دلیل سکوت امام علی علیه السلام در مقابل غصب خلافت
قیام یک تنه حضرت زهرا سلام الله علیها در برابر غاصبان آنهم تا جایی که منجر به شهادت ایشان شد یکی از جدی ترین پرسشی که برای هرکسی پیش می آید، چرا امام علی علیه السلام در مقابل این فتنه سیاسی راه سکوت را در پیش گرفته اند؟ در علت یابی سکوت امام علی علیه السلام باید بامراجعه به خطبه ها و نامه های امام در نهج البلاغه ودیگر منابع تاریخی می توان به چند دلیل کلیدی دست یافت.
نخستین دلیل سکوت امام علی علیه السلام در برابر غصب خلافت «رجعت و بازگشت امت به جاهلیت» است چون که بیش از ده سال از بازگشت مردم از شرک به توحید و ایمان به وحی و نبوت نمی گذشت، در چنین شرایطی اگر امام علی علیه السلام قیام می کرد و جنگ داخلی آغاز می شد با توجه به تاکتيک هایی که سران سقیفه در همراه کردن مهاجر و انصار با خود اعمال کرده بودند، قطعا مردم آن عصر و زمانه که قدرت تشخیص و تحلیل درست حوادث سیاسی را نداشتند در اصل حقانیت اسلام تردید پیدا می کردند و امکان بازگشت به دوره جاهلیت و روگردان شدن از اصل اسلام وجود داشته، امام علیه السلام برای حفظ صیانت از اسلام سکوت را بر قیام در مقابله با غصب خلافت ترجیح دادند، از همین رو در نامه 62 نهج البلاغه در خصوص علت سکوت خود فرمود:
فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ؛ فَلَمَّا مَضَى، تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ. فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ (صلی الله علیه وآله) عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ؛ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ؛ فَأَمْسَكْتُ [بِيَدِي] يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله)؛ فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ [وَ] أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ؛ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَه
خداوند سبحان محمد (صلى الله عليه و آله) را فرستاد تا مردم جهان را بيم دهد و گواه بر پيامبران باشد. چون رسول الله (ص) درگذشت، مسلمانان در امر خلافت به نزاع پرداختند. به خدا سوگند، هرگز در خاطرم نمى گذشت كه عرب پس از رحلت محمد (صلى الله عليه و آله) خلافت را از اهل بيت او به ديگرى واگذارد، يا مرا پس از او از جانشينيش باز دارد و مرا به رنج نيفكند جز شتافتن مردم به سوى فلان و بيعت كردن با او. من چندى از بيعت دست باز داشتم، تا آنكه ديدم گروهى از مردم از اسلام بر مى گردند و مى خواهند دين محمد (صلى الله عليه و آله) را از بن بر افكنند. ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارى ندهم در دين رخنه اى يا ويرانيى خواهم ديد كه براى من مصيبت بارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود. آن هم حكومتى كه اندك روزهايى بيش نپايد و چون سراب زايل گردد، يا همانند ابرهايى كه هنوز به هم نپيوسته پراكنده شوند. در گير و دار آن حوادث از جاى برخاستم تا باطل نيست و نابود شد و دين بر جاى خود آرام گرفت و استوارى يافت.» همچنین در خطبه 3 نهج البلاغه آن حضرت فرمود:
(أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهَبا ً
آگاه باشيد به خدا سوگند ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت ها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد. پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند».
از همین روست که ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مى نویسد: «روزى فاطمه(س) على(ع) را دعوت به قیام مى کرد. در همین حال فریاد موذن بلند شد که: «اشهد ان محمدا رسول الله(ص)» على(ع) به زهرا(س) فرمود: آیا دوست دارى این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: سخن من جز این نیست «به نقل از سیرى در نهج البلاغه, ص 182.»
دلیل دوم، سکوت امام علی علیه السلام در مقابل غصب خلافت «حفظ وحدت اسلامی» در مقابله با نفوذ و سلطه احتمالی «امپراطور ایران و روم» بوده است، چراکه شکل گیری اسلام در جزیره العرب تجربه جدیدی از حاکمیت بوده است که اگر به درستی اجرایی و عملیاتی می شد خطر جدی برای دو امپراطوری «ایران و روم» بود، و اگر امام علی علیه السلام قیام می کرد و جامعه اسلامی با جنگ داخلی روبرو می شد امکان مداخله سلطه طلبان، و نیز سر برآوردن یهودیانی بود که به دلیل حاکمیت اسلامی تظاهر به اسلام می کردند و در لاک نفاق فرورفته بودند و به دنبال فرصتی بودند که انتقام بگیرند قیام امام علیه السلام در چنین شرایطی درنهایت به نابودی و تضعیف اسلام منتهی می شد امام برای ناکام گذاشتن اجانب راه سکوت را بر قیام و حق خواهی خود ترجیح دادند.
دلیل سوم :توصیه پیامبر به امام علی علیه السلام
«رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): یا عَلِی، انَّک لاقٍ بَعدی کذا وکذا. فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، انَّ السَّیفَ لَذو شَفرَتَینِ، و ما انَا بِالفَشِلِ و لَا الذَّلیل
قالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): فَاصبِر یا عَلِی. قالَ عَلِی (علیهالسّلام): اصبِرُ یا رَسولَ اللّهِ؛ پیامبر خدا فرمود: «ای علی! تو پس از من، چنین و چنان خواهی دید
علی (علیهالسّلام) گفت: ای پیامبر خدا! شمشیر، دو لبه دارد و من، نه از کشته شدن باک دارم و نه ذلّت پذیر ؛ پیامبر فرمود: ای علی! صبر کن علی (علیهالسّلام) گفت: ای پیامبر خدا! صبر خواهم کرد
دلیل دیگر فقدان توانایی کافی برای دفاع : حضرت علی (عليهالسلام) توانایی کافی برای دفاع از خود و احقاق حقش (خلافت) را نداشت؛ یعنی یاران همراه او بهشدت در اقلیت بودند و هرگونه اقدام عملی سبب از بین رفتن خود علی و همان عده معدود میشد.
