رابطۀ عواطف و فهم ديني؛ نقد و بررسي ديدگاه مارك وين ( در كتاب تجربۀ عاطفي و فهم ديني) با توجه به آموزههاي اسلامي
ديدگاه رايج در فلسفه، ساحت معرفتي را از هر گونه تأثير و تأثّر ساحت عاطفي برحذر ميداند؛ بر اساس اين ديدگاه عواطف مانع درك و فهم صحيح ميشوند. ماركوين كليّت اين ديدگاه را نفي كرده، از اين رويكرد رايج فاصله ميگيرد. او در كتاب تجربۀ عاطفي و فهم ديني رابطۀ ميان عواطف و فهم ديني را بررسي و با نگاهي تازه به عواطف به نقش مثبت آن در شكلگيري باورِ ديني اذعان ميكند.
به عقيدۀ او عواطف نقش بسزايي در تشكيل باورهاي ديني دارند و اعتبار معرفتي اين باورها را از بين نميبرند؛ بلكه عواطف معرفتساز هستند و نقش مثبت در ايجاد اعتبار معرفتي براي باورها ايفا ميكنند. ماركوين با نشان دادن نمونههايي از رابطۀ ميان عواطف با فهم ديني را در قلمروهاي مختلف از جمله،ارزش، تجربۀ ديني، مسئلۀ شرّ، پيوند ميان عواطف و آموزههاي ديني را نتيجه ميگيرد.
پرسش مهمي كه مطرح ميشود اين است كه آيا آموزههاي اسلامي ديدگاه ماركوين دربارۀ پيوند ميان عواطف و فهم ديني در قلمروهاي مختلف را تأييد ميكند يا نه؟ در نوشتار حاضر سعي شده تا حد امكان، ديدگاه ماركوين در كتاب تجربۀ عاطفي و فهم ديني تبيين و با توجه به آموزههاي اسلامي نقد و بررسي شود. علي رغم اينكه اسلام وزنۀ خاصي براي عواطف قائل است، اين مسأله از نگاهها مغفول مانده و تحقيق منسجمي در اين زمينه صورت نگرفته است. به نظر ميرسد هيچ ديني به دقّت اسلام به پيوند ميان عواطف و فهم ديني توجه نكرده است.
- : سطح3
- : فلسفه اسلامي
- : قم
- : قم
- : معصوميه