زنجان مدرسه علمیه الزهرا(س)

رویداد قرآنی هنری تدبر در سوره مبارکه فجر؛ با محوریت جریان مقاومت

شناسه خبر : 153494

1403/08/20

تعداد بازدید : 31

رویداد قرآنی هنری تدبر در سوره مبارکه فجر؛ با محوریت جریان مقاومت
رویداد قرآنی هنری تدبر در سوره مبارکه فجر؛ با محوریت جریان مقاومت با همکاری اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان در روز یکشنبه؛ ۲۰ آبان‌ماه در سالن اجتماعات کتابخانه عمومی سهروردی برگزار شد.

این برنامه که با حضور یک روای و یک استاد تدبر در قرآن برگزار گردید سوره فجر را تحلیل کرده و با روایتگری، پخش کلیپ‌ها و استفاده از نمادهای مختلف به بررسی این سوره و ارتباط آن به جریان مقاومت پرداختند

پس از پخش قرائت سوره فجر، خانم قاسمی؛ راوی این رویداد؛ به نکات کلیدی این آیه که بیشتر در نظر دارند اشاره کردند و به ذی حجر بودن و شبهای دهگانه اشاره کردند.

در ادامه سرکار خانم احمدی، مربی تدبر در قرآن و از شاگردان آقای صبوحی؛ اشاره کردند:

این سوره چهار سیاق دارد:

سیاق اول

وَالْفَجْرِ (١)وَلَیَالٍ عَشْرٍ (٢)وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (٣)وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ (۴) هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (5)

این سوگندها خودشان چرخه‌ای هستند. یکی از مصادیق روشنی که هم با این قسمها ارتباط پیدا می‌کند، و هم با سوره ارتباط روشنی پیدا می‌کند، شبهای ده گانه ذی الحجه است. و فجرش هم فجر روز عید قربان است، که عید قربان عید قطع تعلقات دنیوی است که گفته شد که حج نماد قطع تعلق از دنیاست، و این سوره هم بحثش قطع تعلق از دنیاست، و توجه دادن انسان به این که دنیا ارزش ذاتی ندارد و نباید مبنای نگاه انسان به نعمت دادن و نعمت گرفتن‌های خدا حب دنیا باشد، و اگر حب دنیا باشد نتیجه‌اش طغیان خواهد بود)

ایشان در ادامه ایشان ابراز کردند با توجه به این آیات عدد ده موجب کمال خواهد شد مانند عید قربان، عاشورا و...

«وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ» سوگند به زوج و فرد (منظور ایام تشریق روزهای 11 و 12 (شفع) و روز 13 (وتر) ذیحجه که اعمال حج تمام می شود. «وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ» قسم به شب هنگامی که به سوی روشنایی حرکت می کند و این گونه سپری می شود. از این شبهای دهگانه: «شفع»: زوج. که اگر به تناسب شبهای ده گانه معنا شود «یوم ترویه» می شود. «وتر»: «فرد» که روز عرفه.

«و الیل اذا یسر» شب آن هنگام که سپری می شود که شب عرفه باشد و وقتی سپری شد باز به فجر قربان می‌رسیم، به این مجموعه، سوگند یاد می‌کند تا فضای سوره‌ای که هدفش قطع از تعلقات دنیاگرایی است و عبور به سمت نور خداگرایی است را، برساند. اگر مصادیق دیگری هم باشد، قابل بررسی است. بعد می‌فرماید: هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (5)؛ آیا در این قسمها تأکیدی برای صاحبان خرد هست؟
در ادامه ایشان اشاره کردند: ذی حجر به معنی فردی هست که در افکارش سنگ چینی دارد. یعنی حد و حدودی برای خودش و زندگیش قائل هست و لذا به دلیل مرز قائل شدن هر کاری را انجام نخواهد داد و خردمند و عاقل محسوب می شود.

سیاق دوم آیات

أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ (۶)إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (٧)الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلادِ (٨)وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ (٩)وَفِرْعَوْنَ ذِی الأوْتَادِ (١٠)الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (١١) فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ (١٢) فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ (١٣) إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ (١۴)

طغیان گرانی که متکی به دنیا و با دلخوش کردن به مظاهر دنیایی و مادی خودشان طغیان کردند، اینها مظهر همان انسانهایی هستند که خدا به آنها نگاه کرد و نعمت داد، ولی اینها به خودشان گرفتند، و خود را کسی دیدند و مغرور وسرکش شدند و طغیان کردند و عذاب سخت و دردناک، سرنوشتی است که خدا برای دنیازدگان طغیانگر رقم زده است. چرا که او در کمین گاه است.

و ایشان در ادامه گفتند: در این روزگار نیز، قدرت های زر و زور که با عِده و عُده خود به جنگ می آیند همان طغیانگرانی هستند که سرکش شده و در نهایت نیز خداوند نیز به عذاب دردناک گرفتار خواهد کرد.  

سیاق سوم

فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (١۵) وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ (١۶)کَلا بَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ (١٧)وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ (١٨)وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلا لَمًّا (١٩)وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا (٢٠)کَلا إِذَا دُکَّتِ الأرْضُ دَکًّا دَکًّا (٢١) وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (٢٢) وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى (٢٣)یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی (٢۴)فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ (٢۵) وَلا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ (٢۶)

آیات (۱۵ تا ۲۶) که خود این آیات سه دسته بودند، به سراغ انسان آمد که خدا انسان را با دادن نعمت، آزمایش می‌کند و او آزمایش را نمی‌بیند و دادن نعمت را اکرام خویشتن از جانب خدا تلقی می‌کند. و وقتی خدا او را طور دیگر آزمایش می‌کند با امساک نعمات و تنگ کردن روزی، او باز آزمایش را نمی‌بیند، و آن را اهانت از جانب خدا نسبت به خود تلقی می‌کند.

 

سیاق چهارم

در مقابل اینها ما فقط یک خطاب اخروی می‌شنویم به گروهی که نفس مطمئنه نامیده شده‌اند، می‌فرماید:
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (٢٧)ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً (٢٨)فَادْخُلِی فِی عِبَادِی (٢٩)وَادْخُلِی جَنَّتِی (٣0)
در بالا گفته شد که طبیعت انسان طوری است که به سمت طغیان‌گری می‌رود. ولی در مقابل یک نفس مطمئنه داریم.

کلمۀ اطمینان به لحاظ مفهومی در مقابل کلمۀ طغیان قرار دارد که در اول سوره می‌فرماید الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (١١) و اگر هم تا اینجای سوره شک داشتیم که مراد انسان طغیانگر است، در اینجا که در مقابل نفس مطمئنه قرار می‌گیرد، یقین می‌کنیم که این انسان هم، همان انسان طغیانگر است.

و انسان یک طبیعت دارد و یک نفس مطمئنه، که طبیعت او را به دنیاگرایی وا می‌دارد، ولی اگر به این طبیعت غلبه کند می‌شود همان نفس مطمئنه.

معرفى این سوره به عنوان سوره حسین بن على (علیهماالسلام‏) ممکن است به خاطر این باشد که مصداق روشن نفس مطمئنه که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده حسین بن على (علیهماالسلام‏) است، همانگونه که در حدیثى از امام صادق (علیه‏السلام‏) ذیل همین آیات آمده است.

در ادامه ایشان به رابطه نفس مطمئنه و افرادی همچون شهید قاسم سلیمانی اشاره کردند و افزودند:

شهید قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله نیز به تبعیت از راه امام حسین(ع) با هوای نفس جنگیدند و به نفس مطمئنه رسیدند

و ما نیز باید از تمام اتفاقاتی که در زندگی برایمان پیش می‌آید، فرصتی ایجاد کنیم برای تقرب الی اللّه.
انسان در همین حال هم مورد امتحان و ابتلا است که چه رفتاری از خودش نشان می دهد.

پس ما در هر وضعیتی که باشیم چه در حال صعود و توسعۀ نعمات، و چه در حال سقوط و تنگی روزی، در حال ابتلا هستیم. و اگر نگاهمان نگاه ابتلایی باشد، خود را نمی‌بازیم و طغیان نمی‌کنیم. و یک روز سرمست از نعمات و یک روز سر خوردۀ از، از دست دادن آنها نمی‌شویم. فقط اندازۀ نعمتها بزرگ و کوچک می‌شود.

بنابراین باید مبانی را درست کرد و نگاه برسد به نقطه‌ای که دنیا با ما فیهایش، در چشم انسان ارزشی نداشته باشد. و اگر ارزشی برای دنیا متصور باشد، به آن پیروزیی است که در ابتلا به این دنیا دارد، چه این دنیا را به او بدهند و ابتلا کنند، چه بگیرند و ابتلا کنند.(و ابتلا به رفاه و تنعم اگر از ابتلا به گرفتن و امساک، سختر نباشد؛ آسانتر نیست،) این انسان وقتی نعمتی می‌دهند و پست و مقامی به او می‌دهند، اینها را برای خودش چیزی به حساب نمی‌آورد.