استاد جعفر پور در این نشست اذعان کرد:: مهمترین سند ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام، همان جریان فراموش نشدنی روزغدیر خم است که؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام را به امر پروردگار در برابر چشمان ده ها هزار نفر به خلافت و جانشینی پس از خود، نصب فرمود. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که خود شاهد اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام از سوی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله بود، روی همین ماجرا اصرار و پافشاری می کرد، و در هر فرصتی واقعه غدیر را بازگو می فرمود.
جعفر پور افزود: محمود بن لَبید گوید: از حضرت زهرا سلام الله علیها پرسیدم: اى بانوى من، چرا از حق خود دست کشیده اید؟ فرمود: اى ابوعمر، رسول خدا فرمود: امام همانند کعبه ا ست که باید به نزدش رفت، ولى او به نزد کسى نمى آید. آن گاه فرمودند: به خدا سوگند، اگر حق را به اهلش واگذارند و مردم از خاندان پیامبرشان پیروى کنند، حتى دو نفر هم در دین خدا اختلاف نخواهند کرد، در حالى که یکى پس از دیگرى بر مسند خلافت بنشینند تا قائم ما که نهمین از نسل حسین ا ست بپا خیزد . ولى این مردم، آن را که خدا به تأخیر انداخته، مقدم دا شتند و آن را که مقدم کرده بود، به تأخیرش انداختند، تا چون برانگی ته خدا را به خاك سپردند و او را در قبرى نهادند که آماده کرده بودند، به شهوت و میل خود اختیار کردند و به نظر و رأى خود عمل کردند ، هلاکت بر ای شان باد، آیا از خدا نشنیدند که مى فرماید: «وَ رَبُّكَ یَخْلُقُ مَا یَشاءُ و یَخْتَارُ مَا كانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ»؛ بلکه شنیدند، ولى ماجرایشان مانند این است که خداوند مى فرماید: «فَاِنَّهَا لاتَعْمَى الاَبْ ص ارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى ال صُّدُور». هیهات، در دنیا آرزوهای شان را گسترانیدند و مرگِ خود را فراموش کردند. «فَتَعْ ساً لَهُمْ وَ أَ ضَلَّ أَعْمَالَهُم» و کسانى که کفر ورزیدند پس نگون سارى و هلاکت باد بر آنان و ]خدا[ کارهاشان را گم و تباه گردانید. پروردگارا به تو پناه می برم از نقصان بعد از زیادتى.
وی افزود: عاشورا نتیجۀ تلخ و غمبار نادیده گرفتن و به فراموشی سپردنِ پیام بزرگ غدیر؛ یعنی ولایت است کا امام حسین علیه السلام، حاضر شد برای برگرداندن مسیر امامت و ولایت و شناساندنِ امام، خون قلب خویش را نثار کند. ثمرۀ فراموشی غدیر، به قربانگاه رفتنِ سیدالشهدا علیه السلام میشود؛ چنانکه حضرت زینب سلام الله علیها درگودال قتلگاه با جدّ خویش، اینگونه درد و دل می کند: يَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ مَقْتَلَةً تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَيْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِي مَنْ أَضْحَى عَسْكَرُهُ فِي يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ نَهْباً؛ فرياد اى محمّد! دخترانت را اسير كردهاند، فرزندانت كشته شدهاند و باد صبا بر بدنشان مى وزد، اين حسين تو است كه سرش را از پشت گردنش جدا نمودهاند، عمامه و لباسش را به يغما بردهاند. پدرم به فداى آن كسى كه روز دوشنبه خيمههايش غارت شد