انسان نوع اكمل موجودات است و پيامبر اكرم (ص) به شهادت دلايل متقن عقلي و نقلي فرد اتمّ و اكمل نوع انسان است. وقتي فردي اكمل باشد يعني از آغاز تا انجام همة مراتب انسانيت در اختيار اوست: «بُدِئ به الامر و ختم» (ابن عربي، 1370: ص24). يعني امر انسانيت، هويت نوع انساني و كمالات مترتب بر وجود آدمي از او آغاز و به او ختم ميشود؛ چرا كه در اول، روح او ايجاد شد و نبوت و رسالت بدو پايان يافت: «كنتُ نبياً و آدمُ بين الماء و الطين» (من نبي بودم پيش از آن كه آدم به دنيا آيد) (مجلسي، 1404ق: ج16، ص402). اين سابقه يعني نورانيت پيامبر (ص)، سبقت بر خلقت آدم (ع) دارد. پيغمبر (ص) بايد سابق بر آدم (ع) باشد تا واجد مراتب او باشد. «و ما كان محمدٌ ابا احدٍ مِن رجالكم و لكن رسولَ الله و خاتَمَ النبيين» (احزاب،40). بركات وجودي ايشان تا قيامت است. لذا پيامبر فرد اتم و اكمل نوع انساني و نظام خلقت است. «در قلمرو امكان مظهر اسم اعظم خداوند، وجود مبارك پيامبر (ص) است كه احدي در محدودة امكان همانند او نيست؛ زيرا مظهر تام خداي بيهمتا را همتا نخواهد بود» (جوادي آملي، 1382: ج2، ص66).
اين آيينة تمام نماي صفات جمال و جلال الهي ميفرمايد: «حُبِّبتُ اليّ من الدنيا ثلاث، النسا و الطيب و جعلت قرّة عيني في الصلوة» (از دنياي شما سه چيز را محبوب من قرار دادند: زن، عطر و نور چشم مرا در نماز قرار دادند) (مجلسي، 1404ق: ج79، ص211؛ حر عاملي، 1409ق: ج8 ، ص117).
بزرگداشت و حرمت نوع زن در قرآن و روايات و معارف اسلامي يك حقيقت و اصل محوري است كه در عبارت فوق به طور وضوح، تمام ثقل و ارزش آن به شخصيت و هويت اوست. او در تكوين و آفرينش بدانگونه ارزيابي ميشود كه مظهريت وجودش در اسماء و صفات الهي قويتر ديده ميشود. پيامبر(ص) نفرمودند كه اولين چيزي را كه محبوب من قرار دادهاند، «المرئه» است؛ بلكه واژة «النساء» را به كار ميبرند كه هم مفرد است و هم جمع. يعني اسم جمع است مثل قوم و طايفه. كاربرد اسم جمع حكايت از يك شخصيت جامع ميكند و نشاندهنده جامعيت شخصيت اوست كه گرچه مفرد است، ولي هويت جمعي دارد. از سوي ديگر «نساء» از ريشة «نسئه» به معني تاخّر و به دنبال آمدن است كه در اين تعبير تأخر وجود زن از مرد لحاظ شده است (ابن عربي، 1370: ص218): «خلقكم من نفسٍ واحدة ثم خلق منها زوجها» (زمر،6) (ما شما را از يك نفس واحد آفريديم و از او زوجش را). يعني زن از جنس خود مرد آفريده شده است. حوّا متاخّر از آدم (ع) آفريده شده است، ولي اين به معناي نقص نيست؛ بلكه بر عكس، اين تاخّر هم فضيلت است. زن مكمّل حضور مرد ميشود و كمال انساني با آفرينش زن تحقق پيدا ميكند.
اين محبت پيامبر (ص) به زن محبتي تكويني است؛ زيرا «حُبِّبْتُ» به صورت فعل مجهول آمده و فاعل يعني خداوند نيز به جهت شدت ظهور بيان نشده است. محبّتي است صددرصد الهي و جداي از غرايز و شهوات نفساني. پيامبر(ص) چون فاعليت و قابليت خداوند را در آينة زن، به نظاره مينشينند، زن برايشان دوست داشتني است.
اگر اصل پديداري اشياء عالم را در دو محور فاعل و قابل خلاصه كنيم، زن قوة قابل و انفعال نظام خلقت است. اگر پديدهاي جزء و كل داشته باشد، جزء محور تحقق كل است، البته اين جزء، جزء منطقي نيست؛ بلكه جزء نهادي و بنيادي است كه سازنده كل ميباشد، كمال در تحقق كل است؛ پس وقتي در پديداري اشياء، جزء و كل و قابل و فاعل داشته باشيم، فاعليت فاعل در صورت قابليت قابل ممكن است.
فاعل اين نظام، خدا و قابل آن، عالم وجود است. عالَم مظهر تجلي خداست. آيينهاي است كه خدا چهرة خود را و خدائيت خويش را در اين آيينه ميبيند. پس خلقت يعني سرايت فعل فاعل در قابل و ظهور فعليت حق در پديدهها. خاتمالنبيين (ص) شخصيتي است كه هم مظهر فاعليت حق است و هم قابليت او؛ زيرا: «اول ما خلق الله نوري» (مجلسي، 1404ق: ج15، ص10). كه آن وجود منبسط، فيض اقدس و همان حقيقت محمديه (ص) است. مخاطب اوليه نظام خلقت، پيامبر (ص) است. از طرفي پيامبر «لولاك لما خلقت الافلاك» است (همان، ص27؛ ابن شهر آشوب، 1401ق: ج1، ص216) (اگر تو نبودي (اي پيامبر) افلاك را خلق نميكردم) و از طرفي فرمان خلقت ابتدا بر سر اين نور نشسته است. پس هم مظهر اتمّ فاعليت حق است و هم قابليت او. پيامبر (ص) اگر بخواهد در عالم به تماشاي موضع خود بنشيند، در وجود «زن» به تماشا مينشيند؛ زيرا زن جامع هر دو خصوصيت است؛ قابل است چون پديداري هر انسان مديون قابليت پذيرش زن است و از جهتي تحقق فاعليت حق در وجود زن عملي است؛ لذا زن شاهكار خلقت است.
اين شاهكار خلقت، سرآمد و برتريني دارد كه به او لقب سرور زنان جهانيان «سيدة نساء العالمين» داده شده است.
2) جايگاه حضرت فاطمه (س) در عالم وجود
در بينش عرفان اسلامي، مراحل ظهور عالم وجود از نخستين تجليات حق تعالي شروع شده و به منتهياليه درجات ظهور فعلي در عالم خاتمه مييابد كه از آن به دو قوس «نزول» و «صعود» تعبير ميشود. قوس نزول كه در عرفان نظري مطرح است، مراحل ظهور و تجلياتي است كه موجب تحقق مظاهر وجود با درجات و مراتبي متناسب با سعه و ضيق آنها ميشود. از وجود مقيد به تعيّن «هوالاول» شروع شده و به اضعف مظاهر خلقت (عالم ناسوت) ميرسد. قوس صعود مراحل كماليابي است كه از ناسوت شروع ميشود و به واسطه امدادها و فيوضات حق به عوالم ملكوت و جبروت و در نهايت به فناء في الله و بقاء بالله منتهي ميشود.
پس قوس نزول وجود، از اولين مخلوق الهي يعني نور وجودي پيامبر اكرم (ص) آغاز ميگردد: «اول ما خلق الله نوري» (مجلسي، 1404ق: ج15، ص10) و ساير مراتب و مخلوقات همه از او و پس از اوست: «ابتدعه مِن نوره و اشتقّه مِن جلال عظَمته» (همان، ص24) كه در احاديث متعددي اين نور به حضرت علي (ع) و اهل بيت رسول الله (ص) نيز نسبت داده شده است؛ گاه به صورت جمعي و گاه به لحاظ مراتب. قال رسول الله (ص): «ان الله خلقني و علياً و فاطمة و الحسن و الحسين من قبل ان يخُلَق الدنيا بسبعة الاف عامٍ. قلتُ فأين كنتم يا رسول الله؟ قال: قدّام العرش نسبّحُ الله و نحمده و نقدسه و نمجّده» (همان، ص8). (رسول الله فرمودند: خداوند تعالي من و علي و فاطمه و حسن و حسين را هفت هزار سال قبل از اينكه دنيا را خلق كند، آفريد. از ايشان سوال كردم يا رسول الله شما كجا بوديد؟ فرمودند: ما در عرش تسبيح و تحميد و تقديس الهي و تمجيد الهي ميكرديم).
در حديث ديگري نيز وارد شده است: «خلق مِن نوري علياً، فدعاه فأطاعه و خلق من نوري و نور علي فاطمةَ، فدعاها فأطاعتْه، خلق منّي و مِن علي و من فاطمه الحسنَ و الحسينَ، فدعاهما فأطاعاه، فسمّانا بالخسمة الاسماء، مِن اسمائه الله المحمود و انا محمد، والله العلي و هذا علي، والله فاطر و هذه فاطمه، والله ذوالاحسان و هذا الحسن، والله المحسن و هذا الحسين ثم...» (همان، ص10) (خداوند از نور من نور علي را خلق كرد، سپس وي را خواند و او اطاعت كرد، از نور من و علي فاطمه را خلق كرد، سپس وي را خواند و او اطاعت كرد، از نور من و علي و فاطمه، حسن و حسين را خلق كرد، سپس آن دو را خواند و آنها اطاعت كردند و ما را به پنج نام از اسماء خود ناميد. اسم او «المحمود» است و من محمد، او «العلي» است و اين علي، او «الفاطر» و اين فاطمه، او «ذو الاحسان» است و اين حسن، او «المحسن» است و اين حسين...).
با دقت در اين احاديث سرّ جايگاه حضرت فاطمه (س) در عالم تكوين گشوده ميشود؛ حضرت محمد (ص) (حقيقت محمديه (ص)) اولين تجلي آن وحدت غيبي ذات اقدس الهي است كه نور وجود حضرت علي (ع)، از لاتعيّني به تعيّنِ علمي آمدن آن است و حضرت فاطمه (س) به آن تعيّن، ظهور عيني بخشيدند، به همين جهت «زهرا» ناميده شدند. استعدادهايي كه در اعيان ثابته بوده توسط نور وجود ايشان تحقق و ظهور پيدا كرده و از ظلمت قوه به نور فعليت تبديل شد؛ لذا عوالِم تعيّن همه مديون فاطمه (س) هستند: «ثم فتق نور ابنتي فاطمه فخلق منه السماواتُ و الارض، فالسمواتُ و الارض من نور ابنتي فاطمه، فاطمه افضل مِن السماوات و الارض» (همان، ج25، ص16). (سپس نور دخترم فاطمه را شكافت (منتشر كرد) و از او آسمان و زمين را خلق كرد، پس آسمانها و زمين از نور دخترم فاطمهاند؛ در حالي كه فاطمه برتر از آسمان و زمين است).اگر فاطمه (س) نبود، زمين و آسمان و انسانها تعيّن نمييافتند و در حالت استعدادي خود باقي ميماندند.
1-2) فاطمه (س) مظهر اسم «فاطر»
ظهور اسماء حُسني و صفات علياي حق در مقام واحديت وجود، همان ظهور حقيقت محمديه (ص) در مقام تفضيل اسماء است. چون باطن وجود او عين اسم اعظم است و اسماء حسني از شاخهها و فروع و شعب و رقايق اسم اعظمند.
در احاديث قدسي وارد شده است كه خداوند، آدم ابوالبشر را در مقام حقايق اسماء و معرفت مسمّيات آن اسماء، مخاطب قرار داده و گفته است: «يا آدم هذا محمد و انا الحميد المحمود، شققت له اسماءً من اسمي و هذا علي و انا العلي الاعلي، شققت له اسماً من اسمي» (مجلسي، 1404ق: ج18، ص312). به همين معني محمول است آن چه در ادعيه مأثوره از قبيل: «و بالاسم الذي خلقت به العرش و بالاسم الذي خلقت به الكرسي و بالاسم الذي خلقت به السماوات» (همان، ج94، ص256) و غير اينها از تعبيرات وارد شده است (آشتياني، 1375: ص743).
در حديث اشتقاق است كه «اين فاطمه است و من فاطر آسمانها و زمينم. دشمنانم را در روز فصل (قيامت) از رحمت خود فطم (قطع) ميكنم و دوستان خويش را از آنچه باعث سرزنش و شين است، فطم (قطع) ميكنم؛ پس اسمي از اسماء خويش براي وي مشتق كردم» و رسول خدا (ص) فرمود: «اي فاطمه، الله تعالي از اسماء خود اسمي براي تو مشتق كرده، اسم الله فاطر است و تو فاطمه هستي» دانسته بودي كه رحم از رحمان اشتقاق يافته، پس بدان كه وديعه مصطفي(ص)، فاطمه انسيه حورا (س) مطلع انوار علوي و مادر امامان و صندوق دانش و وعاء معرفت است (حسن زاده آملي، 1378: ص668).
شناخت حقيقت وجود حضرت زهرا- صديقه كبري (س)- در تكوين و قوس نزول وجود، در شناخت نقش ايشان در صعود و سير كماليه ما بسيار مهم است. ايشان تجلي اسم «فاطر» خداوند است. فاطر به معناي شكافنده است و همانطور كه فاطمه (س) حقيقتي است كه باعث شد اعيان ثابته به تجلي اسمائي ظهور كنند و بذر هستي همة عالم وجود را شكافت، در سير كماليه نيز بذر همه استعدادهاي وجودي ما به نور وجود ايشان شكوفا ميگردد. بذر آسمانها و زمين، نوع انسانها و تمامي عوالم وجود در مرتبه تعيّن علمي (اعيان ثابته) فقط اقتضاي ظهور داشتند؛ ولي در بطن حقيقت فاطمه (س) است كه همه، پرورش داده شده و شكافته ميشوند. اگر فاطمه نباشد، هيچ وجودي از مرتبة استعداد، به فعليت نميرسد؛ لذا در همه عوالم وجودي، او مظهر اسم فاطر حق تعالي است؛ پس تكوين ما و همه هستي ما عين ربط به فاطمه (س) است.
«اگر فاطمه (س) نبود خلق و ظهوري نبود، اگر علي (ع) نبود، تعيّني نبود و اگر پيامبر (ص) نبود، ايجادي نبود. اكنون در هستي تمام عوالم به محبت فاطمه (س) و استعداد علي (ع) و حقيقت پيامبر (ص) تعيّن يافته و ايجاد شدهاند. يـعني خداوند، اسماء و صفاتش را از آيينه پيامبر (ص)، پيامبر (ص) از آيينه علـي (ع) و علـي از آيينه فاطمه (س) ظهور داده است» (ميرزايي، 1384: ص208). آري، همة وجود ما از خداست كه از طريق اين آيينهها در ما به تجلي و ظهور مينشيند.
در حديث كساء آمده است: «فقال الله عزّوجل يا ملائكتي و يا سكّان سمواتي انّي ما خلقتُ سماءً مبنيةً و لاارضاً مدحيةً و لاقمراً منيراً و لاشمساً مضيئة و لافَلكاً يدور و لابحراً يجري و لافلكاً يسري الّا في محبّة هولاء الخسمة الذين هم تحت الكساء. فقال الامينُ جبرائيل يا ربّ و مَن تحت الكساء؟ فقال عزّوجل هم اهلُ بيت النبوة و معدن الرسالة هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها» (خداوند عزوجل شأنه فرمود: اي فرشتگان من و اي ساكنان آسمانها (بدانيد) كه من خلق نكردم آسمان را برافراشته و زمين را گسترده شده و ماه را نوراني و خورشيد را درخشان و فلك را دورزننده و دريا را جاري و كشتي را سيركننده، مگر به جهت (و علت) محبت اين پنج تن كه در زير كساء (عبا) هستند. سپس جبرئيل امين عرض كرد: اي پروردگار من چه كساني زير عبا هستند. خداي عزوجل فرمود: آنها اهل بيت پيغمبر و معدن رسالتند. آنها فاطمه و پدر او و شوهر او و فرزندان اويند).
با دقت بر اينكه در اين حديث شريف، ابتدا نام حضرت فاطمه (س) ذكر شده و همه ضماير به او برميگردد، محوريت محبّت به ايشان در عالم به وضوح اثبات ميشود.
2-2) سرّ «ام ابيها» بودن زهراي مرضيه (س)
هدف و مقصود از آفرينش عالم انسان كامل است؛ چون تمامي اسماي حق كه در عوالم مختلف به صورت تفصيل ظهور پيدا ميكند، در انسان كامل به صفت اجمال بروز ميكند. به عبارت ديگر، خدا انسان كامل را علت غايي ايجاد عالم قرار داده است و از آن جا كه شأن علت غايي، تقدم در علم و اراده و تاخّر در وجود است، وجود مبارك پيامبراكرم (ص) در علم الهي مقدم بر همه آفرينش است: «لولاك لما خلقتُ الافلاك» (مجلسي، 1404ق: ج15، ص27) و در عالم ظاهر، پس از همه پيامبران به ظهور رسيدهاند (آل رسول، 1383: ص80).
انسان كامل اگر مرد باشد، مظهر و صورت «عقل كل» است و اگر زن باشد مظهر و صورت «نفس كل» است. بنابراين، سيد اوصيا و سرّ پيامبران و رسولان، حضرت علي (ع) صورت و مظهر عقل كلي به تمامترين وجه ممكن است و حقيقت ام الكتاب، سيدة نساء العالمين فاطمه زهراي بتول، صورت و مظهر نفس كلّي بر وجه اتمّ است.
«مَرَج البحريْنِ يلتقيان بينهُما برزخٌ لايبغيان... يَخرجُ منهما اللّؤلؤ و المرجان» (الرحمن، 22-19). (دو دريا را به هم آميخت و بين آن دو برزخي است كه هر يك از آن دو در حدّ خود است و از آن دو، لؤلؤ و مرجان بيرون ميآيد). در تفسير مجمع البيان از امين الاسلام طبرسي به نقل از سلمان فارسي و سعيد بن جبير و سفيان ثوري چنين آمده است: «دو درياي مزبور در آيه شريفه، علي و فاطمهاند و برزخ، محمد (ص) و لؤلؤ و مرجان حسن و حسيناند». روايت است پيامبر (ص) فاطمه را بسيار دوست ميداشت و او را به كنية «ام ابيها» يعني مادر پدر ميخواند. چون عقل كل پدر است و نفس كل، مادر و موجودات از آن دو ظهور يافتند. فاطمه (س) مادر انوار و فضايل، عقيله رسالت و مظهر نفس كليه بر وجه اتمّ است؛ پس بنابراين آن جناب، مادر پدري است كه خاتميت با وي است» (حسنزاده آملي، 1378: صص667-666).
فاطمه (س) امّ ابيهاست. آن چه پيامبر (ص) داشته، در فاطمه (س) به تعيّن رسيده است. يعني در بطن خودش نطفههاي وجودي پيامبر (ص) و تمام هستي و تمام تجليات خدا را تعيّن داده است. او مقام جمع الجمعي حقيقت محمديه (ص) را به تفصيل ميكشد و به اين سبب محور هستي ميشود؛ لذا در احاديث و ادعيههاي مأثور بسياري ميبينيم كه فاطمه (س) اصل و محور است.
3-2) همتايي حضرت فاطمه (س) و حضرت علي(ع)
اگر فاطمه (س) نبود، كفوي براي علي (ع) نبود، اگر فاطمه (س) نبود، علي (ع) نه حسن (ع) را داشت و نه حسين (ع) را و نه مهدي (عج) را.
امام صادق (ع) ميفرمايد: «لولا انّ الله تبارك و تعالي خلق اميرالمومنين (ع) لفاطمة ما كان لها علي ظهر الارض من آدم و من دونه» (كليني، 1365: ج1، ص461). (اگر خداوند تبارك و تعالي اميرالمومنين (ع) را براي فاطمه (س) خلق نكرده بود، براي فاطمه در روي زمين از (اولاد) آدم و جز او كسي نبود).
گرچه هر موجودي به نوبه خود مظهر اسمي از اسماء حسناي خداوند سبحان است و از آن جهت همتا ندارد؛ زيرا تكراري در نظام هستي نيست؛ لكن مظاهر جزئي، چون كثرت آنها آشكار و وحدت آنان نهان است، جهات مشتركي را ميتوان در آنها يافت كه آنان را همگنان ميسازد. هرچه هستي چيزي محدودتر باشد، همتاهاي فراواني خواهد داشت و هر چه هستي چيزي وسيعتر باشد، همانندهاي كمتري خواهد داشت تا به هستي محض برسد كه نه همانند دارد: «ليس كمثله شي» (شوري،11) و نه همتايي بر آن وجود صرف فرض ميشود: «و لم يكن له كفواً احد» (توحيد، 4).
وجود مبارك پيامبر (ص)، در قلمرو امكان، مظهر اسم اعظم خداوند است كه احدي در محدودة امكان، همانند او نيست؛ زيرا مظهر تام خداي بيهمتا را همتا نخواهد بود.
اگر حضرت فاطمه (س) سيده زنان جهانيان است و غير از حضرت علي (ع) احدي همتاي او نميباشد، تنها به لحاظ كمال وجودي آن بانوست، نه به لحاظ پيوندهاي اعتباري او؛ زيرا ربط قراردادي ماية كمال اعتباري است و نه حقيقي؛ تنها وجود و كمالات ذاتي است كه پايه هر كمال حقيقي است؛ لذا كمال ايشان را در اضافات عرضي نبايد بررسي كرد؛ زيرا ديگران نيز در آن پيوندهاي عرضي با او برابر يا از ايشان برترند. فرزندي پيامبراكرم (ص) منحصر در او نيست. همسري اميرالمومنين (ع) نيز ويژة او نبود، همچنين مادري امامان معصوم(ع)؛ چرا كه فاطمه بنت اسد (س) در مادري امامان معصوم از او برتر است؛ زيرا آن حضرت مادر 11 امام معصوم است و او مادر 12 امام معصوم و ليكن از آن جا كه هستي اين گونه اضافات اعتباري به هستي ذاتي و مستقل تكيه دارد، اگر تكيه گاه آنها يك هستي كامل باشد، شكوفايي اين گونه اوصاف عرضي بيشتر خواهد شد (جوادي آملي، 1382: صص70-65).
مادر ائمه معصومين بودن براي ايشان كمال است؛ كمالي كه در ديگران نيست؛ زيرا اين فضيلت تنها به لحاظ كمال وجودي ايشان و پشتوانة صفات ذاتي كماليه ايشان است. فاطمه (س) مظهر كامل اسم «رب» است و صفت مادر ائمه بودن در ايشان متجليتر از همه و كاملتر است و به همين ترتيب «بنت رسول الله» بودن قابل توضيح است. از آن جهت كه حقيقت وجود ايشان كاملاً متجلي از حقيقت محمديه (ص) است و با آيينه تمام نماي وجود خود همه اوصاف و كمالات ايشان را در خود متجلي مينمايد، لذا اين اوصاف براي او امتياز خاص محسوب ميشود كه براي سايرين به اين درجه نيست.
3) جايگاه حضرت فاطمه (س) در سير كماليه انسان
1-3) رضا و غضب فاطمه (س)
«قال رسول الله (ص): يا فاطمة ان الله ليغضب لغضبك و يرضي لرضاك» (اي فاطمه، خداوند به غضب تو غضـب مـيكند و به رضاي تو راضي ميشود) (اربلي، 1381ق: ج1، ص458؛ مجلسي، 1404ق: ج43، ص44).
خداوند متعال محور اصلي سير كمالي عبودي را در رضاي فاطمه (س) قرار داده است، به طوري كه بدون رضايت او هيچ كس «عبد» خدا نميشود. رضا و غضب خداوند در رضا و غضب فاطمه (س) است.
رضا و غضب خدا دو وصف تنها نيست، بلكه به نوعي جامع همه اوصاف است؛ زيرا عمل انسان يا مورد رضاي الهي است يا جاي غضب پروردگاري. چون فاطمه (س) مظهر رضاي الهي و غضب ربوبي است. بنابراين تمام اوصاف انساني با معيار رضا و غضب فاطمه (س) بررسي ميشود كه اگر عملي از ديدگاه او- مظهر رحمانيت الهي- پسنديده و نيكو بود، خدا از عمل و صاحب آن راضي است و اگر پذيرفته نبود، خداوند نيز از آن كار و صاحب آن غضبآلود است و اگر در روايت آمده است كه اهل بيت (ع) در قيامت ميزان اعمال هستند (مجلسي، 1404ق: ج4، ص252)، يعني معيار بودن آنها در صحراي محشر ظاهر ميشود و گرنه آنها هم اكنون هم معيارند و رضاي آنها ملاك حقّانيت و غضـبشان ميزان بطلان است (جوادي آملي، 1382: ج2، صص107-106).
اگر انساني مطهّر از هوي و معصوم از هوس نباشد، رضا و غضب او معيار حق و باطل نخواهد بود، ولي اگر انسان كاملي از گزند هوي، طاهر و از آسيب هوس مصون شد، هرگونه رضا و غضب او معيار تشخيص حق و باطل خواهد بود؛ چون مظهر اسم «راضي» و «غضبان» حق بوده و ميزان اعمال و اوصاف ديگران خواهد شد. در نتيجه مشخص ميشود كه عقل عملي آن بانو همانند عقل نظرياش معصوم از باطل ميباشد و همتاي اميرالمومنين (ع) خواهد بود كه آن حضرت نيز ميزان اعمال امّت است و مظهر رضا و سخط خداي سبحان ميباشد.
انسان كامل چون حق مدار است، تمام اوصاف او نيز بر محور حق تنظيم ميباشد؛ در نتيجه رضا و غضب او مدار حق است كه اين همه به نوبة خود نشانة كامل عصمت است (همان، ص85).
«قال رسول الله (ص): فاطمة بضعة منّي، يسرّني ما يسرّها و يغضبني ما يغضبها» (پيامبر (ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است. هر كس او را خشنود كند مرا خشنود كرده است و هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است) (ابن شهر آشوب، 1401ق: ج3، ص332).
«به قدري عظمت حضرت فاطمه زهرا (س) متجلي است كه گويا تمام نبوت با تمام خصوصياتش و تمام مدارج و معارجش و تمام درجات و مراتبش در آن حضرت ظهور دارد. آن بضعة رسول الله (ص) سرّ و حقيقت و جوهرة رسول الله (ص) است و مانند آن موجودي كه حامل و ضامن آن سرّ باشد و در مقام وحدت عين رسول الله (ص) باشد كه خشنودي و خشمشان يكي باشد، غير از وي خداوند تعالي موجودي را نيافريده است» (حسيني طهراني، 1421ق: صص147-146).
عدم رضايت يعني مسدود شدن باب فيض و كمالات و زيباييها از ناحيه ما ميباشد، نه از ناحيه ايشان. غضب فاطمه (س) امري انفعالي و عاطفي نيست؛ بلكه در صورت عدم حضور ايشان و حب و رضايشان در وجود و افكار و انگيزههاي ما، بذرهاي دروني ما نميشكافند و به مرور مضمحل و فاسد ميشوند.
اساساً سرّ محبت و مودّت به ايشان نيز همين است. اگر خدا فرموده: «قل لا اسئلكم اجراً الاّ المودة في القربي» (شوري، 23) (بگو (بر اين رسالت) مزدي از شما جز مودت خويشاوندان (اهل بيتم) نميخواهم)، نه به خاطر اين است كه خداوند يا اهل بيت (ع) نيازي به اين مودت و محبت داشتند، بلكه بدان جهت است كه ما بر اثر اين مودت خود را فاني در وجودهاي برتر آنها كنيم و در فنا، عشق و جذبه را يافته، به تقرب الهي برسيم كه اين همة راز الگوپذيري در مكتب شيعه است؛ الگو گرفتن در پرتو محبت و مودت از كساني كه جامع همه كمالات هستند. «جامعيت عيني و علمي اهل بيت نبوت و امامت به اين معناست كه اولاً هر كمال ممكن را واجدند، ثانياً هر چه را دارا هستند، مصون از عيب و نقص است، ثالثاً هر چه را در مرحله حدوث واجد بودند، در مرحله بقا نيز دارا خواهند بود. اين مقام جمع الجمعي را ميتوان از عديل بودن آنان با كتاب بي بديل الهي، يعني قرآن استنباط كرد (حديث ثقلين). چنين وصيت فراگيري نشان از هماهنگي كامل تكوين انساني و تدوين الهي است» (جوادي آملي، 1381: ص46).
اين بحث كه اين محبت و رضايت عملاً چگونه بايد كسب شود، خود مقولهاي مستقل است كه در اين نوشتار فرصت پرداختن به آن نيست.
2-3) زيارت حضرت فاطمه زهرا (س)
زيارت ائمه (ع)، صله و نيكي به خود آنان، رسول خدا (ص)، اميرالمومنين (ع)، فاطمه (س) و شيعيان و دوستدارانشان و بلكه نيكي به ساير انبياء و اوصياي الهي است و موجب خوشحالي آنان، اجابت دعوت، تجديد عهد با ولايت، زنده نگه داشتن مرام و غلبه بر دشمنان ميگردد. همه اينها عبادت خداست و سبب ميشود كه انسان به فضايل و بركاتي كه نزد خداست برسد و به رضاي او دست يابد؛ زيرا خوشحال كردن مؤمن عادي اگر آن همه فضيلت و ثواب دارد، فضيلت و ثواب خوشحال كردن پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع)، كه از خطا و گناه معصومند و خداوند آنان را امام مومنان و پيشوا و پيشرو در دين قرار داده، غيرقابل وصف است.
«قال رسول الله (ص): ان الله قد وكلّ بفاطمة رعيلاً من الملائكة يحفظونها من بين يديها و من خلفها و عن يمينها و عن يسارها و هم معهم في حياتها و عند قبرها بعد موتها، يكثرون الصلاة عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها، فمن زارني بعد وفاتي فكانّما زار فاطمة و من زار فاطمة فكانّما زارني، من زار علي بن ابيطالب فكانمّا زار فاطمة و من زار الحسن و الحسين فكانمّا زار علياً و من زار ذريّتهما فكانما زارهما» (خداي سبحان گروهي از فرشتگان را مأمور كرده تا فاطمه زهرا (س) را از پيشرو و پشت سر، سمت راست و چپ محافظت كنند، در مدت حياتش با او باشند و بعد از مرگ نيز وي را در قبر همراهي كنند، بر او، پدرش، شوهرش و فرزندانش صلوات بفرستند. پس كسي كه مرا بعد از وفاتم زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده است و كسي كه فاطمه را زيارت كند، گويا مرا زيارت كرده است. كسي كه علي ابن ابيطالب را زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده است. كسي كه حسن و حسين را زيارت كند، گويا علي را زيارت كرده است و هر كس ذريه حسن و حسين را زيارت كند گويا آن دو را زيارت كرده است) (مجلسي، 1404ق: ج97، ص122).
زائر گاهي از زبان معصوم ثنا ميخواند كه اصطلاحاً اين گونه زيارت نامهها را زيارت مأثور مينامند. چنين زيارتنامههايي نه تنها كيفيت اظهار ارادت و ابراز تولّي و تبرّي را ميآموزد، بلكه متني است براي شناخت مزور و آگاهي از منزلت او؛ زيرا هر كس به مقدار معرفت خويش سخن ميگويد و كلام هر كسي بيانگر ميزان شناخت و آگاهي اوست. در اين زيارتنامهها، اوصاف مزور هنگام سلام دادن تكرار ميگردد و به ذكر اسم بسنده نميشود. اين از آن جهت است كه مرتبت شخص مزور براي زائر روشنتر گردد و توجه پيدا كند كه معشوق و محبوب او براي اعلاي كلمة توحيد، اقامة نماز، اداي زكات، احياي امر به معروف و نهي از منكر، تلاوت كتاب خدا و... چه رنجهايي كشيده است. اين زيارتنامهها اثبات نقلي فضايل و كمالات براي حجج طاهره است.
زيارت زائر بايد با معرفت همراه باشد؛ زيرا آن چه ماية كمال زيارت ميگردد، معرفت و شناخت مقام و موقعيت مزور است، نه اعمالي بيروح و همراه با غفلت. ثوابهاي اخروي و آثار دنيوي كه در روايات آمده، بر زيارت واقعي مترتب است، يعني جايي كه ارتباط قلبي با مزور برقرار شود و منشأ تحول در زائر گردد، نه بر سياحت و زيارت جسمي و صدري. چنين آگاهي و معرفت به مقام و منزلت امام ميتواند زمينة اطاعت و تسليم در مقابل اوامر و نواهي مزور را - كه همان فرمان خداست- فراهم كند (جوادي آملي، 1381: صص47-37).
يكي از راههاي درك اسرار وجودي سرور زنان عالم، فاطمه زهرا (س) دقت در مضامين زيارتنامههاي مأثور است تا در آينة كلام آن بزرگواران، اشارات و نشانههايي در جهت معرفت مقام و نقش ايشان بيابيم.
در زيارتنامة حضرت فاطمه زهرا(س) آمده است:
«يا ممتحنةُ امتحنكِ الله الذي خلقكِ قبل اَنْ يخلقَكِ فوجدك لما امتحنِك صابرةً و زعمنا انّا لكِ اولياءُ و مصدّقون و صابرون لكلّ ما اتانا به ابوكِ صلي الله عليه و آله و اَتي به وصيّه فانّا نسئلكِ ان كنّا صدّقناك الاّ اَلحقتِنا بتصديقِنا لـهَما لِنُبشر انفسنـا بـاَنّا قد طهرنا بولايتكِ» (اي بانوي امتحان شدهاي كه خداي آفريدگارت پيش از آفرينشت تو را در بوتة آزمايش قرار داد و تو را در اين امتحان شكيبا و صبور يافت. ما چنين ميدانيم كه از مواليان توايم و بر جميع آنچه كه آن چه پدرت (ص) و وصي او (ع) آورده است، تصديق كننده و شكيبا و صابر و ثابت قدم ميباشيم. بنابراين از تو تمنا داريم در برابر راستي و استواري ما، صدق وجودي ما را به حقيقت اين تصديق آن دو ملحق گرداني، تا بدين سبب جانهاي خود را به اين بشارت نويد دهيم كه در پرتو ولايت تو از هر گونه رجس و پليدي پاك و پاكيزه گشتهايم) (ابن طاووس، بيتا: صص38-37؛ مجـلسـي، 1404ق: ج99، صـص213-212).
نكات شاخص اين زيارتنامه اولاً توصيف ايشان به ممتحنه بودن است و اينكه امتحان قبل از خلقت به چه معني است و ثانياً نقش ولايتي ايشان است كه ما در صورت تصديق و پذيرش و ثبات قدم در اين ولايت به تصديق و اطاعت همه آن چه كه پيامبر (ص) و اميرالمومنين (ع) آوردهاند، رسيدهايم و از هر رجس و پليدي پاك ميشويم.
1-2-3) ممتحنه بودن حضرت فاطمه زهرا (س)
تاريخ زندگاني حضرت زهرا (س) و مشكلات و سختيهايي كه در طول عمر خود متحمل شدهاند، بيانگر سربلندي ايشان در انواع امتحانات الهي است. چهره تابناك ايشان در تحمل مشكلات و پذيرش مصائب، به حدي پرصلابت است كه گويا كوه وجودش را با بنياني سُربي پي ريزي نموده و هيچ مصيبتي نميتواند آن را متزلزل و دگرگون سازد، بلكه هرچه اين مصائب بر ايشان ببارد، آن «ممتحنة» الهي شكوفاتر و درجات قرب الهياش افزونتر ميگردد.
حضرت علي (ع) در حديث مشهور به معرفت اميرالمومنين (ع) به نورانيت ميفرمايند: «المومن الممتحنُ هو الذي لايُرّد مِن امرنا اليه شيءٌ الاّ شُرِحَ صَدره لقبوله و لم يشكُّ و لم يرتبْ» (مؤمن ممتحن (مومني كه مورد امتحان و آزمايش الهي قرار ميگيرد) كسي است كه هيچ چيزي از ما به او نميرسد مگر اينكه سينهاش براي پذيرفتن آن گشاده ميشود و دچار شك و ترديد نميگردد) (مجلسي، 1404ق: ج26، ص1).
پس نتيجه موفقيت در امتحان الهي، انشراح صدر است و ليكن سوال در اين است كه امتحان قبل از خلقت چگونه قابل تصور است؟
«نشئهاي كه در آن زندگي ميكنيم، آخرين مرحلة وجود و ادني مرتبة هستي است. يعني بعد از آن هيچ مرحلهاي وجود ندارد، بلكه عدم است. از اين رو بر اين نشئه طبيعي، عنوان دنيا اطلاق ميكنند. قبل از اين مرحله مراحل ديگري وجود دارد كه از نظر رتبه وجودي قويتر و بالاتر از اين مرحله است و ترتيب خلقت در آن مرحله براساس سعه و شدت وجودي است و چون نظام خلقت در نشئه سابق غير از نظامي است كه در اين نشئه وجود دارد، از اين رو اشكالي ندارد كه كسي قبل از پدرش خلق شود. (يعني كسي بعداً در نشئه دنيا پدر او ميشود و گرنه ابوّت و بنوّت به معنايي كه در اينجاست در آن نشئه معنايي ندارد). همان طور كه در آن مرحله آن 14 نور قبل از ديگران خلق شدند و همان طور كه پـيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «اول ما خلق الله نوري» (همان، ج25، ص22).
امتحان قبل از خلقت كه درباره بانوي دوسرا آمده است، بدين معناست كه دخت گرامي رسول خدا (ص) در آن نشئه حالتي داشته كه اگر آن حالت در اين نشئه بروز و ظهور كند به صورت امتحان در ميآيد. اما آن حالت چيست مطلبي است كه فعلاً علمش را بايد به اهلش واگذار كرد» (جوادي آملي، 1381: ج1، صص223-220).
2-2-3) ولايت حضرت فاطمه (س)
طبق دلايل متقن عقلي و نقلي وصول به مقام توحيد و سير صحيح الي الله و عرفان ذات احديت عزّ اسمه بدون ولايت خدا و رسول الله و امامان شيعه محال است. «فاطمه (س) نوري از خدا در صلب نبي كه از خاتم و افضل انبيا خارج شده بود را ظاهر ميكند. او آغاز ظهور ولايت در اجراي هدايت است. زهرا (س) از عالم نور به عالم ماده پايين ميآيد تا نور ائمه (ع) را از وجودش ظهور دهد و راه صعود انسانها را براي ابديت باز كند» (ميرزايي، 1384: ص102).
محوريت و مركزيت اين ولايت، از پيامبر (ص) تا امام زمان (عج) بر وجود مقدس و نوراني حضرت زهرا (س) ميباشد «هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها» (حديث كساء).
حضرت فاطمه (س) خود نيز داراي مقام ولايت است، همان طور كه در متن اين زيارتنامه به آن تصريح شده است.
«در اصطفاي الهي فرقي بين زن و مرد نيست. به لحاظ اجرايي بودن نبوت و رسالت، ممكن است هيچ زني نبي و رسول نشود، ليكن در بعد تكويني امامت، يعني ولايت، كه مقامي باطني و پيوندي معنوي ميان عبد و مولاست و با امور اجرايي مرتبط نيست، زن نيز ميتواند معرض عهد الهي، يعني امامت قرار گيرد و وليّ خدا شود، چنانكه صديقه طاهره حضرت فاطمه (س) از اولياي الهي است» (جوادي آملي، 1378: ج6، ص495).
«زن به مقام نبوت نميرسد، گرچه به مقام ولايت كه پشتوانه نبوت و رسالت است ميرسد. چون نبوت و رسالت كاري اجرايي و مستلزم تماس با مردم است و در آن اموري مانند جنگ و صلح و آموزش احكام و... مطرح است، پيامبر بايد مرد باشد و اين از مقام زن نميكاهد، زيرا ممكن است زن به مقام ولايت برسد و نسبت به بسياري از انبيا برتر باشد، چنانكه حضرت فاطمه (س) به آن مقام منيع دست يافت. ولايت مقامي ملكوتي و معنوي است و باطن نبوت و رسالت محسوب ميشود و بين زن و مرد مشترك است» (همو، 1377: ص46). چون حقيقت انسان را روح مجرد او تامين مينمايد و بدن در تمام مراحل تابع آن است و موجود مجرد نيز منزه از پديدههاي ذكورت و انوثت است، لذا هيچ كمالي از كمالات وجودي انسان، نه مشروط به مذكر بودن اوست و نه ممنوع به مونث بودن او خواهد بود و از اين جهت، كمال حقيقي كه همان مقام شامخ ولايت است، نصيب انسان مطهر واجد شرايط خواهد شد (همو، 1382: ج2، ص69).
بنابراين علاوه بر اينكه منع عقلي و نقلي براي احراز مقام ولايت در حضرت زهرا (س) وجود ندارد، بلكه بالعكس نقل مؤيد وجود آن مقام در ايشان است.
در حديثي از ابوعبدالله (ع) است كه: در آيه «نور»، «مَثَل نور كمشكاة» فاطمه (س) «فيها مصباح» حسن (ع) است، «المصباح في زجاجة» حسين (ع) است، «الزجاجه كوكب درّي» فاطمه (س) است كه كوكب درّي بين زنان دنياست «يوقد مِن شجرة مباركة»، ابراهيم (ع) است، «زيتونة لاشرقية و لاغربية»، لايهوديه و لانصرانيه است، «يكاد زيتها يضئ» يعني نزديك است كه علم از آن بشكافد «و لولم تمسسه نارٌ نور علي نور»، امام بعد از امام است (كليني، 1365: ج1، ص195).
مثل نور حق مثل فاطمه عالمة منيره است به مصباح نور حسن و حسين كه آن ظهور به واسطة ظهور ائمه هداة از ولد حسين چندين برابر ميشود و بايد مراد نور باطني و واقعي باشد كه اين نور ظاهري هم پرتوي از آن نور باطني كه مقام ولايت فاطمه (س) است ميباشد (آشتياني، 1375: ص799).
فهرست منابع
× قرآن كريم
× آشتياني، سيدجلال الدين: «شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحكم»، قم، مركز انتشارت دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1375.
× آل رسول، سوسن: «عرفان جامي در مجموعه آثارش»، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1383.
× ابن شهر آشوب مازندراني، محمد بن علي: «المناقب آل ابي طالب (ع)»، قم، چاپخانه خيام، 1401ق.
× ابن طاووس، سيد رضي الدين: «جمال الاسبوع»، قم، انتشارات رضي، بيتا.
× ابن عربي، محي الدين: «فصوص الحكم»، تهران، انتشارات الزهرا، 1370.
× اربلي، علي بن عيسي: «كشف الغمة»، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381ق.
× جوادي آملي، عبدالله: «ادب فناي مقربان»، قم، نشر اسراء، 1381.
× جوادي آملي، عبدالله: «تسنيم»، ج6، قم، نشر اسراء، 1378.
× جوادي آملي، عبدالله: «سرچشمه انديشه»، قم، نشر اسراء، 1382.
× جوادي آملي، عبدالله: «سيره پيامبران در قرآن»، قم، نشر اسراء، 1377.
× حرعاملي، محمد بن حسن: «وسايل الشيعه»، قم، موسسه آل البيت لاحياء التراث، چ اول، 1409ق.
× حسنزاده آملي، حسن: «ممدالهمم در شرح فصوص الحكم»، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378.
× حسيني طهراني، سيد محمد حسين: «روح مجرد»، مشهد، انتشارات علامه طباطبائي، 1421ق.
× كليني، محمد بن يعقوب: «الكافي»، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ چهارم، 1365.
× مجلسي، محمد باقر: «بحارالانوار»، بيروت، موسسه الوفا، 1404ق.
× ميرزايي (لطفي)، فاطمه: «فاطر هستي»، تهران، انتشارات نيك ملكي، 1384.