امامت و وحدت اسلامي
بخش اول
نويسنده:علي اصغر رضواني
به نظر برخي, در عصر ما بحث از مذهب و امامت ـ كه زمان بسياري از صدر اسلام گذشته است ـ بي فايده بلكه زيان آفرين است, زيرا اين بحث ها مربوط به قضيه اي است تاريخي كه قرن ها از وقوعش گذشته است. بحث از اين كه خليفه و جانشين بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ چه كسي بوده و هست؟ علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ يا ابوبكر؟ در اين زمان خالي از فايده است و حتي چه بسا اين مباحث در اين زمان, جز ايجاد فتنه و نزاع و بر انگيختن كينه ها, اثر ديگر ندارد: به عبارت ديگر در اين عصر كه احتياج مبرم به وحدت و تقريب بين مذاهب است, چرا اين گونه مباحث كه اختلاف زا است مطرح مي گردد؟
ما به لطف خداوند متعال در صدديم آثار و فوايد بحثِ امامت را در اين عصر طيّ مطالبي بيان كنيم.
1. حقيقت وحدت
از آنجا كه اشكال كننده, به واژة « وحدت » اهميت فراواني مي دهد, جا دارد ابتدا به مفهوم حقيقي آن بپردازيم:
دو اصطلاح و عنوان مهمّ است كه بايد در كنار هم مورد توجه خاص قرار گيرد و هيچ كدام را نبايد فداي ديگري كرد: يكي حفظ وحدت و يك پارچگي امّت اسلامي و ديگري حفظ اصل اسلام.
شك نيست كه همة مسلمانان وظيفه دارند اين دين حنيف را حفظ كرده و در گسترش آن بكوشند و از اين رو همگان در اين راه مسئوليت سنگيني دارند, هم چنين از آن جا كه مسلمانان دشمنان مشتركي دارند كه در صددند اصل اسلام و مسلمانان را نابود كنند, بايد متحد شده و در حفظ كيان اسلام و مسلمانان بكوشند. ولي اين بدان معنا نيست كه از وظيفة ديگر شانه خالي كرده و از بيان حقايق مسلّم اسلامي سرباز زنند. هرگز نبايد مسئله وحدت يا اتحاد را اصل و هدف قرار داده و حقايق شريعت را فرع و فداي آن نماييم. بلكه بر عكس, اگر اسلام بر وحدت يا تحاد بين مسلمانان تاكيد دارد, براي صيانت و نگه داري از دين است, حال چگونه ممكن است مسئله « وحدت » براي كسي بسيار مهمّ جلوه كند؛ به طوري كه دست از برخي مسلّمات دين و مذهب بر دارد و يا آن كه در صد توجيهات بي مورد آنها بر آيد.
تاريخ و سيرة پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بهترين شاهد و مؤيّد اين مطلب است: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ با آن كه مي داند بني اميه با علي ـ عليه السّلام ـ و بني هاشم مخالف است و هرگز عده اي زير سلطه و ولايت امام علي ـ عليه السّلام ـ نمي روند و امامت او را هرگز نمي پذيرند, اما اين مسئله باعث نشد كه از بيان حقّ و حقيقت صرف نظر كرده و ولايت و امامت علي ـ عليه السّلام ـ را بيان نكند, بلكه در طول 23 سال بعثت خود در هر جا و هر نحو كه ممكن بود و موقعيت داشت, ولايت و امامت علي ـ عليه السّلام ـ را به مردم گوشزد كرد, با اين كه به طور قطع مي دانست از هنگام وفاتش در اين موضوع اختلاف خواهند كرد, بلكه اين اختلاف باقي مانده تا روز ظهور امام زمان ـ عليه السّلام ـ ادامه پيدا خواهد كرد, با اين همه حقّ را بيان كرد. چرا كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با اين كه مي داند تا روز قيامت به سر مسئله امامت علي ـ عليه السّلام ـ اختلاف مي شود, اين گونه بر ولايت علي ـ عليه السّلام ـ تأكيد مي ورزد, كه حتي در روز غدير براي جلوگيري از شك و شبهه دست آن حضرت را بالا مي برد, تا همه ببينند كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ چه تأكيدي بر ولايت او داشته است.
از اين جا به خوبي روشن مي شود كه بيان حقّ و حقيقت اصل است و در هيچ موقعيّتي نبايد از آن صرف نظر كرد؛ حتي در صورتي كه مي دانيم با بيان آن ميان مسلمين دو صف ايجاد شده و دو دستگي ايجاد خواهد شد. ولي اين بدان معنا نيست كه مسلمانان به جان يكديگر افتاده و هم ديگر را نابود كنند, بلكه با بيان مدّعاي خود, يكديگر را تحمل كرده و به پيروي از گفتار نيكو دعوت نمايند, ولي در عين حال از دشمن مشترك نيز غافل نباشند. قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ نيز دليل و شاهد خوبي بر مدعاي ماست, زيرا حضرت ـ عليه السّلام ـ با آن كه مي دانست با قيامش بين دو دسته از مسلمانان نزاع خواهد شد, در عين حال هرگز به جهت اتحاد بين مسلمانان از اصل مهمّ امر به معروف و نهي از منكر غافل نشد.
سيره و روش امام علي ـ عليه السّلام ـ نز گوياي اين مطلب است, زيرا به نظر برخي حضرت مي توانست با دادن امتياز بي جا به طلحه و زبير و معاويه, جلوي جنگ جمل و صفين را بگيرد و با اين كار از ايجاد اختلاف بين مسلمانان تا هزاران نفر در اين قضيه كشته نشوند, ولي آن حضرت به جهت حفظ اصول اسلام و حقّ و حقيقت و شريعت اسلامي هرگز حاضر نشد از آن حقايق چشم پوشي كند.
پس حقيقت مفهوم « وحدت » ـ و به عبارت صحيح تر « اتحاد » ـ آن است كه با حفظ عقايد قطعي و مسلم خود در مقابل دشمن مشترك موضع واحدي داشته و از او غافل نباشيم و اين بدان معنا نيست كه از بحث و گفتگوي علمي محض و خالي از تعصبات پرهيز كنيم, زيرا همة امور در حقيقت براي حفظ شريعت اسلامي است.
از اين رو است كه امام علي ـ عليه السّلام ـ در بحبوبة جنگِ صفين, از وقت فضيلت نماز سؤال مي كند و بعد از آن كه از او سؤال مي شود كه اكنون در اوج نبرد چه وقت نماز است؟ در جواب مي فرمايد: مگر ما براي غير از برپايي نماز مي جنگيم؟ لذا نبايد هيچ گاه هدف , فداي وسيله گردد.
شيخ محمد عاشور, معاون رئيس دانشگاه الازهر مصر و رئيس كميتة گفت و گوي بين مذاهب اسلامي دربيان نظريه اي كاملاً منطقي و متين مي گويد: « مقصود از انديشة تقريب بين مذاهب اسلامي, يكي كردن همة مذاهب و روي گرداني از مذهبي و روي آوردن به مذهبي ديگر نيست, كه اين به بيراهه كشاندن انديشة تقريب است. تقريب بايد بر پاية بحث و پذيرش علمي باشد تا بتوان با اين اسلحة علمي به نبرد با خرافات رفت و بايد دانشمندان هر مذهبي در گفت و گو.ي علمي خود, دانش خود را مبادله كنند, تا در يك محيط آرام بدانند, بشناسند, بگويند و نتيجه بگيرند»[1]
نگاه اهل هر مذهب به نقاط مشترك , باعث همكاري درون گروهي براي زيستن در جامعة جهاني مي شود و نگاه به نقاط اختلاف, در يك بستر علمي و تحقيقاتي, باعث جديّت و تلاش در بحث و پژوهش علمي براي رسيدن به حقيقت و تبيين آرا و نظرات ديگران مي گردد. نمي توان در پوشش شعار « تمسك به ولايت اهل بيت ـ عليه السّلام ـ », آثار و لوازم فقهي اقرار به « شهادتين » را نفي كرد, همان طور كه نمي توان تحت عنوان « وحدت اسلامي » و با شعار براندازي تعصبات, از جهات اختلاف در اصول ايماني و آثار و لوازم آن چشم پوشي نمود.
نفي تعصّب به معناي عدول از حقايق نيست, بلكه به معناي پايه ريزي مباني اعتقادي بر موازين علمي و كارشناسانه است ـ چه در زمينة پژوهش و تحقيق, و چه در زمينة گفت و گو و بحث ـ تا در نتيجة اين نظام فكري, سلوك اهل مذاهب با يكديگر بر پاية مدارا و عدم خشونت , شكل گيرد.
2. وحدت بر محور امام بر حقّ
اسلام بر وحدت ميان مسلمانان تأكيد فراواني دارد؛ قرآن كريم مي فرمايد:
« اذكُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أعداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخواناً؛ »[2] « و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آن گاه كه دشمنان ( يكديگر ) بوديد, پس ميان دلهاي شما الفت و مهرباني انداخت تا به لطف او برادران هم شديد. ».
« وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البَيِّناتُ وَ أولئِكَ لَهُم عَذابٌ عَظيمٌ »؛[3] « و چون كساني مباشيد كه پس از آن كه دلايل آشكار بر ايشان آمد, پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند و براي آنان عذابي سنگين است.»
« إنَّمَا المُومِنُونَ إِخوَةٌ»؛[4] « در حقيقت مومنان با هم برادرند.»
« إِنَّ الَّذينَ فَرَقُوا دينَهُم وَ كانُوا شِيَعاً لَستَ مِنهُم في شَيءٍ »؛[5] «كساني كه دين را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند, تو هيچ گونه مسئول ايشان نيستي.»
« وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛[6] « و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.»
«وَ لا تَنازَعوُا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ريحُكُم»؛[7] « و با هم نزاع مكنيد كه سست شويد و مهابت شما از بين برود.»
«إِنَّ هذِهِ أمَّتُكُم أمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُم فَاعبُدُونِ»؛[8] «و اين امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما, پس مرا بپرستيد.»
با اين همه تأكيد فراوان كه قرآن بر مسئله وحدت اسلامي و اتّحاد دارد, لكن از اين نكته نبايد غافل بود كه وحدت, محور مي خواهد و به تعبير ديگر كانالي براي رسيدن به وحدت و اتحاد لازم است. تأكيد بر اصل وحدت, بدون آن كه محور و كانال آن مشخّص شود, كاري لغو و بيهوده اي است.
هرگز قرآن صامت به تنهايي نمي تواند محور وحدت باشد, زيرا به تعبير امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ : قرآن داراي وجوهي است كه مي توان لفظ آن را به هر يك از آن وجوه حمل كرد؛ از اين رو مي بينيم كه قرآن كريم, با آن كه از كتاب آسماني به «امام» تعبير مي كند آن جا كه مي فرمايد: « وَ مِن قَبلِهِ كِتابُ مُوسي إِماماً وَ رَحمَةً»؛[9] « و پيش از وي ( نيز ) كتاب موسي راهبر و مايه رحمت بوده است.» همچنين از صحف ابراهيم و موسي ياد كرده و مي فرمايد: « صُحُفِ إِبراهيمَ وَ مُوسي »؛[10] « صحيفه هاي ابراهيم و موسي.
» ولي در عين حال به آن اكتفا نكرده, ابراهيم ـ عليه السّلام ـ را به عنوان امام ناطق معرفي مي كند و مي فرمايد: « وَ إِذِابتَلي إِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأتَمُّهُنَّ قالَ إنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِن ذُرِّيَّتي قالَ لايَنالُ عَهدِي الظَّالِمينَ»؛[11] « و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود و وي آن همه را به انجام رسانيد, (خدا به او) فرمود: « من تو را پيشواي مردم قرار دادم.» ( ابراهيم ) پرسيد: « از دودمانم ( چطور)؟» فرمود: پيمان من به بيدادگران نمي رسد.»
از اين جا به خوبي استفاده مي شود كه امام صامت كه همان كتاب هاي آسماني است, كافي نيست, بلكه نياز به امام ناطقي است كه در موارد اختلاف , بيانگر حقّ و حقيقت باشد. و به تعبير ديگر او محور حقّ و وحدت اسلامي گردد.
از آية اعتصام نيز اين نكته به خوبي روشن مي شود؛ زيرا مسلامانان را امر مي كند كه به ريسمان الهي چنگ زنند؛ يعني آن كه شما را به طور قطع به خداوند مي رساند, كسي جز امام بر حقّ و معصوم نيست, زيرا همان گونه كه اشاره شد قرآن داراي ظاهر و باطن متعدّدي . ضابطة بسيار مهم در وحدت اسلامي اين است كه نتيجة آن بايد اتحاد و وحدت بر حقيقتي باشد كه پس از بحث و بررسي كارشناسانة خبرگان امر, كشف مي شود. مراد و نتيجة وحدت, دست برداشتن از حقايق نيست, بلكه وحدت در مسير حقيقت است. آية اعتصام با تعيين معيار و ميزان وحدت در امت اسلامي از اين راز بسيار مهم پرده بر مي دارد كه اين وحدت در امّت محقّق نمي شود مگر با اعتصام و تمسك به « حبل الله»؛ چنگ زدن به ريسمان الهي امّت را از تفرقه و فرو افتادن در وادي بدبختي ها و فتنه هاي تيره و تار نجات مي دهد.
نكتة قابل توجه اين است كه از محور وحدت, به حبل تعبير شده است. روشن است كه اين ريسمان دو طرف دارد: يك سوي آن امت و سوي ديگرش خداوند متعال است؛ واسطه اي است بين زمين و آسمان؛ بشر و غيب. پس بايد اين قطب دايرة وحدت و اتحاد, متّصل به عالم غيب و ملكوت باشد تا بتواند حلقة ارتباط عالم شهود با عالم غيب گردد. از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه كشتي وحدت بايد در بندر حقّ و حقيقت پهلو گيرد و لنگر بيندازد, نه در اسكلة هوا و هوس؛ اتحاد بر حقّ و حقيقت مدّ نظر است, نه اتفاق بر هوا و هوس.
بنابر اين, « حقيقت» واقعيتي است كه هيچ گونه ربطي به وفاق يا عدم وفاق امّت ندارد. و اين, وظيفة امّت است كه حقيقت را بيابد و به آن صورت جمعي ـ چنگ بزند؛ يعني پس از درك آن حقيقت, با تطبيق خود بر آن, متّحد گردد. پس « حقيقت », مولود اتفاقِ امت نيست كه هرگاه بر چيزي متفق شد, همان حق باشد و هرگاه از چيزي روي گرداند, باطل گردد. همان گونه كه حضرت سيد الشهداء ـ عليه السّلام ـ , شجاعانه اتحاد مسلمانان را بر هم زد و عليه يزيد قيام كرده و فرمود: « إنّما خرجت لطلب الاصلاح في أمّة جدّي أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر.»[12] من به جهت اصلاح در امت جدّم قيام كردم و هدف من امر به معروف و نهي از منكر است. اگر نفس اتفاق امّت, ملاك و معيار حقّ و حقيقت است, ديگر احتياج به اصلاح ندارد. اصلاح و امر به معروف و نهي از منكر قوي ترين برهان است كه حقّ, حقّانيت خود را از اجماع مردم كسب نمي كند, بلكه اين مردم اند كه بايد خود را بر حق عرضه كنند, و خويش را با آن هماهنگ سازند. با مراجعة به رواياتي كه ذيل آية « اعتصام » وارد شده نيز به اين نتيجه مي رسيم كه ريسمان خدا همان امامان معصوم اند كه انسان را به طور قطع و يقين به خداوند متعال مي رسانند.
ابن حجر هيتمي اين آيه را در رديف آياتي آورده كه در شأن اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ وارد شده است.[13] هم چنين مي توان حديث ثقلين را مفسّر آية « اعتصام » دانست, زيرا در آن حديث, رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مؤمنان را امر مي كند كه به دو گوهر گران بها چنگ زنند، كه همان قرآن و عترت است, تا به حقّ و حقيقت رهنمون شده و از گمراهي رها شوند.
ابو جعفر طبري در تفسير آية « اعتصام » مي گويد: مقصود از «اعتصام», تمسك و چنگ زدن است, زيرا ريسمان, چيزي است كه انسان را به مقصد خواهد رساند.[14] از طرف ديگر در برخي از متن هاي حديث ثقلين , تعبير « اعتصام » به كار رفته است. از باب نمونه ابن ابي شيبه, حديث ثقلين را چنين نقل مي كند كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « انّي تركت فيكم ما لن تضلّوا بعدي ان اعتصمتم به: كتاب الله و عترتي.»[15] از اين جاست كه مفسران و محدثان, حديث ثقلين را در ذيل آية شريفة « اعتصام » ذكر كرده اند.
حاكم حسكاني به سند خود از رسولخدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي كند: « كسي كه دوست دارد سوار بر كشتي نجات شده به ريسمان محكم چنگ زند و اعتصام به ريسمان الهي داشته باشد, بايد ولايت علي را پذيرفته و به فرزندان هدايتگر او اقتدا كند. [16]
نتيجه اين كه از آية شريفه و رواياتي كه در تفسير آن آمده است به خوبي استفاده مي شود كه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ محور وحدت ميان امت اسلامي اند, و بحث از امامت و ولايت آنان در حقيقت, بحث از محور وحدتي است كه قرآن و روايات بر آن تأكيد فراواني داشته اند. همان گونه كه روايات ديگر نيز بر اين امر تأكيد دارند؛
حاكم نيشابوري به سند خود از ابن عباس نقل مي كند كه رسولخدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
« ستارگان, امان اهل زمين اند از غرق شدن و اهل بيت من امان اند براي امّتم از اختلاف و هرگاه قبيله اي از عرب با آنان مخالفت كنند, در ميان خودشان اختلاف افتاده و جزءِ جزب ابليس مي گردند.[17] و نيز به سند خود از ابوذر نقل مي كند كه او در كنار كعبه ايستاد, دست ها را به درِ كعبه گرفت, خطاب به مردم فرمود: اي مردم! هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد و هر كس نمي شناسد, من ابوذرم, از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود: « مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است, هر كس سوار بر آن شود نجات يافته است و هر كس از آن سرپيچي كند غرق شود.»[18] آن گاه هر دو حديث را صحيح مي شمرد.
3. بحث علمي زمينه ساز وحدت
بزرگ ترين اختلاف بين امت اسلامي, مسئله امامت و رهبري است. شهرستاني مي گويد: « بزرگترين خلاف بين امّت, اختلاف در مسئله امامت است , زيرا در هيچ مسئله اي در اسلام مانند امامت اين قدر شمشير كشيده نشده است.»[19] لذا هر مسلماني وظيفه دارد كه در راه وحدت مسلمانان بكوشد ولي اين دان معنا نيست كه دست از بحث علميِ خالي از هر گونه تعصّب و عناد بر دارد, زيرا اين بحث ها به طور قطع در وحدت صفوف مسلمان اثر دارد. هنگامي كه هر كدام از فرقه هاي مسلمانان, پي به عقايد واقعي فرقة ديگر برده و بداند كه او نيز عقائدش مستند به عقل و قرآن و سنت است. كينه و دشمني نسبت به يكدگر كمتر مي شود. بخش مهمّ كينه ها و دشمني ها به اين خاطر است كه مسلمانان از عقايد يكديگر بي خبر و يا بدون دليل مي دانند. اگر شيعه را جهت اعتقاد به بدا متهم به كفر مي كنند, تقيه را به نفاق نسبت مي دهند, به خاطر آن است كه از حقيقت اين اعتقاد و عمل ناآگاه اند, كه بخشي از آن به كوتاهي ما در عرضه نمودن عقايد خودمان باز مي گردد. مسئله امامت نيز از اين موضوع مستثنا نيست اگر اهل سنت اعتقاد شيعة اماميه را در مسئله امامت و شرايط آن غلوّ مي دانند, به جهت آن است كه ما به طور علمي و صحيح آن را معرفي نكرده ايم, و هر جا كه خوب عمل كرديم تا حدود زيادي موفق بوده ايم و زمينه ساز وحدت مسلمانان شده ايم. اينك به نمونه هايي از اين قبيل اشاره مي كنيم:
الف: تمايل به حق
1. شيخ محمود شلتوت, رئيس دانشگاه الأزهر مصر در عصر خود, بعد از مطالعة فراوان در فرقه شيعه و مرجعيت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ پي به اعتبار شيعة جعفري برده و فتواي معروف خود را در جواز تعبّد به مذهب جعفري صادر مي كند و مي فرمايد: « مذهب جعفري, معروف به مذهب شيعة امامي اثنا عشري, مذهبي است كه تعبّد به آن شرعاً جايز است, همانند ساير مذاهب اهل سنت, لذا سزاوار است بر مسلمانان كه آن را شناخته و از تعصّبِ به ناحق نسبت به مذهبي معيّن خلاصي يابند.».[20]
2. شيخ أزهر, دكتر محمد محمد فحّام نيز در تقريظي كه بر فتواي شلتوت نوشت نظر او را تأييد كرده, فرمود: « من از شيخ محمود شلتوت و اخلاق, علم, گستردگي اطلاع, بهره مندي از لغت عرب, تفسير قرآن و اصول فقه او رد عجبم. او فتوا به جواز تعبد به مذهب شيعة اماميه را صادر كرده است. شك ندارم كه فتواي او اساس محكمي دارد, كه اعتقاد من نيز همان است.»[21]
و نيز مي فرمايد: خدا رحمت كند شيخ شلتوت را كه به اين معناي كريم التفات نمود و با آن فتواي صريح و شجاعانه اي كه صادر كرد خودش را جاودانه ساخت, او فتوا به جو از عمل به مذهب شيعة اماميه داد, از آن جهت كه مذهبي است فقهي و اسلامي, و اعتماد آن بر كتاب و سنت و دليل محكم است ... »[22]
3. شيخ محمد غزالي نيز مي گويد: « من معتقدم كه فتواي استاد اكبر؛ شيخ محمود شلتوت, راه طولاني را در تقريب بين مسلمان پيموده است.. عمل او در حقيقت تكذيب خيالاتي است كه مستشرقين در سر مي پروراندند, آنان دراين خيال بودند كه كينه ها و اختلافاتي كه بين مسلمانان است بالاخره روزي امت اسلامي را از هم پاشيده قبل از آن كه به وحدت برسند و تحت لواي واحد درآيند, آنان را نابود خواهد كرد.
3. شيخ محمد غزالي نيز مي گويد: « من معتقدم كه فتواي استاد اكبر؛ شيخ محمود شلتوت, راه طولاني را در تقريب بين مسلمان پيموده است.. عمل او در حقيقت تكذيب خيالاتي است كه مستشرقين در سر مي پروراندند, آنان دراين خيال بودند كه كينه ها و اختلافاتي كه بين مسلمانان است بالاخره روزي امت اسلامي را از هم پاشيده قبل از آن كه به وحدت برسند و تحت لواي واحد درآيند, آنان را نابود خواهد كرد.ولي اين فتوا در نظر من شروع راه و اولين كار است.»[23]
4. عبد الرحمن نجار, مدير مساجد قاهره مي گويد: « ما نيز فتواي شيخ شلتوت را محترم شمرده و به آن فتوا مي دهيم و مردم را از انحصار در مذاهب چهار گانه بر حذر مي داريم. شيخ شلتوت, امامي است مجتهد, رأي او صحيح و عين حقّ است, چرا بايد در انديشه و فتاوايمان , اكتفا بر مذاهب معيّني نماييم, در حالي كه همة آنان مجتهد بودند؟.»[24]
5. استاد احمد بك, استاد شيخ شلتوت و ابوزهره مي گويد: « شيعة اماميه همگي مسلمان اند و به خدا و رسول و قرآن و هر چه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آورده, ايمان دارند. در ميان آنان از قديم و جديد فقيهاني بزرگ و علمايي در هر علم و فنّ ديده مي شود. آنان تفكّري عميق داشته و اطلاعاتي وسيع دارند. تأليفات آنان به صد ها هزار مي رسد و من بر مقدار زيادي از آنها اطلاع پيدا نمودم.»[25]
6. شيخ محمد ابوزهره نيز مي نويسد:« شكي نيست كه شيعه, فرقه اي است اسلامي, ... هر چه مي گويند به خصوص قرآن يا احاديث منسوب به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تمسك مي كنند. آنان با همسايگان خود از سنّي ها دوست بوده و از يكديگر نفرت ندارند.»[26]
7. استاد محمود سر طاوي, يكي از مفتيان اردن مي گويد: « من همان مطلبي را كه سلف صالحمان گفته اند مي گويم و آن اين كه شيعة اماميه برادران ديني ما هستند, بر ما حق اخوّت و برادري دارند و ما نيز بر آنان حق برادري داريم.»[27]
8. استاد عبد الفتحاح عبد المقصود نيز مي گويد: « به عقيده من شيعه تنها مذهبي است كه آينة تمام نما و روشن اسلام است و هر كسي كه بخواهد بر اسلام نظر كند بايد از خلال عقائد و اعمال شيعه نظر نمايد. تاريخ بهترين شاهد است بر خدمات فراواني كه شيعه در ميدان هاي دفاع از عقيدة اسلامي داشته است.».[28]
9. دكتر حامد حنفي داود, استاد ادبيان عرب در دانشكدة زبان قاهره مي گويد: « از اين جا مي توانم براي خوانندة متدبّر آشكار سازم كه تشيع آن گونه كه متحرفان و سفياني ها گمان مي كنند كه مذهبي است نقلي محض, يا قائم بر آثاري مملو از خرافات و اوهام و اسرائيليات, يا منسوب به عبد الله بن سبأ و ديگر شخصيت هاي خيالي در تاريخ , نيست, بلكه تشيع درروش علمي جديد ما به عكس آن چيزي است كه آنان گمان مي كنند. تشيع اولين مذهب اسلامي است كه عنايت خاصي به منقول و معقول داشته است و در ميان مذاهب اسلامي توانسته است راهي را انتخاب كند كه داراي افق گسترده اي است. و اگر نبود امتيازي كه شيعه در جمع بين معقول و منقول پيدا كرده هرگز نمي توانست به روح تجدد در اجتهاد رسيده خود را با شرائط زمان و مكان وفق دهد به حدّي كه با روح شريعت اسلامي منافات نداشته باشد.»[29]
او همچنين در تقريظي كه بر كتاب عبد الله بن سبأ زده مي گويد: « سيزده قرن است كه بر تاريخ اسلامي مي گذرد و ما شاهد صدور فتواهايي از جانب علما بر ضدّ شيعه هستيم, فتاوايي ممزوج با عواطف و هواهاي نفساني . اين روش بد سبب شكاف عظيم بين فرقه هاي اسلامي شده است. و از اين رهگذر نيز علم و علماي اسلامي از معارف بزرگان اين فرقه محروف گشته اند, همان گونه كه از آراي نمونه و ثمرات ذوق هاي آنان محروم بوده اند و در حقيقت خساراتي كه از اين رهگذر بر عالم علم و دنش رسيده, بيشتر است از خساراتي كه توسط اين خرافات به شيعه و تشيع وارد شده است, خرافاتي كه در حقيقت, ساحت شيعه از آن مبرّا است. و تو را بس, اين كه امام جعفر صادق ( ت 148 هـ . ) پرچم دار فقه شيعي ـ استاد دو امام سنّي است: ابوحنيفه نعمان بن ثابت ( ت 150 هـ . ) و ابي عبدالله مالك بن انس ( ت 179 هـ. ) و در همين جهت است كه ابو حنيفه مي گويد: اگر آن دو سال نبود, نعمان هلاك مي شد. مقصود او همان دو سالي است كه از علم فراوان جعفر بن محمد بهره ها برده بود. و مالك بن انس مي گويد: من كسي را فقيه تر از جعفر بن محمد نديدم.»[30]
10. دكتر عبد الرحمن كيالي يكي از شخصيت هاي حلب در نامة خود به علامة اميني ( ره مي نويسد: « علام اسلامي هميشه نياز شديد به مثل اين تحقيقات دارد ... چرا بعد از وفات رسول اعظم, بين مسلمين اختلاف شد و در نتيجه بني هاشم از حقّ خود محروم شدند؟ و نيز سزاوار است كه از عوامل انحطاط و انحلال مسلمانان سخن به ميان آيد, چه شد كه مسلمانان به اين وضع امروز مبتلا شده اند؟ آيا ممكن است آنچه از مسلمانان رفته با رجوع به تاريخ اصيل و اعتماد بر آن, باز گرداند؟».[31]
11. استاد ابوالوفاء غنيمي تفتازاني, درس فلسفة اسلامي در دانشگاه الأزهر مي گويد:« بسياري از بحث كنندگان در شرق و غرب عالم, از قديم و جديد, دچار احكام نادرست زيادي بر ضدّ شيعه شده اند كه با هيچ دليل يا شواهد نقلي سازگار نيست. مردم نيز اين احكام را دست به دست كرده وبدون آن كه از صحت و فساد آن سؤال كنند, شيعه را به آنها متهم مي نمايند. از جمله عواملي كه منجرّ به بي انصافي آنان نسبت به شيعه شد, جهلي است كه ناشي از بي اطلاعي آنان نسبت به مصادر شيعه است ودر آن اتهامات تنها به كتاب هاي دشمنان شيعه مراجعه نموده اند.».[32]
پی نوشت ها:
[1] . اسكندري, بازخواني انديشه تقريب, ص 32.
[2] . آل عمران ( 3) آيه 103.
[3] . آل عمران (3) آيه 105.
[4] . حجرات(49) آيه 10.
[5] . انعام (6) آيه 159.
[6] . آل عمراه(س) آيه 103.
[7] . انفال(8) آيه 46.
[8] . انبياء(21) آيه 92.
[9] . هود(11) آيه 17.
[10] . اعلي(87) آيه 19.
[11] . بقره(2) آيه 124.
[12] . بحار الانوار, ج44, ص 329.
[13] . الصواعق المحرقة, ص 90.
[14] . جامع البيان, ج4, ص 21.
[15] . ابن ابي شيبه, المصنّف.
[16] . شواهد التنزيل, ج1, ص 130.
[17] . مستدرك حاكم, ج2, ص 149.
[18] . همان, ج2, ص 343.
[19] .الملل و النحل, ج1, ص 24.
[20] . رافعي, اسلامنا, ص 59؛ مجلة رسالة الاسلام, تاريخ 13 ربيع الاول 1378 هجري , قاهره.
[21] . في سبيل الوحده الإسلاميه, ص 64.
[22] . همان.
[23] . دفاع عن العقيدة و الشريعة, ص257.
[24] . في سبيل الوحدة الاسلامية, ص 66.
[25] . تاريخ التشريع الاسلامي.
[26] . تاريخ المذاهب الاسلاميه, ص 39.
[27] . مجلة رساله الثقلين, شمارة 2, سال اول 1413 هجري , ص 252.
[28] . في سبيل الوحدة الاسلامية.
[29] . نظرات في الكتب الخالدة, ص 33.
[30] . عسكري, عبدالله ابن سبأ, ج1, ص 13.
[31] . الغدير, ج4, ص 4 و 5 .
[32] . مع رجال الفكر في القاهره, ص 40.
منبع:سایت اندیشه قم