نقد مباني اعتقادي عرفان هاي نوظهور هندي بر مبناي عرفان اسلامي با تأكيد بر ديدگاه علّامه طباطبايي

شناسه محتوا : 37457

1401/08/10

تعداد بازدید : 41

در هند اديان و مكاتب فلسفي متعدّدي وجود دارد كه هركدام نظام معرفتي خاص خود رادارند و مردمان آن از همان ديرباز و قبل از ميلاد حضرت مسيح (عليه‌السلام)، داراي اعتقادات مذهبي بوده‌اند به‌گونه‌اي كه در هند باستان آئين‌هاي مهمي چون وِدا، برهمن، جَين، بودا و آئين تنتره شكل گرفتند كه عليرغم ويژگي‌هاي منحصر به خود، در مسائلي چون اعتقاد به تناسخ و قانون كارما مشترك هستند. در عرفان‌هاي هندِ باستان، عليرغم تفكرات الحادي چون چندگانه پرستي، در مسائلي چند با عرفان اسلامي اشتراكاتي دارند؛ چنانچه در كتاب «اوپانيشادها» به مسئله‌ي «شناختِ درون» و «وحدت وجود» (مونيسم) پرداخته‌شده كه قابليت تطبيق و بررسي با مسائل عرفان اسلامي را دارد؛ وليكن عرفان‌هاي نوظهور هندي عليرغم اينكه خاستگاه آن‌ها آئين‌هاي سنّتي هند است و به شدّت از مباني آن‌ها متأثّر هستند، وقتي به مطالعه‌ي آن‌ها مي‌پردازيم، به اين واقعيت مي‌رسيم كه آن‌ها از حقيقت عرفان، فقط به اسم آن تمسك كرده‌اند و با سنّت و طريقه‌ي آن بيگانه هستند. در عرفان اسلامي و همچنين انديشه‌ي علامه طباطبايي، حقيقت عرفان بر اساس نظام توحيدي شكل مي‌گيرد و انسان و هستي در يك حركت تكاملي به‌سوي باري‌تعالي درحركت هستند و سير و سلوك عرفاني نيز در جهت رضا و قرب معبود است؛ امّا عرفان نماهايي چون يوگا، اُشو، ساي بابا، كريشنا مورتي، يوگاناندا و دالايي لاما، با محوريّت انسان شكل‌گرفته‌اند و اصالت از آنِ انسان است و به خداوند نگاه ابزاري و كليشه‌اي دارند. در يك ديدِ كلي، آموزه‌هاي آن‌ها بر اساس مكاتب مادّي چون سكولاريسم، اومانيسم، بوديسم و هندوئيسم شكل‌گرفته و همين موجب تزلزل و ضعف بنيادين آن‌ها در مسئله‌ي خداوند، هستي، انسان و معاد وزندگي اخروي شده است.
پدیدآورندگان
  • : سطح3
  • : كلام اسلامي
  • : تهران
  • : تهران
  • : تهران - تهران - مؤسسه آموزش عالی حوزوی قاسم ابن الحسن «علیه السلام»