیسم مقتضی برابری حقوقی میان مرد و زن هستند. لیبرالیسم با تأکید بر آزادی و فردگرایی، مدعی دفاع از حقوق یکسان شهروندی برای همه آحاد است. فمینیسم، به ویژه فمینیسم لیبرال معتقد است که اصول لیبرالیسم همانگونه که اقتضای برابری همه انسانها را فارغ از نژاد و رنگ دارد، مقتضی برابری آنان منهای جنسیت نیز هست. پاسخ به این دلیل آن است که نقد این دلیل به نقد لیبرالیسم و اصول آن بازمی گردد. دادن آزادی بی حد به هر کس و تأکید افراطی بر فردگرایی، دو عامل مهم در فروپاشی پیوندها، ازجمله پیوندهای خانوادگی بوده است.
آنها معتقدند که زن هم همپای مرد در خارج از خانه کار کند و این یک وظیفه ست نه به عنوان یک حق. او وظیفه نان آوری دارد.
اما در دین اسلام معتقد به عدالت جنسیتی و تناسب جنسیتی است که برابری جنسیتی. زن مادر است و مرد پدر. زن حق شغل دارد ولی وظیفه نیست. و شغل باید متناسب با ظرایف جسمی او باشد. در واقع تناسب به نظریهای اشاره دارد که بنابر آن، حقوق متفاوت در کنار حقوق مشترک برای مردان وزنان مطرح می شود. این نظریه علاوه بر قائل به تناسب میان وژگی های جسمی و روانی زنان و مردان با حقوقشان به جایگاه و تأثیر هریک از مرد و زن در خانواده توجه دارد. و دلیلهایی هم موجود است: دلیل اول: وجود تفاوتها انکارناپذیر میان زن و مرد دلیل مهم برای نظریه تناسب حقوقی است. تفاوتهای طبیعی هنگاهی تفاوتهای حقوقی را توجیه می کنند که چند گزاره کلامی پذیرفته شوند؛ مانند: الف) آفرینش مرد و زن از اراده هدفمند الهی سرچشمه گرفته است. ب) این هدفمندی حکیمانه است و منطق قابل دفاعی دارد؛ به گونهای که این نوع آفریش انسان بهترین شکل آفرینش بوده است. ج) کارکردها و انتظارهای ویژه ای از مرد و زن انتظار می رفته و کارکرد هریک از آن دو مکمل دیگری است. د) میان امر طبیعی و امر حقوقی رابطه وجود دارد. دلیل دوم: برای توجیه نظریه تناسب، ضرورت وجود خانواده است. مبنای شماری از احکام متفاوت در نظریه تناسب، اعتقاد به تشکیل خانواده و ضرورت حفظ و استحکام آن است. شاهد مدعا آن است که تغییر شکل خانواده و تغییر در احکام، ملازم یکدیگرند. دلیل سوم: ضرورت تفکیک نقشها و رابطه میان نقش و جنس، یکی دیگر از دلایل مهم این نظریه است. با وجود همه نلاشهای حقوقی انجام شده در غرب، مادری و مراقبت از فرزند نقشی زنانه باقی مانده است. از سوی دیگر قدرت جسمانی بیشتر، استحکام و ثبات روانی که می تواند ناشی از نبود پیچیدگی های هورمونی در مردان باشد و تفاوت در عملکرد مغزی آنان شواهدی انکارناپذیر دارند.بنابراین پایبندی به نظریه تناسب در برنامه ریزی های اجتماعی نیز به حفظ نشاط و سلامت زنان می انجامد.