حجت الاسلام و المسلمین آقای مهدی مسائلی؛ پس از حمد و ثنای الهی در ابتدای فرمودند: دکتر علی شریعتی جامعهشناسی دینپژوه و در سلسله کردار سیاسی خود، اندیشمندی انقلابساز بود. سلسله سخنرانیهای وی پیرامون اسلامشناسی، جامعهشناسی و تاریخ اسلام در حسینیهی ارشاد،با استقبال وسیع طبقهی جوان و دانشجویان روبهرو شد. سخنرانیهای او در حسینیهی ارشاد، آن قدر شهرت پیدا کرد که علاوه بردانشجویان، عدهی زیادی از روشنفکران جوان را به خود جذب کرد، کتابها و نوشتههای او نیزبا تیراژ بیسابقهای انتشار یافت و نوار گفتههایش نیز در سراسر ایران پخش گردید و بدین ترتیب، دکتر شریعتی به تعبیر برخی به «معلم انقلاب» تبدیل شد .
وی کنشگری اثرگذار بر قشر دانشجو و روشنفکران دینی بود که دامنهی اثرگذاریاش حتی مقطع زمانی پس از انقلاب را درنوردید.این امر اما موجب نمیگردد که نظرات وی فارغ از انتقاد و ارزیابیهای نقادانه باشد؛ چرا که هر اندیشهای قابل نقد است و نقد آن موجب پویایی و تحول فکر میگردد. در همین راستا، نوشتار مزبور در صدد ارزیابی اندیشه و آرای شریعتی با تأکید بر نقاط قوت و ضعف آن است.
نقاط قوت آرای شریعتی
1- جامعهشناسی دینمدار
علی شریعتی در رهیافت جامعهشناسانهی خود، جامعهشناسی مبتنی بر یک مکتب فکری را ترجیح میدهد. او صرفاً به تبیین وضعیت موجود نمیپردازد، بلکه راهی برای بهتر شدن را نیز تجویز میکند و دادههای جامعهشناسی را در خدمت آرمانهای متعالی بشری قرار میدهد.
2- نقد مارکسیسم
شریعتی برای آنکه جامعهشناسی مکتبی خود را ارائه دهد، در وهلهی نخست، در مقابل جامعهشناسی پوزیتیویستی قرار گرفت. وی بر این باور بود که بینش مکتبی در مقابل جامعهشناسی پوزیتیویستی از توان بیشتری برای تحلیل تحولات اجتماعی برخوردار است.وی در وهلهی دوم، با نفی جامعهشناسی پوزیتیویستی، برتری جامعهشناسی مکتبی اسلامی را بر جامعهشناسی مکتب مارکسیستی، که بر فضای آن زمان غالب بود، به رخ میکشد.
3- اسلام انقلابی
علی شریعتی را یکی از نظریهپردازان برجستهی انقلاب اسلامی میدانند. وی در جستوجوی بازگشت به اسلام به مثابهی یک ایدئولوژی بود و در همین راستا، تفکرش حول محور ایدئولوژی میچرخید. حاصل کار وی ارائهی یک دستگاه فکری است که سیمایی از مکتب اسلام به شمار میرود. در این دستگاه فکری، جهانبینی توحیدی زیربنای مکتب است. او با کاربرد ادبیات آمیخته با آموزههای اسلامی و آیات قرآنی و روششناسی تأویلیـتطبیقی، به سراغ مذهب رفت و پویایی و خلاقیت فکری خود را در بدأت نظریهپردازی خویش نشان داد.
4- نظریهپردازی دمکراسی متعهد
شریعتی همچنین با تلفیق آموزههای دینی و چپ، لیبرالیسم را نیز به چالش کشید. شریعتی لیبرالیسم را لیبرالیسم اقتصادی و نه انسانی میخواند. و اعلامیهی جهانی حقوق بشر را به دلیل همهی مواردش که در دیدگاه وی حفظ حقوق فردی است، مورد سرزنش قرار میداد؛ چرا که روح حقوق اجتماعی در آن انعکاس ندارد. شریعتی سپس با رد دمکراسی لیبرال، مدل مورد نظر خود را به صراحت معرفی مینماید و حکومت امام علی را نمونه و اسوهی دمکراسی میداند و رفتار امام علی با مخالفانش را بهترین حجت مبتنی بر وفاداری و پایبندی او به دمکراسی تلقی میکند.
نقاط منفی آرای شریعتی
1- اسلام منهای روحانیت
در حوزهی مذهب نیز شریعتی به همان قطببندی هابیل و قابیلی باور دارد و بر اساس این خط تمایز، به شیعهی علوی و صفوی معتقد است. مذهب در دوگانهی هابیلی و قابیلی، دو نقش متفاوت دارد و در دو مسیر متفاوت تبلور یافته است. یک چهرهی اصیل آن، حربهی مبارزه بودن در راه تحقق یافتن آرمانهای حقیقتجویانه و استقرار نظامی عادلانه و چهرهی دیگر آن، ابزاری برای سلطهی طبقهی حاکم و کنترل استثمار جامعه است.با اعتقاد به چنین دوگانهای است که وی جنگ همهی پیامبران را جنگ مذهب علیه مذهب میخواند و بر مبنای چنین اصلی است که سرنوشت اسلام را نیز همان جنگ اسلام علیه اسلام توصیف میکند و با چنین منطقی، خود نیز در دوگانهی برساختهاش، یعنی با مذهب و بر مذهب، اسیر میشود. شاید در همین تنگناست که وی گاه به روحانیت میتازد و از مسیری که علامه مجلسیها را به جای ابوذرها مینشاند انتقاد میکند.
2- تناقض ساختاری
شریعتی با پذیرش برخی از آرای مارکس، به خصوص قوانین جبر تاریخی و اثر متقابل روبنای هر کشور و به ویژه ایدئولوژی بر زیربنای اقتصادی، به نقد مارکسیسم دست مییازد. تمایز وی از مارکس در اعتقادات دینی است که حتی بر اندیشهی وی نیز سایه میافکند. بر مبنای همین اندیشه، وی به سیاست طبقاتی ایرانی، هویت مذهبی اهدا میکند و هرچند مارکس دین را افیون تودهها میداند، شریعتی در این تنگنا، از مارکس جدا میشود و به اندیشهی ماکس وبر پیرامون آشتی دین و تجدد استناد میکند و بنابراین به پروتستانیسم اسلامی میرسد.
3- شناخت ناقص از اسلام
شریعتی اگرچه در جامعهشناسی از محضر متخصصین و آگاهان امر بهره برده بود، اما در زمینهی اسلامی و مطالعات دینی، صبغهی چندانی ندارد؛ جز اینکه در خانوادهای مذهبی رشد و نمو یافته بود. او در برابر تحصیلات آکادمیک جامعهشناسانهاش، هیچ گاه تحصیلات آکادمیکی در زمینهی اسلام نداشت. این به معنای عدم تخصص و شناخت ناقص وی از اسلام است و نه عدم آشنایی با دین. همین امر موجب مخالفت برخی با افکار و نظریات او در زمینهی اسلامشناسی و فلسفهیاسلامیگردید. این افراد درک وبرداشت او را از منابع اساسیاسلامینظیر «فقه» و «تفسیر» کافی نمیدانستند.
علاوه بر این، بررسی آثار وی نشان میدهد شریعتی به دین به طور عام و اسلام به طور خاص، به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی توجه دارد تا بتواند تودهی مردم را به حرکت درآورد. رویکرد انقلابی و تفسیری وی اسلام را به متنی قابل تفسیر تبدیل کرد؛ کاری که جوازش را از منابع غربی میگرفت و آموزههای وبری راه را برای تفسیر وی از اسلام هموار ساخت.
مذهب در اندیشهی شریعتی ابزاری در خدمت مبارزه بود. وی حتی به فکر تشکیل یک حزب شیعه به مانند حزب کمونیسم و تبدیل تشیع به یک مذهب انقلابی بود که همه تحت تأثیر مارکسیسم در نظرگاه وی شکل گرفته بود. گرایش مذهبیغربی شریعتی، موجب ایجاد تناقضی رمزآلود در تفکر اسلامی او شده بود. این آرا و نظرات موجب گردید تا شهید مطهری به مخالفت با شریعتی بپردازد.
نگرش جامعهشناسانهی غربی شریعتی آمیخته از مکاتب غربی، اسلامشناسی وی را از مجرای اصلی خود خارج ساخت و به یک مبحث اجتماعی تبدیل کرد؛ امری که از سوی شهید مطهری به اسلامسرایی به جای اسلامشناسی تعبیر شد دیدگاه شریعتی به مذهب، عملگرایانه بود و همین امر موجب شد تا از نظر او، مذهبی درست باشد که در حیات جامعه و زندگی توده، نقش مثبت بازی کند. بدین ترتیب، سیاستزدگی بر رویکرد دینی او غالب شد.