زنان واقف در عصر صفوي
چكيده
هدف از اين مطالعه، بررسي نقشه زنان در آباداني، امور خيريه و عام المنفعه در برهه اي مهم از تاريخ اين سرزمين مي باشد. نتيجه بررسي نشان مي دهد كه زنان عصر صفوي، براي ارضاي روح ديني خود به امور خيريه و آباداني از جمله اوقاف توجه زيادي نشان مي دادند و اين سنت مذهبي ميان زنان اقشار مرفه جامعة صفوي رواج بيشتري داشت. چون اين زنان در مقايسه با گروههاي كم در آمد جامعه، از وضعيت مالي بهتري برخوردار بودند و از امكانات موجود در دربار براي ساختن ابنيه هاي عمومي و عام المنفعه به عنوان وقف استفاده ميكردند. به نظر ميرسد نسبت موقوفه كردن املاك و دارائي ها تنها با نيت خيريه انجام نمي شده و گاه به منظور حفظ آن از تجاوزات ديواني صورت مي گرفته است.
واژه هاي كليدي: زنان، صفوي، اقتصاد، امور خيريه، وقف ، كاروانسرا، مدارس
مقدمه
صفويان سلسله اي از پادشاهان بودند كه از حدود 905 تا 1135 هجري قمري به طور مستمر و پس از تسلط افاغنه بر ايران تا سال 1148 هجري قمري به طور اسمي بر ايران حكومت كردند. آنها توانستند به طور رسمي يك حكومت شيعي در ايران ايجاد نمايند و به تدريج دولت ملي را وحدت و استقلال بخشيدند. (قدياني، 1376: 506). به همين دليل در ميان دوره هاي مختلف تاريخ بسيار قابل توجه است.
به قدرت رسيدن صفويان، برتري طبقة جديد شيعي را در برابر طبقه سني در پي داشت و به تدريج به نقش هاي اجتماعي زنان اين عصر نيز اثر گذاشت اين تاثيرات گاه باعث پر رنگ شدن فعاليت هاي مذهبي زنان بود.
اين مقاله سعي دارد به روش تاريخي توصيفي، با استفاده از منابع موجود، وقايع نگاري ها، مقالات و گزارشهاي سياحان خارجي با نظري اجمالي نقش زنان اين دوره را در علاقمندي و توجه به خيريه و عام المنفعه ،مخصوصاً اوقاف بررسي نمايد. ولي پرداختن به اوقاف و زنان عصر صفوي ، بدون پيش زمينه اي از اوضاع اقتصادي اين دوران امكان پذير نمي باشد. پس قبل از پرداختن به موضوع اصلي مقاله براي آسان تر كردن فهم بهتر موضوع ضروريست تا حدي به وضعيت اقتصادي و تجاري اين عصر مهم در تاريخ ايران پرداخته شود.
هدف از انتخاب موضوع
اهميت و ضرورت انتخاب اين موضوع را در مي توان در سه دليل عمده خلاصه كرد:
1- اهميت عصر صفويان در تاريخ ايران كه نقطه عطف مهمي در تاريخ اين سرزمين به شمار مي رود كه در مقدمهي مقاله تا حدي به آن اشاره شد.
2-نقش زنان در اين دوران مهم ، كه به عنوان نيمي از جمعيت ، هويت واقعيشان گم شده و يا در تاريخ نگاري مذكر ايراني كم رنگ شده است، به طوري كه توجه همهي كساني كه به نحوي با تاريخ اين سرزمين سر و كار دارند را جلب مي كند. بي شك زن در تاريخ نگاري ايراني، مظلوم واقع شده و جايگاه واقعي خود را بدست نياورده است.
در ادوار مختلف تاريخ ايران ، يا به كلي اسمي از زنان نيست و يا اگر هست، بيشتر در نقشهاي منفي و منفور خودنمايي مي كند. هم چنين كمبود منابع دست اول دربارة زنان يا دشواري دسترسي به اين منابع ، به خصوص در اين عصر از مشكلات تاريخ نگاري ماست. زيرا در منابع قابل دسترس يا به كل به موضوع زنان پرداخته نشده ، و يا اگر شده ، بايد با زحمت و مشقت زياد آن را از لابه لاي صفحات كتابهاي چند جلدي به دست آورد. در كتابهايي هم كه مستقلاً در باب زنان تنظيم و تدوين شده ، متأسفانه فقط به موارد بارز و كلي پرداخته شده و از طرح موارد جزئي و مهم خودداري مي شود.
البته نبايد از نظر دور داشت كه در بعضي منابع و سفرنامه ها به صورت محدود و معدود به بعضي اسامي و عناوين در نقشهاي مثبت زنان در اجتماع عصرشان اشاراتي مي شود.ولي در همين حد نيز ميزان آگاهي و دانايي زنان ، نسبت به موقعيتشان در تاريخ، به ويژه تاريخ نگاري عصر صفوي ناچيز است و اين ناآگاهي و كم كاري زنان درباره ي خودشان بسيار مهم و تا حدي دردناك است.
قطعاً هر قدر آگاهي، دانش و بينش زنان، درباره ي خودشان افزايش يابد؛ در بازشناسي و خودآگاهي آنها بي تاثير نخواهد بود و مي تواند آنها را در راه رسيدن به اهدافشان ياري كند.
3- دليل آخر در انتخاب اين موضوع، سنت زيباي وقف در ايران است كه مي توان آن را يكي از روشهاي پسنديدهي نياكان ما ، از دور دست روزگار تا كنون دانست. سنتي كه بدون هيچگونه اجبار و به خواست قلبي واقف يا به درخواست ديگران، در راه خدا و براي مردم صورت مي گرفت و بهره ي موقوفه نيز در راه گشايش كار دردمندان و گرفتاران اختصاص مييافت؛ و با اين كار شايسته و خداپسندانه، بسياري از گرفتاريهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي از بين مي رفت و بي پناهان بسياري سامان مي يافتند.
علاوه بر موارد ذكر شده ، در سخنان پيامبر و اهل بيت (ع) نيز درباره ي تشويق به وقف، جملات فراواني به چشم مي خورد، و اين بزرگواران كه خود بهترين معلمان بشر هستند در موارد زيادي به اين عمل نيكو دست زده اند. پس نيازمنديم دانش و آگاهي بيشتري در اين موضوع مهم بدست آوريم.
وضعيت اقتصادي و تجاري عصر صفوي
بي ترديد اساس دولت صفوي در اتحاد دين و دولت بود و انسجام اين دو، نقش بسيار مهمي در استحكام و وفاداري ملي، سياسي و اقتصادي ايفا مي كرد. (رياض الاسلام، 1373: 19). عصر صفوي علاوه بر اينكه عصر شكوفايي اقتصاد و بازرگاني ايران بود، توانست پس از سالها آشوب و نابساماني آرامش و آسايش سياسي و اجتماعي را براي مردم ايران به ارمغان آورد و همين مهم در بهبودي توان اقتصادي و مالي مردم تاثير به سزايي داشت و به دنبال آن ، مردم به خصوص اقشار پر درآمد جامعه توانستند نقش پر رنگ تر و جدي تري را در امور خيريه و عامالمنفعه مذهبي و اجتماعي ايفا نمايند، و اوقاف از همين موارد مهم محسوب مي شود.
عصر صفوي، عصر شكوفايي و رونق موقوفات در اشكال گوناگون به شمار مي رود و منابع سرشار اين موقوفات در اقتصاد اين دوران تاثير به سزايي داشت و موقوفات مختلف در شهرهاي مهم عصر صفوي ، مثل اردبيل ، قم و مشهد، علاوه بر اينكه در شكوفايي ساختار آموزشي ، علمي و ديني تاثير گذار بود؛ در آمد حاصل از آن بيشترين تاثير را در بخش اقتصاد داخلي ايفا مي كرد. (صفت گل، 1381: 7).
مورخان اوج قدرت اقتصادي و بازرگاني صفويان را دوران سلطنت شاه عباس اول (1629/ 1588 / 1038- 996) مي دانند. (سيوري، 1374: 74). او در سراسر دوران پادشاهي خود جوياي افتخارات گوناگون و نيكنامي بود، به همين دليل با به كارگيري سياستهاي خاص، تمام تلاش خود را به كار برد تا از ايران كشوري ثروتمند و با شكوه بسازد. (فلسفي، 1352: ج 5، ص 227).
پژوهشگران جمعيت ايران عصر شاه عباس اول و اوج قدرت صفويه را بين 6 تا 10 ميليون نفر برآورد كرده اند كه برخي به عدد هشت ميليون اشاره دارند. اين جمعيت در سه بخش به هم مرتبط اقتصادي ، يعني عشاير و قبايل گله دار، دهقانان و روستائيان و پيشه وران شهري جاي ميگرفتند. (فوران ، 1386).
خانم لمتون در كتاب مالك و زارع در ايران ، پايه هاي اقتصاد داخلي عصر صفوي را بر دو ركن گله داري و كشاورزي استوار مي داندو معتقد است، روش زندگي اين دو عنصر اصلي اقتصاد در اوايل حكومت عصر صفوي كاملاً متفاوت بود. گله داران از تركمن ها بودند. و به صورت ييلاق و قشلاق به دور از مردم زندگي مي كردند و به طوايفي تقسيم مي شدند و از روساي خود فرمان مي بردند؛ ولي كشاورزان و دهقانان، ايراني بودند و در روستاها ساكن بودند. (1362: 214، 215).
زيربناي نظام زندگي عشايري متكي بر دامپروري بود و شبكه خويشاوندي از ارزش و اهميت بسياري برخوردار بود و در اين جامعه مردان و نظام خانواده، وابسته و متكي به وجود زنان بود. (صبحي، 1349: 31-33). تمام مردم ايلات صاحب حشم بودند و به هيچ وجه در خانه و آبادي منزل نمي كردند، منازل آنها زير چادر بود و در سرما و گرما و سختي خود را با رمه و احشام به شكافهاي كوهها و سنگها مي كشاندند. (تاورنيه، 1345: 195).
در اين عصر ايلات و عشاير 35 تا 40 درصد جمعيت ايران را شامل مي شدند و در يك نظام اقتصاد طبيعي به تامين نيازهاي اساسي از طريق چراندن رمه، اشتغال به صنايع دستي و در موارد محدودي كشاورزي مي پرداختند. روساي قبايل از بزرگ ترين گله داران بودند و بخش عمده كارگران را اجير مي كردند و مازاد توليد توسط روساي قبايل و دولت دريافت مي شد، و همين امر باعث مي شد مردم گله دار زندگيشان در حد بخور و نمير باشد. (فوران، 1386).
دهقانان و روستائيان 45 تا 55 درصد جمعيت كشور را به خود اختصاص مي دادند و عامل اصلي توليد در بخش كشاورزي محسوب مي شدند. كشاورزان ايراني اغلب غني و شاد به نظر مي رسيدند و باغها و مزارع سبز و خرم آنان نشان دهنده فراواني و بي نيازي آنها بود. (طاهري شهاب، 1348: 723).
در خانواده ي روستايي زن از موقعيتي ويژه برخرردار بود كه وي را موظف به نگهداري و تربيت فرزندان و رسيدگي به امور دامي و كشاورزي و خانوادگي مي كرد. (بهنام، 1352: 14). در روستاها و ايلات برخلاف شهرها، هيچ گونه اندروني و بيروني براي زنان وجود نداشت. (مهدي، 1354: 20). روستايي در ارتباط با طبيعت بود و تسلط بر طبيعت براي روستايي امري حياتي و ضروري بود و ساخت خانواده و روابط خانوادگي تحت تاثير همين ارتباط بود.
دهقانان، كشاورزي را در چهار نوع زمين انجام مي دادند: زمين هاي متعلق به شاه، زمين هاي دولتي، زمين هاي وقفي و املاك خصوصي. (فوران، 1386). به اعتقاد انگلبرت كمپفر سياح آلماني عصر شاه سليمان ، يكي از راههاي مهم در آمد شاه ايران از اجاره دادن آب براي آبياري مزارع بود. (13: 117) . اغلب زمين ها با هر نوع مالكيتي بر مبناي تقسيم محصول به دهقانان اجاره داده مي شد در و اين ميان سود عمده نصيب شاه، دولت و ملاكان بزرگ مي شد؛ به همين دليل سطح زندگي آنها تقريباً در حد معمولي بود، ولي نبايد منكر شد كه در سده ي هفدهم و دوره شاه عباس اول (1629-1588) رشد اقتصادي ايران موجب بهبودي نسبي اوضاع دهقانان و روستائيان شد و روستائيان از رونق اقتصادي اين دوره بي بهره نبودند. (فوران، 1386). شايد به همين دليل شاردن سياح فرانسوي، در مقايسه ميان اوضاع و احوال دهقانان ايراني با اوضاع و احوال دهقانان حاصلخيزترين نواحي اروپايي نتيجه گيري مي كند كه دهقانان ايراني حال و روز بسيار بهتر و مناسب تري داشتند(شاردن،1345: ج 8، 335)
جمعيت شهر نشين و پيشه وران دست كم 15 درصد جمعيت كشور را شامل مي شدند. و محور اصلي و اوليه اقتصاد شهري، اصناف بودند كه به اموري مثل فلزكاري، بافندگي، ساختن ظروف، خانه سازي، حمل و نقل... اشتغال داشتند. (فوران، 1386).
در خانواده شهري، زنان به عنوان عضوي مهم ، انجام وظيفه مي كردند ولي مجبور بودند وظايفشان را در محدوده ي چهار ديواري خانه و اندروني ها انجام دهندو اجازه ارتباط و تماس با بيرون از خانه را نداشتند. به جز در موارد استثنايي كه اجازه داشتند از خانه خارج شوند. (مهدي، 1354 : 20). ولي به نوشته ابوالقاسم طاهري، زندگي زنان شهري معمولاً به خوردن ، خوابيدن و بچه زاييدن محدود مي شد و زنان پادشاه نيز از اين قاعده كلي مستثنا نبودند. (1349:341). زنان شهري به خصوص زنان اشراف بيشتر اوقات خود را در خانه يا حرمسرا ميگذراندند و هميشه از چشم نامحرم دور بودند . (فلسفي، 1352: ج2، 236). در كنار اصناف ، دومين بخش اقتصاد شهري، فعاليت هاي توليدي در كارگاه هاي سلطنتي بود كه بودجه سالانه آنها را 100 هزار تومان برآورد كرده اند. پيشه وران وهنرمندان كارگاه هاي سلطنتي كه با پارچه بافي، قالي بافي و چيني سازي مشغول بودند، دستمزد بالايي دريافت مي كردند و شاه با به كارگيري آنها بزرگ ترين كارفرماي كشور محسوب مي شد. (فوران، 1386). كارگران كارگاه هاي سلطنتي طبقهاي ممتاز از پيشه وران بودند، و در صورت تمايل مي توانستند به جاي جيره، پول نقد دريافت كنند و به كارگران ساعي هدايايي نيز داده مي شد. (سيوري، 1374: 186).
شاه عباس نظارت و اعمال نفوذ بر تجارت داخلي و خارجي را خودش شخصاً عهده دار بود و تمام تلاش خود را به كار گرفت تا صادرات كشور را افزايش دهد و واردات را كم كند، تا بدين طريق، بر ثروت كشور بيفزايد. اگر لازم مي ديد مردم را وادار مي كرد تا از معامله با بازرگانان خارجي در مرزها خودداري كنند تا تجار خارجي ناچار شوند كالاهاي خود را به قيمت بسيار كمتر به فروش برسانند و بدين طريق از خارج شدن پول از كشور جلوگيري نمايد. (فلسفي، 1352: ج 5، 227، 228).
در اين دوران قراردادهاي تجاري خارجي از طرف اروپائيان به شاهان صفوي تحميل نميشد و آزادانه مورد مذاكره قرار مي گرفت و حاصل آن سود و شراكت دولت صفوي از اين تجارتها بود. (سيوري، 1374: 192).
ابريشم بهترين و گرانبها ترين محصولات اقتصادي و بازرگاني ايران محسوب مي شد و در كشورهاي اروپايي خريداران بسيار زيادي داشت، و بدون اجازه شاه عباس اول، بازرگانان كشورهاي بيگانه و هيچ تاجر خارجي حق نداشت به خريد و فروش آن اقدام كند. (فلسفي، 1352: ج 5، 229-230). او براي افزايش صادرات ابريشم دستور داد تا در داخل ايران مردان از پوشيدن لباسهاي ابريشمي خودداري كنند. (همان، 233).
در تجارت خارجي عصر صفوي، صادرات ابريشم بزرگترين منبع پول نقد براي خزانه سلطنتي بود؛ و بازرگانان ارمني عهده دار اين وظيفه بودند، ارامنه نه تنها تجارت شاه را اداره ميكردند، بلكه با بازرگانان اروپايي از جمله كمپاني هاي هند شرقي رقابت مي كردند. (سيوري، 1374: 195).
در مورد نقش تجار ارمني در تجارت خارجي ايران نصر الله فلسفي مينويسد: «ارامنه ايراني و بازرگانان ونيزي ابريشم ايران را از راه آسياي صغير و بحر الروم به بندر ونيز مي بردند و گاه به سواحل مديترانه و درياي سياه و شبه جزيره كريمه مي بردند و از آنجا به كشورهاي بزرگ اروپايي مانند اسپاني، لهستان، مجارستان، فرانسه و هلند و انگلستان فرستاده مي شد. » (1352، ج5، 234).
تاورنيه نيز در همين ارتباط مي نويسد: تجارت داخلي به طور عهده در دست بازرگانان ايراني و يهودي بود و تجارت خارجي تقريبا در انحصار ارامنه بود. (1369: 521).
بعد از ابريشم با فاصله زيادي به ترتيب، پارچه هاي حرير، قالي، پشم و سنگ هاي قيمتي مثل فيروزه، خشكبار و تنباكو از كالاهاي صادراتي ايران محسوب مي شد. (فوران، 1386).
از ديگر اقلام عمده ي صادراتي ديگر كه از راه آناتولي انجام مي شد، صدور گوسفند زنده بود و بخش اعظم گوشت مصرفي در آناتولي و روماني از ايران تأمين مي شد. (سيوري، 1374: 199).
سياح آلماني در سفرنامه خود از ديگر اقلام صادراتي عصر صفوي مرواريد را نام مي برد كهصيد آن در خليج فارس در هرمز و هم چنين جزاير بحرين انجام مي شد. (كمپفر، 1360 :117).
واردات ايران بيشتر پارچه هاي ابريشمي، چاي و ادويه هاي گوناگون بود كه از راه چين وارد ايران مي شدو هم چنين انواع جواهرات گران بها كه از هندوستان و كشورهاي شرقي آسيا به ايران مي رسيد. (فلسفي، 1352: ج 5، 227).
در مورد وضعيت اقتصادي ايران عصر صفوي در زمان شاه عباس اول راجر سيوري در كتاب تحقيقاتي در تاريخ عصر صفوي به نقل از مينورسكي مي نويسد، در اين زمان شاه بزرگترين ثروتمند كشور بود و با بهره گيري از سياستهاي ماهرانه اي، بازرگانان اروپايي را از طريق تامين امنيت و فراهم آوردن شرايط مناسب بازرگاني به ايران جذب مي كرد و از اتباع ارمني به عنوان عوامل تجاري براي در اختيار در آوردن اصلي ترين كالاي صادراتي يعني ابريشم بهره گيري ميكرد. (1382: 255).
شكوفايي و اقتدار اقتصادي تجاري صفويان با مرگ شاه عباس اول به تدريج به ضعف و انحطاط انجاميد. با مرگ او جانشينانش نتوانستند به خوبي و توانايي او اقتصاد و تجارت داخلي و خارجي ايران را هدايت كنند. با به سلطنت رسيدن شاه صفي در 1629/1038 كنترل شاه بر تجارت ايران از ميان رفت و او براي همه تجار ايراني يا خارجي پروانه خريد ابريشم صادر ميكرد و بدين طريق كم كم كمپاني هاي تجاري اروپايي توانستند بر تجار محلي برتري بدست آورند. (سيوري، 1374: 196).
با نزديك شدن به اواخر حكومت صفويان و بي توجهي پادشاهان ايران، نظام تجارت جهاني ايران با ضعف و اضمحلال رو به رو شد. علاوه بر آن سقوط دولت صفويه با حملات افاغنه در زمان شاه سلطان حسين، ايران را از متن اقتصاد جهاني به حاشيه راند و پس از آن اقتصاد ايران هرگز نتوانست عظمت و ابهت اقتصادي سده هفدهم را بدست آورد. زيرا بدون پشيباني جدي اقتصادي، ساختار ديني مجال آن را نمي يافت تا بتواند با آسودگي به فعاليت بپردازد. پايان دوره صفويان به خصوص در نبردها و درگيريهاي سياسي ميان مدعيان قدرت يعني افغانان، افشاريه، زنديه و قاجاريه، توان اقتصادي ايران به طور محسوسي كاسته شد و هنگامي كه زمام امور كشور ايران به قاجارها رسيد، انحطاط سياسي ، اجتماعي و اقتصادي خود را آغاز كرد. (فوران، 1386).
زنان واقف در عصر صفوي
سنت وقف از گذشته تا امروز در ميان ايرانيان بسيار ارزشمند بوده و هرگاه توان ماليشان اجازه داده با اعتقاد قلبي و عشق معنوي به آن اقدام كرده اند.
اگر بخواهيم واژه ي «وقف» را به فارسي برگردانيم، «ايستادن» و «پايندگي» خواهد بود. در اصطلاح فقهي، وقف، عبارت است از: «نگه داشت عين ملك و به مصرف كردن منافع آن در راه خدا» و نيز در اصطلاح قانون مدني وقف را «حبس عين ملك (شيء، زمين، ساختمان و ...) و جاري كردن منفعت آن بر حسب نيت واقف» معني كرده اند. (سجادي، 1369: ذيل واژه). در فرهنگها و اصطلاح نامه هاي فارسي نيز معاني اي همسان اين موارد نگاشته شده است.
در فرهنگ معين واژة «وقف» يا «اوقاف» چنين آورده شده: «املاك و اموالي كه در جهت طلاب علوم، بينوايان، بقاع متبركه و غيره تخصيص دهند.» (بي تا: ج 1، ذيل واژه).
وقف از نظر اجتماعي از مظاهر خاص پيشرفت و رفاه جامعه است و در عصر صفوي بخش بزرگي از املاك و مزارع تمام ايران جز موقوفات بود (باستاني پاريزي، 1362: 73). اكثر سفرنامه نويسان عصر صفوي در گزارشات خود به محدوديتها، رنج ها و مشكلات اجتماعي زنان اشاره كرده اند. ولي با اين وجود هرگز نتوانتسه اند منكر فعاليتهاي علمي و فرهنگي يا آباداني و سازندگي بعضي از آنها باشند. علاوه بر آن بارها به نقش زنان در امور خيريه و عام المنفعه نيز اشاره كرده اند.
زنان متمول جامعة عصر صفوي نقش مهمي در سوق دادن املاك و دارايي هاي خود به سوي فعاليتهاي خيريه شهري از طريق اوقاف به عهده داشتند. (زرين بافت شهر، 1384: 93). توجه اين زنان به امور خيريه و آباداني اكثراً ناشي در دربار براي ساختن ابنيه عمومي و عام المنفعه سود مي جستند. به علاوه برخي در جهت تداوم آموزش و فرهنگ و كمك به تقويت علم و دانش نيز تلاش ميكردند به طوري كه تعداد بسياري از نهادهاي آمزوشي عصر صفوي به همت زنان مرفه اين عصر داير شده بود. (رفيعي مهرآبادي، 1352:506).
طبيعي است كه در نظام قشر بندي صفويه اكثراً زنان درباري به سنت وقف جهت ثواب اخروي روي مي آوردند. چون اين زنان در مقايسه با اقشار عادي جامعه از نظر مالي وابسته به دربار و از وضع مالي خوبي برخوردار بودند، به همين علت سنت وقف در ميان اين اقشار از جايگاه مهم تري برخوردار بود و بيشتر به آن توجه نشان مي دادند.
شاردن سياح فرانسوي عصر صفوي در مورد سنت اوقاف در اين عصر مينويسد:
«...[آنها] نخست كاروانسرايي را بنا و وقف سكونت رايگان و ابن السبيل ميكردند، سپس گرمابه، قهوه خانه، بازار و باغ بزرگي پديد مي آوردند و آنها را با اجاره وا مي گذاشتند و بعداً مدرسه اي بنا ميكردند و مال الاجاره ابنيه مذكور را وقف آن مي كردند.» (1345: ج5، 45).
به نوشتة فيگوئروا سفير اسپانيا اعزامي به دربار شاه عباس اول، زنان ثروتمند عصر صفوي در كارهاي خير و عام المنفعه از مردان دست و دل بازتر بودند، به طوري كه بسياري از كاروانسراها و ساختمانهاي عام المنفعه از صدقات زنان كه معمولاً فقيرتر از مردان بودند، ساخته ميشد. (1363: 127-128).
در ابتدا سنت وقف صرفاً به منظور ايمان قلبي و اداي فرايض مذهبي و تكاليف شرعي يا ثواب اخروي، مورد استقبال زنان متمول عصر صفوي واقع ميشد. بعضي زنان نيز در جهت كمك به رفاه و آسايش مردم به اينگونه اقدامات مبادرت ميكردند. به همين منظور روي هر يك از اوقاف نيز لعنت نامه اي وجود داشت براي كساني كه به موجودي اوقاف دست درازي ميكردند. ولي اتفاق مي افتاد كه برخي زنان از طريق وقف مي توانستند تضميني براي جلوگيري از مصادره اموالشان توسط دولت و قوانين ارث به دست آوردند. همچنين با اين اقدام در مهمترين امور مذهبي مي توانستند جايگاه مهمي در امور سياسي و سرمايه گذاري ها كسب نمايند. (زرين بافت شهر، 1384: 94).
توجه به اوقاف و امور خيريه در اين دوران به حدي بود كه گاهي يك زن سعي مي كرد حتي اگر شده با وقف يك سنگاب ، در امور خيريه و عام المنفعه شركت كند. از اين نمونه بانويي بود به نام «شامير» كه تنها اثر بر جاي مانده از وي، سنگابي است در صحن امام زاده اسماعيل واقع در خيابان هاتف اصفهان كه مربوط به سال 1049 قمري ميباشدم (رفيعي مهر آبادي، 1352: 1049/ رياحي، 1385: 228/ رياحي 1375: 209).
سنت وقف به جز پايتخت صفوي در ديگر شهرها نيز رواج بسياري داشت از اين نمونه مي توان به شهر اردبيل اشاره كرد. زنان شهر اردبيل در بيشتر از 25% از فعاليتهاي اوقاف شركت داشتند. (زرين بافت شهر، 1384: 86). و املاك و دارائي هاي خود را وقف مقبره ي به شيخصفيالدين و شاه اسماعيل مي كردند.
بنفشه خاتون، يكي از زنان سلطان حيدر، پدرشاه اسماعيل چند روستا از توابع تبريز را وقف آرامگاه اردبيل كرد. هم چنين فخر جهان خاتون، خواهر شاه اسماعيل نيز يك قطعه از مراتع خود را وقف كرد. همسران و دختران حكام صفوي كه سهم مهمي از املاك و زمين در آذربايجان داشتند، آنها را به آرامگاه وقف ميكردند. (همان، 92).
يكي از مهمترين زنان واقف عصر صفوي زينب بيگم بود. او چهارمين دختر شاه طهماسب اول صفوي، عمه شاه عباس اول و مقتدرترين زن خاندان دربار او بود. (اسكندر بيك منشي، 1377:ج1،220/ واله اصفهاني،1372: 403/ فلسفي، 1353: ج2، 205/ نوايي، 1350: 16/ دلاواله ، 1380: ج1، 846). اين بانو بناها، راهها و پلها و كاروانسراها و بيمارستانهاي متعددي از خود به جاي گذاشت و در آن زمان نزديك به صد هزار تومان در اين راه خرج كرده است. از آن جمله كاروانسرايي در راه قزوين به ساوه ساخت كه به كاروانسراي بيگم معروف بود. (شاردن، 1373: ج2، 406/ فلسفي، 1353: ج2، 207).
دلاواله مينويسد، اين بانو به شدت مراقبت داشت كه تمام ملزومات زندگي در اين كاروانسرا بي نقض باشد. (1380: ج1، 846). اسكندر بيك منشي نيز او را زني خير و بلند نظر در طول حياتش معرفي ميكند و مينويسد ، بازار امير چخماق يزد را وقف مزار خويش نمود. (1350: ج1، 135). بنا به نوشته تاريخ يزد: «كاروانسراي عالي امير چخماق.... در هيچ ديار مثل آن نيست.... قريب سي و پنج صفه و گنبد ساخته و در هر گنبد ايواني متصل به آن و حوضي وسيع از مرمر تراشيده و آب خيرآباد دهوك در آن جاري كرد.» (كاتب، 1345: 64).
زينب بيگم علاوه بر ساخت كاروانسرا مدرسه ايي را نيز به نام خود در نزديكي محلة چرخاب و چهارسو بنا نموده بود كه پس از ويراني آن با صلاحديد علماي مذهبي از مصالح اش در بناي مسجد رحيم خان استفاده كردند. (سلطانزاده، 1364: 267). علاوه بر آن حمام سه سوق نيز در اصفهان توسط اين بانو وقف شده بود (مولوي، 2535: 722).
از ديگر زنان واقف عصر صفوي مي توان به مريم بيگم اشاره نمود. او دختر شاه صفي و خواهر شاه عباس دوم و عمة شاه سليمان بود. او از آخرين بانوان قدرتمند عصر صفوي به شمار مي رود و در دربار شاه سلطان حسين از اعتبار و نفوذ بسياري برخوردار بود. نقشهاي سياسي اش در دربار بسيار قابل توجه بود. (لكهارت، 1364: 41).
از مدارس مهم عهد صفوي در اصفهان، مدرسه مريم بيگم معروف بود. مساحتش تقريباً چهار جريب و موقوفه بسياري براي طلاب و لوازم آن معين كرده و از شهرهاي ديگر از اصفهان نيز ملك خريده و وقف مدرسه كرده بود تا جايي كه در تبريز و بسطام و قزوين و غيره هم موقوفه داشت. (حجازي، 1381: 312).
در وقف نامه ي اين مدرسه تاكيد شده بود كه طلاب مدرسه بايد هميشه مشغول تحصيل علوم ديني، فقه و تفسير و مقدمات آن باشند، شب و روز در حجرة خود به مباحثه و مطالعه و عبادت مشغول باشند و اگر يك سال بر احدي بگذرد و در حال او ترقي در علم ديده نشود، بايد از مدرسه اخراج شود. (هرمز، 1344: 662/ سپنتا، 1346: 299/ باستاني پاريزي ، 1362: 75). سفير اسپانيا در سفر نامه اش كاروانسرايي را توصيف ميكند كه به نفقة مادر شاه عباس (خيرالنساءبيگم) ساخته شده بود. او معتقد است اين كاروانسرا بدون شك بزرگترين منزلگاهي بود كه در طول سفرش ديده بود. و ساختمان آن به قدري بزرگ بود كه با همه كثرت مسافران جادة اصفهان به خوبي مي توانست همه آنها را جاي دهد و شايد نزديك هزار نفر همراه با چهارپاهايشان را جاي ميداد. مدخل اين كاروانسرا حياطي بزرگ بود كه بيش از صد پاي مربع مساحت داشت و اطراف ان حجره هايي وجود داشت كه به اندازه دو پا از زمين بلند تر بود و زنان ميتوانستند در آن محفوظ از ديد نامحرمان به سر برند و در زمستان بخوابند. (فيگوئروا،1363: 274-275).
دلارام خانم، مادر بزرگ يا جدة شاه عباس دوم( 1052-1077 ق) نيز از زنان واقف اين دوره به شمار مي رود. او مدرسه جده كوچك و حده كوچك را تاسيس و موقوفاتي نيز براي آن قرار داد. (رفيعي مهرآبادي، 1352: 553). مدرسه جدة بزرگ در بازار اصلي اصفهان واقع بود و نهر آبي از وسط آن مي گذشت و اطراف صحن آن كاشيكاري و درايا دو طبقه حجرات طلبه نشيني بود. (سپنتا، 1346: 346/ هرمز، 1344: 553/ سلطانزاده ، 1364:274).
زنان خيّر صفوي غير از بناي كاروانسرا، مدارس به ساخت مساجد نيز اقدام ميكردند به طوري كه مسجد ايلچي در محله احمد آباد اصفهان در دوره شاه سليمان صفوي بوسيله زني بنام صاحب سلطان بيگم ساخته شده است. بر سر در مسجد در قسمت فوقاني محراب نام اين بانو ذكر شده است. (هرمز، 1344:643).
به جز موارد ذكر شده زنان واقف ديگر نيز در اين عصر در امور عام المنفعه و اوقاف شركت داشتند كه به دليل گستردگي موضوع در اين بحث نمي گنجد. ولي لازم به توضيح است، با وجود نقش نسبتاً پر رنگ زنان در امور عام المنفعه و خيريه در عصر صفوي، به طور قاطع نميتوان نسبت موقوفات زنان را بر مردان مشخص كرد. زيرا حتي مردان واقف براي اقدامات عام المنفعه اجتماعي، بيشتر از اشخاص بلند پايه سياسي و عمدتاً اعضاي خانواده ي سلطنتي و نزديكان ايشان، ماموران و پشتيبانان نظامي بودند و مهم ترين وقفيات را براي نيل به اهداف عمومي اختصاص مي دادند. (عماد زاده ، 1386: 2).
اگر چه سياح اسپانيايي فيگوئروا معتقد است، زنان در امور عام المنفعه دست و دل بازتر از مردان بودند. (1363: 127-128) . و زنان در شهر اردبيل بيشتر از 20% اوقاف را به خود اختصاص داده بودند (زرين بافت شهر، 1384: 86). ولي قطعاً اين زنان اكثريت ، زنان متمول و مرفه و وابسته به خاندان سلطنتي بودند كه توان مالي و اقتصادي لازم را براي اقدام به اين نوع امور خيريه دارا بودند و نسبت اين زنان نيز به نسبت كل زنان جامعه عصر صفوي بسيار ناچيز است. هم چنين، همه ي اقشار مرفه، وابسته به خاندان سلطنتي بودند كه توان مالي و اقتصادي لازم را براي اقدام به اين نوع امور خيريه دارا بودند و نسبت اين زنان نيز به نسبت كل زنان جامعه عصر صفوي بسيار ناچيز است. هم چنين، همه ي اقشار مرفه جامعه اين عصر به امور خيريه و عام المنفعه اقدام نمي كردند و تعدادي از آنها با اهداف واعتقادات خاص مذهبي و يا نيات ديگر به اين عمل اقدام مي كردند چنان كه گاه ميل به مصرف و تجمل گرايي و نداشتن دور انديشي بعضي زنان طبقه متمول جامعه را از اين اعمال خداپسندانه باز مي داشت و يا با كمبود منابع مالي مواجه مي نمود. اين گروه فراغت و رفاه و تجمل گرايي را تنها راه آرامش و كسب لذات در زندگي دنيوي مي دانستند.
در برابر اين طبقه ي ممتاز گروه كثيري از زنان از اقشاي ضعيف يا متوسط جامعه صفوي قرار داشتند و از محروميت هاي شديد اقتصادي، مالي و حتي فرهنگي و اجتماعي در رنج بودند و هرگز قادر به وقف يك ساختمان يا كاروانسرا يا مسجد و قنات ... كه چشم گير و در آمدزا باشد، نبودند مگر تعداد معدودي كه با موقوفات كوچك و ناچيز خود كه چندان قابل توجه نبود دراين عرصه مشاركت مي كردند.
بر طبق فهرستي كه شيخ بهاء الدين العاملي (شيخ بهايي) متوفي به سال 1612 م. از موقوفات شهر مشهد ارائه نموده است، بيشترين تعداد واقفان و موقوفات متعلق به مردان است. در اين فهرست شيخ بهايي وقفيات منحصر به فردي ارائه مي دهد و در راس همه مردان واقف، شخص شاه عباس اول قرارداد كه «جميع اراضي عمارت آستانه مقدس واقع در اطراف مرقد مطهر و صحن مقدس و اراضي واقع در پايين پاي مبارك و اطراف صحن مقدس» را وقف كرده است. (ملاجلال الدين منجم يزدي، 1366: مباحث مربوط به سال 1011).
هم چنين به فردي به نام «محب علي بيگ» (لاله بيگ) و چهارده مورد وقفيات او اشاره شده كه شامل بزرگترين قطعه زمينهاي كشاورزي آن دوران است كه در آمدهاي حاصل از آن به ميزان شگفت آوري چشم گير است. (فوران، 1386).
هم چنين در فهرستي كه ملاجلال الدين منجم از درآمدهاي حاصل از موقوفات از شهرهاي مختلف ايران ارائه مي دهد، نسبت زنان از درآمدهاي حاصل از موقوفات اصلاً قابل قياس با مردان در آن دوره نيست.
البته اين نكته ي اساسي را نبايد از نظر دور داشت كه در اين نوع فهرستها بيشتر به موقوفات اساسي و مهم اشاره شده كه از نظر در آمد قابل توجه بودند و گاه همه ي موقوفات و نام آنها ثبت نشده اشت. زيرا بعضي از موقوفات كوچك و ناچيز تلقي شدهاند و چندان در آمد زا محسوب نشده اند. براي مثال ظروف چيني زيارتگاههاي اردبيل و يا قالي هاي كوچك و كتابهاي وقف شده براي حرم مطهر امام هشتم. (عماد زاده ، 1386: 2). كه ممكن است تعداد زيادي از آنها توسط زنان طبقه عادي جامعه وقف شده باشد. پس با توجه به موارد ذكر شده، مي توان اينگونه نتيجه گرفت كه نمي توان به طور دقيق نسبت زنان واقف و موقوفات آنها را به مردان واقف در عصر صفوي مشخص و تعيين نمود. ولي با توجه به محدوديتهاي اجتماعي و عرفي زنان و كم در آمد بودن اكثريت زنان جامعه و فهرست نشدن بعضي از موقوفات كوچك در منابع، مي توان نسبت زنان را در موقوفات كمتر از مردان فرض نمود .
نتيجه
روي كار آمدن سلسله صفوي و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي كشور، اين سلسله را در جايگاه خاصي از تاريخ ايران قرارداد و با توجه به اهميت اين عصر، جاي شگفتي نيست كه اين روزگار از نظر اقتصادي و بازرگاني نيز بسيار غني باشد و نقش زنان را در اين عرصه مهم نمي توان ناديده گرفت. زنان به عنوان نيمي از جميعت اين دوران در سه شكل زندگي كشاورزي، دامپروري و زندگي شهرنشيني به خوبي در نقشهاي اقتصادي در حد توانشان اثر گذار بودند.
اوج اقتدار سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين عصر را مي توان دوران حكومت شاه عباس اول دانست . آشكارترين دستاورد تكاپوهاي او، اقتدار فراوان دولت مركزي و اوج شكوفايي اقتصادي و فعاليت هاي تجاري بود؛ او به خوبي درك كرده بود كه بدون حمايت جدي اقتصادي، ساختار ديني مجال نخواهد داشت تا با آسودگي به فعاليت هاي درآمد زا در راه پرورش ساختار فرهنگي و سياسي بپردازد و به اهداف مهم خود دست يابد.
بي ترديد بخش قابل توجهي از شكوفايي ساختار ديني و اقتصادي اين عصر، با ساختار اوقاف و در آمدهاي ناشي از آن پيوندي تنگاتنگ دارد. زيرا دوران فرمانروايي صفويان، دوران شكوفايي و رونق موقوفات است و صفويان از درآمد حاصل از موقوفات شهرهاي مهم و مذهبي، به خوبي در ساختار نهاد ديني، سياسي و اقتصادي خود بهره برداري مي كردند.
سنت زيباي وقف، در ميان ايرانيان هميشه اهميت و جايگاه ويژه اي داشته است و در عصر صفوي پيوندي عميق با ساختار ديني جامعه داشت و از كاركردهاي ساختار وقفي يك جامعه، عدالت اجتماعي و شكوفايي ساختار آموزشي، علمي، ديني است.
در عصر صفوي، تحولات ساختار وقف، بر ساير جنبه هاي حيات سياسي و اجتماعي و ساختار ديني تاثير گذار بود و ساختار ديني با توجه به درآمد موقوفات، در بخش اقتصادي بيشترين حضور را داشت.
آنچه در اين دوران بسيار حائز اهميت است و محور اصلي موضوع اين مقاله فرار دارد؛ حضور زنان در عرصه ي اجتماعي است و يكي از راههاي ظهور حيات اجتماعي زنان، مشاركت عميق آنها در امور خيريه و عالم المنفعه است، و حضور و فعاليت آنها در اين عرصه اجتماعي و مذهبي، با وجود محدوديتهاي شديد اجتماعي آن دوران، بسيار قابل توجه است. گاه ابن محدوديتها چنان است كه قانون نيز آنها را از حضور در جامعه و بيرون آمدن از خانه و حضور در جامعه منع مي كند. ولي با اين وجود زنان اين عصر، به امور عام المنفعه وخيريه، از جمله اوقاف علاقه خاصي نشان ميدهند و هدف اكثريت آنها از اين اقدام، ارضاي روحيه ديني و كمك به ديگران است، و گاه به دنبال كسب آرامش دروني در دنيا و آخرت و يا حاكميت وجدان اخلاقي به اين عمل دست ميزند، ولي نبايد منكر شد كه گاه اتفاق مي افتد كه بعضي زنان با اهداف سياسي يا اقتصادي ديگري مثل ترس از پرداخت ماليات و يا حفظ دارايي هايشان در ميان خانواده، به اين عمل اقدام مي كردند.
آنچه مسلم است، زنان درباري و متمول عصر صفوي به اين عمل علاقه و رغبت بيشتري نشان مي دادند. اين گروه به دليل استقلال مالي و دارايي هاي خود به ايجاد بناهاي عامل المنفعه علاقمندي نشان مي دادند و در سازندگي و آباداني مفيد واقع مي شدند و يا از خود مدرسه، مسجد، پل، كاروانسرا، قنات و .... به صورت وقف به جاي مي گذاشتند و وققيات آنها باعث تداوم كار و رونق اين اماكن بعد از مرگشان مي شد. اين موقوفات بيشتر در شهرهاي بزرگ و معروف آن روزگار مثل اصفهان، قزوين، قم، تبريز، اردبيل و ورامين و حتي گاهي خارج از ايران در اماكن مقدسه صورت مي گرفت؛ و بي شك همه زنان متمول نيز در امور عام المنفعه شركت نداشتند. اين گروه از زنان متمول و درباري در مقايسه با زنان عادي جامعه عصر صفوي كه از اقشار ضعيف و متوسط جامعه بودند و اكثريت در بي سوادي و محدوديت و مهجوريت به سر ميبردند، انگشت شمار به نظر مي رسند. زنان متمول قسمتي از سرمايه و دارايي هاي خود را در موقوفات و امور عام المنفعه به كار مي بردندولي به نظر مي رسد به دليل كم بودن اين تعداد زنان به كل زنان جامعه عصر صفوي و هم چنين مردان واقف در اين عصر، نسبت زنان واقف به مردان در آن دوران كمتر باشد. زيرا جامعه ي صفوي بستري مناسب براي همه ي زنان مهيا نمي كرد كه در بهره گيري از امكانات، بدون تبعيض، قدم هاي موثري بردارند و بزرگترين واقفان يا شخص شاه بود و يا بزرگان كشوري، لشكري و درباري ، كه مشكلات و تبعيضات زنان شامل حال آنها نبود.
با اين وجود مي توان با افتخار مدعي بود كه زن مسلمان عصر صفوي با تمامي مشكلات، با ارج نهادن به اعتقادات مذهبي و حفظ حريم حيا و تقوا، درارتباط با ديگران، در عرصه هاي مختلف همواره در اجتماعي كه تلاش مردان آن محدوديت ومحجوريت زنان بود، زيباترين و خالص ترين عشق ها را تجربه كردند و بي ترديد موقوفات آنها تاثيرات به سزايي در سلامت جامعه و رشد و پيشرفت آن داشته است و زنان اين عصرهرگز به خود اجازه ندادند تا محدوديتها مانع رشد و بالندگي آنها باشد.
امروزه سنت وقف هنوز ميان ايرانيان جايگاه خود را حفظ كرده و اين سنت يكي از افتخارات جوامع اسلامي خصوصاً ايران به شمار مي رود . در گذشته زنان سهم عمده اي در اين سنت پسنديده داشتند ولي متأسفانه اين سهم با گذشت زمان روز به روز كم رنگ تر شده است، و بررسي علل و عوامل آن خود مقولهاي جداگانه مي طلبد. ولي بي ترديد با توجه به رشد فزاينده جمعيت و رشد و توليد علم در جوامع امروز، بيش از هر زمان ديگري به اين سنت پسنديده و مفيد احساس نياز ميشود، و اميد است ايرانيان هرچه بيشتر به وقف و تبعات مفيد آن توجه نمايند. خصوصاً زنان و مادران بزرگ ايراني كه در سازندگي و بالندگي آيندگان سهم عمده اي دارند. به اميد آنكه زنان امروز جامعه ي اسلامي ما نيز در ترويج هرچه بهتر و بيشتر اين فرهنگ و سنت زيبا و حسنه كار آمد و كوشا باشند. چون آينده نگري در فرهنگ ديني ما مسملين يك ويژگي مثبت است و از نشانه هاي ايمان، فرد و اراده شمرده شده و تاكيد فراواني بر آن شده است.
منابع
1- باستاني پاريزي، محمد ابراهيم،(1362)، ضعيفه، (بررسي جايگاه زن ايراني در عصر صفوي)، تهران: قصيده سرا.
2- دلاواله، پيترو،(1380)، سفرنامه ، ترجمه محمود بهفروزي، ج 2، تهران: قطره.
3- رفيعي مهرآبادي، ابوالقاسم (1352)، آثار ملي اصفهان، تهران:، انجمن آثار ملي.
4- رياحي، محمد حسين (1375) مشاهير زنان اصفهان، اصفهان: اداره كل ارشاد اسلامي.
5- رياض الاسلام، (1373) تاريخ روابط ايران و هند (در دوره صفويه و افشاريه)، 1158- 1745- 1510 م، ترجمه محمد باقر آرام ، عباسقلي غفاري فرد، تهران: امير كبير.
6- زرين بافت شهر، فريبا، (1384)« فعاليت هاي اقتصادي زنان صفوي در زيارت گاه شهر اردبيل»، ترجمه محمد مروار نامه تاريخ پژوهان، سال اول ، شماره 3.
7- سپنتا، عبدالحسين، (1346)، تاريخچه اوقاف اصفهان، اصفهان: اداره كل اوقاف.
8- سلطانزاده ، حسين (1364)، تاريخ مدارس ايران (از عهد باستان تا تاسيس دارالفنون)، تهران: آگاه.
9- شاردن، ژان (1345)، سياحتنامه، ترجمه محمد عباسي ، تهران : اميركبير.
10- ----------- (1372)، سفرنامه، تجرمه اقبال يغمايي، تهران: طوس.
11- صفت گل، منصور (1381)، ساختار نهاد و انديشه ديني در ايران عصر صفويان (تاريخ تحولات ديني ايران در صده هاي دهم تا دوازدهم هجري قمري ، تهران: رسا.
12- عماد زاده، گيتي، «وقف و سياست ملي در دوره صفوي، 1023 – 1011 ق/ 1614-1602 م» برگرفته از مجله مطالعات آسيايي و آفريقايي ، شماره 15 ، 165-190.
13- فلسفي، نصرالله (1353)، زندگاني شاه عباس اول، ج 2و 5، تهران: دانشگاه تهران.
14- فوران، جان، «صفويه؛ آخرين حضور ايران در مدار اقتصاد جهاني»، تهران امروز ، سوم دي ماه 1386.
15- فيگوئروا، دن كارسيادسلوا (1363) سفرنامه سفير اسپانيا در درباره شاه عباس اول، ترجمه،غلامرضا سميعي، تهران: نشر نو.
16- قدياني، عباس(1376)، فرهنگ فشرده تاريخ ايران ، از آغاز تا پايان قاجاريه، تهران:جاويدانفرد.
17- كاتب، احمدبن حسين بن علي(1345) تاريخ جديد يزد، به كوشش ايرج افشار، تهران: فرهنگ ايران زمين.
18- لكهارت، لارنس، (1364)، انقراض سلسله صفويه و ايام استيلاي افاغنه بر ايران، ترجمه مصطفي قلي عماد، تهران: مرواريد.
19- لمتون، ا.ك.س (1362)، مالك و زارع در ايران، ترجمه منوچهر اميري، تهران: علمي فرهنگي
20- معين، محمد (بي تا) فرهنگ فارسي،تهران: امير كبير.
21- ملاجلاالدين منجم يزدي، (1366)، تاريخ عباسي يا روزنامه ملا جلال؛ شامل وقايع دربار شاه عباس صفوي ، به كوشش صيف الله وحيد نيا، تهران: وحيد.
22- منشي، اسكندر بيك، (1350) تاريخ عالم آراي عباسي، تهران: اميركبير.
23- ----------، (1372) تاريخ عالم آراي عباسي، به تصحيح محمد اسماعيل رضواني،تهران: دنياي آشنا.
24- مولوي، عبدالحميد، (2535)، «بركت» مجله دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسي، شماره چهارم، سال دوازدهم.
25- نوايي، عبدالحسين، (1350)، شاه طهماسب صفوي، مجموعه اسناد و مكاتبات تاريخي همراه با يادداشتهاي تفصيلي، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
26- واله اصفهاني، محمد يوسف (1372)، خلد برين (ايران در روزگار صفويان) به كوشش ميرهاشم محدث، تهران:، بنياد موقوفات دكتر افشار.
چكيده
هدف از اين مطالعه، بررسي نقشه زنان در آباداني، امور خيريه و عام المنفعه در برهه اي مهم از تاريخ اين سرزمين مي باشد. نتيجه بررسي نشان مي دهد كه زنان عصر صفوي، براي ارضاي روح ديني خود به امور خيريه و آباداني از جمله اوقاف توجه زيادي نشان مي دادند و اين سنت مذهبي ميان زنان اقشار مرفه جامعة صفوي رواج بيشتري داشت. چون اين زنان در مقايسه با گروههاي كم در آمد جامعه، از وضعيت مالي بهتري برخوردار بودند و از امكانات موجود در دربار براي ساختن ابنيه هاي عمومي و عام المنفعه به عنوان وقف استفاده ميكردند. به نظر ميرسد نسبت موقوفه كردن املاك و دارائي ها تنها با نيت خيريه انجام نمي شده و گاه به منظور حفظ آن از تجاوزات ديواني صورت مي گرفته است.
واژه هاي كليدي: زنان، صفوي، اقتصاد، امور خيريه، وقف ، كاروانسرا، مدارس
مقدمه
صفويان سلسله اي از پادشاهان بودند كه از حدود 905 تا 1135 هجري قمري به طور مستمر و پس از تسلط افاغنه بر ايران تا سال 1148 هجري قمري به طور اسمي بر ايران حكومت كردند. آنها توانستند به طور رسمي يك حكومت شيعي در ايران ايجاد نمايند و به تدريج دولت ملي را وحدت و استقلال بخشيدند. (قدياني، 1376: 506). به همين دليل در ميان دوره هاي مختلف تاريخ بسيار قابل توجه است.
به قدرت رسيدن صفويان، برتري طبقة جديد شيعي را در برابر طبقه سني در پي داشت و به تدريج به نقش هاي اجتماعي زنان اين عصر نيز اثر گذاشت اين تاثيرات گاه باعث پر رنگ شدن فعاليت هاي مذهبي زنان بود.
اين مقاله سعي دارد به روش تاريخي توصيفي، با استفاده از منابع موجود، وقايع نگاري ها، مقالات و گزارشهاي سياحان خارجي با نظري اجمالي نقش زنان اين دوره را در علاقمندي و توجه به خيريه و عام المنفعه ،مخصوصاً اوقاف بررسي نمايد. ولي پرداختن به اوقاف و زنان عصر صفوي ، بدون پيش زمينه اي از اوضاع اقتصادي اين دوران امكان پذير نمي باشد. پس قبل از پرداختن به موضوع اصلي مقاله براي آسان تر كردن فهم بهتر موضوع ضروريست تا حدي به وضعيت اقتصادي و تجاري اين عصر مهم در تاريخ ايران پرداخته شود.
هدف از انتخاب موضوع
اهميت و ضرورت انتخاب اين موضوع را در مي توان در سه دليل عمده خلاصه كرد:
1- اهميت عصر صفويان در تاريخ ايران كه نقطه عطف مهمي در تاريخ اين سرزمين به شمار مي رود كه در مقدمهي مقاله تا حدي به آن اشاره شد.
2-نقش زنان در اين دوران مهم ، كه به عنوان نيمي از جمعيت ، هويت واقعيشان گم شده و يا در تاريخ نگاري مذكر ايراني كم رنگ شده است، به طوري كه توجه همهي كساني كه به نحوي با تاريخ اين سرزمين سر و كار دارند را جلب مي كند. بي شك زن در تاريخ نگاري ايراني، مظلوم واقع شده و جايگاه واقعي خود را بدست نياورده است.
در ادوار مختلف تاريخ ايران ، يا به كلي اسمي از زنان نيست و يا اگر هست، بيشتر در نقشهاي منفي و منفور خودنمايي مي كند. هم چنين كمبود منابع دست اول دربارة زنان يا دشواري دسترسي به اين منابع ، به خصوص در اين عصر از مشكلات تاريخ نگاري ماست. زيرا در منابع قابل دسترس يا به كل به موضوع زنان پرداخته نشده ، و يا اگر شده ، بايد با زحمت و مشقت زياد آن را از لابه لاي صفحات كتابهاي چند جلدي به دست آورد. در كتابهايي هم كه مستقلاً در باب زنان تنظيم و تدوين شده ، متأسفانه فقط به موارد بارز و كلي پرداخته شده و از طرح موارد جزئي و مهم خودداري مي شود.
البته نبايد از نظر دور داشت كه در بعضي منابع و سفرنامه ها به صورت محدود و معدود به بعضي اسامي و عناوين در نقشهاي مثبت زنان در اجتماع عصرشان اشاراتي مي شود.ولي در همين حد نيز ميزان آگاهي و دانايي زنان ، نسبت به موقعيتشان در تاريخ، به ويژه تاريخ نگاري عصر صفوي ناچيز است و اين ناآگاهي و كم كاري زنان درباره ي خودشان بسيار مهم و تا حدي دردناك است.
قطعاً هر قدر آگاهي، دانش و بينش زنان، درباره ي خودشان افزايش يابد؛ در بازشناسي و خودآگاهي آنها بي تاثير نخواهد بود و مي تواند آنها را در راه رسيدن به اهدافشان ياري كند.
3- دليل آخر در انتخاب اين موضوع، سنت زيباي وقف در ايران است كه مي توان آن را يكي از روشهاي پسنديدهي نياكان ما ، از دور دست روزگار تا كنون دانست. سنتي كه بدون هيچگونه اجبار و به خواست قلبي واقف يا به درخواست ديگران، در راه خدا و براي مردم صورت مي گرفت و بهره ي موقوفه نيز در راه گشايش كار دردمندان و گرفتاران اختصاص مييافت؛ و با اين كار شايسته و خداپسندانه، بسياري از گرفتاريهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي از بين مي رفت و بي پناهان بسياري سامان مي يافتند.
علاوه بر موارد ذكر شده ، در سخنان پيامبر و اهل بيت (ع) نيز درباره ي تشويق به وقف، جملات فراواني به چشم مي خورد، و اين بزرگواران كه خود بهترين معلمان بشر هستند در موارد زيادي به اين عمل نيكو دست زده اند. پس نيازمنديم دانش و آگاهي بيشتري در اين موضوع مهم بدست آوريم.
وضعيت اقتصادي و تجاري عصر صفوي
بي ترديد اساس دولت صفوي در اتحاد دين و دولت بود و انسجام اين دو، نقش بسيار مهمي در استحكام و وفاداري ملي، سياسي و اقتصادي ايفا مي كرد. (رياض الاسلام، 1373: 19). عصر صفوي علاوه بر اينكه عصر شكوفايي اقتصاد و بازرگاني ايران بود، توانست پس از سالها آشوب و نابساماني آرامش و آسايش سياسي و اجتماعي را براي مردم ايران به ارمغان آورد و همين مهم در بهبودي توان اقتصادي و مالي مردم تاثير به سزايي داشت و به دنبال آن ، مردم به خصوص اقشار پر درآمد جامعه توانستند نقش پر رنگ تر و جدي تري را در امور خيريه و عامالمنفعه مذهبي و اجتماعي ايفا نمايند، و اوقاف از همين موارد مهم محسوب مي شود.
عصر صفوي، عصر شكوفايي و رونق موقوفات در اشكال گوناگون به شمار مي رود و منابع سرشار اين موقوفات در اقتصاد اين دوران تاثير به سزايي داشت و موقوفات مختلف در شهرهاي مهم عصر صفوي ، مثل اردبيل ، قم و مشهد، علاوه بر اينكه در شكوفايي ساختار آموزشي ، علمي و ديني تاثير گذار بود؛ در آمد حاصل از آن بيشترين تاثير را در بخش اقتصاد داخلي ايفا مي كرد. (صفت گل، 1381: 7).
مورخان اوج قدرت اقتصادي و بازرگاني صفويان را دوران سلطنت شاه عباس اول (1629/ 1588 / 1038- 996) مي دانند. (سيوري، 1374: 74). او در سراسر دوران پادشاهي خود جوياي افتخارات گوناگون و نيكنامي بود، به همين دليل با به كارگيري سياستهاي خاص، تمام تلاش خود را به كار برد تا از ايران كشوري ثروتمند و با شكوه بسازد. (فلسفي، 1352: ج 5، ص 227).
پژوهشگران جمعيت ايران عصر شاه عباس اول و اوج قدرت صفويه را بين 6 تا 10 ميليون نفر برآورد كرده اند كه برخي به عدد هشت ميليون اشاره دارند. اين جمعيت در سه بخش به هم مرتبط اقتصادي ، يعني عشاير و قبايل گله دار، دهقانان و روستائيان و پيشه وران شهري جاي ميگرفتند. (فوران ، 1386).
خانم لمتون در كتاب مالك و زارع در ايران ، پايه هاي اقتصاد داخلي عصر صفوي را بر دو ركن گله داري و كشاورزي استوار مي داندو معتقد است، روش زندگي اين دو عنصر اصلي اقتصاد در اوايل حكومت عصر صفوي كاملاً متفاوت بود. گله داران از تركمن ها بودند. و به صورت ييلاق و قشلاق به دور از مردم زندگي مي كردند و به طوايفي تقسيم مي شدند و از روساي خود فرمان مي بردند؛ ولي كشاورزان و دهقانان، ايراني بودند و در روستاها ساكن بودند. (1362: 214، 215).
زيربناي نظام زندگي عشايري متكي بر دامپروري بود و شبكه خويشاوندي از ارزش و اهميت بسياري برخوردار بود و در اين جامعه مردان و نظام خانواده، وابسته و متكي به وجود زنان بود. (صبحي، 1349: 31-33). تمام مردم ايلات صاحب حشم بودند و به هيچ وجه در خانه و آبادي منزل نمي كردند، منازل آنها زير چادر بود و در سرما و گرما و سختي خود را با رمه و احشام به شكافهاي كوهها و سنگها مي كشاندند. (تاورنيه، 1345: 195).
در اين عصر ايلات و عشاير 35 تا 40 درصد جمعيت ايران را شامل مي شدند و در يك نظام اقتصاد طبيعي به تامين نيازهاي اساسي از طريق چراندن رمه، اشتغال به صنايع دستي و در موارد محدودي كشاورزي مي پرداختند. روساي قبايل از بزرگ ترين گله داران بودند و بخش عمده كارگران را اجير مي كردند و مازاد توليد توسط روساي قبايل و دولت دريافت مي شد، و همين امر باعث مي شد مردم گله دار زندگيشان در حد بخور و نمير باشد. (فوران، 1386).
دهقانان و روستائيان 45 تا 55 درصد جمعيت كشور را به خود اختصاص مي دادند و عامل اصلي توليد در بخش كشاورزي محسوب مي شدند. كشاورزان ايراني اغلب غني و شاد به نظر مي رسيدند و باغها و مزارع سبز و خرم آنان نشان دهنده فراواني و بي نيازي آنها بود. (طاهري شهاب، 1348: 723).
در خانواده ي روستايي زن از موقعيتي ويژه برخرردار بود كه وي را موظف به نگهداري و تربيت فرزندان و رسيدگي به امور دامي و كشاورزي و خانوادگي مي كرد. (بهنام، 1352: 14). در روستاها و ايلات برخلاف شهرها، هيچ گونه اندروني و بيروني براي زنان وجود نداشت. (مهدي، 1354: 20). روستايي در ارتباط با طبيعت بود و تسلط بر طبيعت براي روستايي امري حياتي و ضروري بود و ساخت خانواده و روابط خانوادگي تحت تاثير همين ارتباط بود.
دهقانان، كشاورزي را در چهار نوع زمين انجام مي دادند: زمين هاي متعلق به شاه، زمين هاي دولتي، زمين هاي وقفي و املاك خصوصي. (فوران، 1386). به اعتقاد انگلبرت كمپفر سياح آلماني عصر شاه سليمان ، يكي از راههاي مهم در آمد شاه ايران از اجاره دادن آب براي آبياري مزارع بود. (13: 117) . اغلب زمين ها با هر نوع مالكيتي بر مبناي تقسيم محصول به دهقانان اجاره داده مي شد در و اين ميان سود عمده نصيب شاه، دولت و ملاكان بزرگ مي شد؛ به همين دليل سطح زندگي آنها تقريباً در حد معمولي بود، ولي نبايد منكر شد كه در سده ي هفدهم و دوره شاه عباس اول (1629-1588) رشد اقتصادي ايران موجب بهبودي نسبي اوضاع دهقانان و روستائيان شد و روستائيان از رونق اقتصادي اين دوره بي بهره نبودند. (فوران، 1386). شايد به همين دليل شاردن سياح فرانسوي، در مقايسه ميان اوضاع و احوال دهقانان ايراني با اوضاع و احوال دهقانان حاصلخيزترين نواحي اروپايي نتيجه گيري مي كند كه دهقانان ايراني حال و روز بسيار بهتر و مناسب تري داشتند(شاردن،1345: ج 8، 335)
جمعيت شهر نشين و پيشه وران دست كم 15 درصد جمعيت كشور را شامل مي شدند. و محور اصلي و اوليه اقتصاد شهري، اصناف بودند كه به اموري مثل فلزكاري، بافندگي، ساختن ظروف، خانه سازي، حمل و نقل... اشتغال داشتند. (فوران، 1386).
در خانواده شهري، زنان به عنوان عضوي مهم ، انجام وظيفه مي كردند ولي مجبور بودند وظايفشان را در محدوده ي چهار ديواري خانه و اندروني ها انجام دهندو اجازه ارتباط و تماس با بيرون از خانه را نداشتند. به جز در موارد استثنايي كه اجازه داشتند از خانه خارج شوند. (مهدي، 1354 : 20). ولي به نوشته ابوالقاسم طاهري، زندگي زنان شهري معمولاً به خوردن ، خوابيدن و بچه زاييدن محدود مي شد و زنان پادشاه نيز از اين قاعده كلي مستثنا نبودند. (1349:341). زنان شهري به خصوص زنان اشراف بيشتر اوقات خود را در خانه يا حرمسرا ميگذراندند و هميشه از چشم نامحرم دور بودند . (فلسفي، 1352: ج2، 236). در كنار اصناف ، دومين بخش اقتصاد شهري، فعاليت هاي توليدي در كارگاه هاي سلطنتي بود كه بودجه سالانه آنها را 100 هزار تومان برآورد كرده اند. پيشه وران وهنرمندان كارگاه هاي سلطنتي كه با پارچه بافي، قالي بافي و چيني سازي مشغول بودند، دستمزد بالايي دريافت مي كردند و شاه با به كارگيري آنها بزرگ ترين كارفرماي كشور محسوب مي شد. (فوران، 1386). كارگران كارگاه هاي سلطنتي طبقهاي ممتاز از پيشه وران بودند، و در صورت تمايل مي توانستند به جاي جيره، پول نقد دريافت كنند و به كارگران ساعي هدايايي نيز داده مي شد. (سيوري، 1374: 186).
شاه عباس نظارت و اعمال نفوذ بر تجارت داخلي و خارجي را خودش شخصاً عهده دار بود و تمام تلاش خود را به كار گرفت تا صادرات كشور را افزايش دهد و واردات را كم كند، تا بدين طريق، بر ثروت كشور بيفزايد. اگر لازم مي ديد مردم را وادار مي كرد تا از معامله با بازرگانان خارجي در مرزها خودداري كنند تا تجار خارجي ناچار شوند كالاهاي خود را به قيمت بسيار كمتر به فروش برسانند و بدين طريق از خارج شدن پول از كشور جلوگيري نمايد. (فلسفي، 1352: ج 5، 227، 228).
در اين دوران قراردادهاي تجاري خارجي از طرف اروپائيان به شاهان صفوي تحميل نميشد و آزادانه مورد مذاكره قرار مي گرفت و حاصل آن سود و شراكت دولت صفوي از اين تجارتها بود. (سيوري، 1374: 192).
ابريشم بهترين و گرانبها ترين محصولات اقتصادي و بازرگاني ايران محسوب مي شد و در كشورهاي اروپايي خريداران بسيار زيادي داشت، و بدون اجازه شاه عباس اول، بازرگانان كشورهاي بيگانه و هيچ تاجر خارجي حق نداشت به خريد و فروش آن اقدام كند. (فلسفي، 1352: ج 5، 229-230). او براي افزايش صادرات ابريشم دستور داد تا در داخل ايران مردان از پوشيدن لباسهاي ابريشمي خودداري كنند. (همان، 233).
در تجارت خارجي عصر صفوي، صادرات ابريشم بزرگترين منبع پول نقد براي خزانه سلطنتي بود؛ و بازرگانان ارمني عهده دار اين وظيفه بودند، ارامنه نه تنها تجارت شاه را اداره ميكردند، بلكه با بازرگانان اروپايي از جمله كمپاني هاي هند شرقي رقابت مي كردند. (سيوري، 1374: 195).
در مورد نقش تجار ارمني در تجارت خارجي ايران نصر الله فلسفي مينويسد: «ارامنه ايراني و بازرگانان ونيزي ابريشم ايران را از راه آسياي صغير و بحر الروم به بندر ونيز مي بردند و گاه به سواحل مديترانه و درياي سياه و شبه جزيره كريمه مي بردند و از آنجا به كشورهاي بزرگ اروپايي مانند اسپاني، لهستان، مجارستان، فرانسه و هلند و انگلستان فرستاده مي شد. » (1352، ج5، 234).
تاورنيه نيز در همين ارتباط مي نويسد: تجارت داخلي به طور عهده در دست بازرگانان ايراني و يهودي بود و تجارت خارجي تقريبا در انحصار ارامنه بود. (1369: 521).
بعد از ابريشم با فاصله زيادي به ترتيب، پارچه هاي حرير، قالي، پشم و سنگ هاي قيمتي مثل فيروزه، خشكبار و تنباكو از كالاهاي صادراتي ايران محسوب مي شد. (فوران، 1386).
از ديگر اقلام عمده ي صادراتي ديگر كه از راه آناتولي انجام مي شد، صدور گوسفند زنده بود و بخش اعظم گوشت مصرفي در آناتولي و روماني از ايران تأمين مي شد. (سيوري، 1374: 199).
سياح آلماني در سفرنامه خود از ديگر اقلام صادراتي عصر صفوي مرواريد را نام مي برد كهصيد آن در خليج فارس در هرمز و هم چنين جزاير بحرين انجام مي شد. (كمپفر، 1360 :117).
واردات ايران بيشتر پارچه هاي ابريشمي، چاي و ادويه هاي گوناگون بود كه از راه چين وارد ايران مي شدو هم چنين انواع جواهرات گران بها كه از هندوستان و كشورهاي شرقي آسيا به ايران مي رسيد. (فلسفي، 1352: ج 5، 227).
در مورد وضعيت اقتصادي ايران عصر صفوي در زمان شاه عباس اول راجر سيوري در كتاب تحقيقاتي در تاريخ عصر صفوي به نقل از مينورسكي مي نويسد، در اين زمان شاه بزرگترين ثروتمند كشور بود و با بهره گيري از سياستهاي ماهرانه اي، بازرگانان اروپايي را از طريق تامين امنيت و فراهم آوردن شرايط مناسب بازرگاني به ايران جذب مي كرد و از اتباع ارمني به عنوان عوامل تجاري براي در اختيار در آوردن اصلي ترين كالاي صادراتي يعني ابريشم بهره گيري ميكرد. (1382: 255).
شكوفايي و اقتدار اقتصادي تجاري صفويان با مرگ شاه عباس اول به تدريج به ضعف و انحطاط انجاميد. با مرگ او جانشينانش نتوانستند به خوبي و توانايي او اقتصاد و تجارت داخلي و خارجي ايران را هدايت كنند. با به سلطنت رسيدن شاه صفي در 1629/1038 كنترل شاه بر تجارت ايران از ميان رفت و او براي همه تجار ايراني يا خارجي پروانه خريد ابريشم صادر ميكرد و بدين طريق كم كم كمپاني هاي تجاري اروپايي توانستند بر تجار محلي برتري بدست آورند. (سيوري، 1374: 196).
با نزديك شدن به اواخر حكومت صفويان و بي توجهي پادشاهان ايران، نظام تجارت جهاني ايران با ضعف و اضمحلال رو به رو شد. علاوه بر آن سقوط دولت صفويه با حملات افاغنه در زمان شاه سلطان حسين، ايران را از متن اقتصاد جهاني به حاشيه راند و پس از آن اقتصاد ايران هرگز نتوانست عظمت و ابهت اقتصادي سده هفدهم را بدست آورد. زيرا بدون پشيباني جدي اقتصادي، ساختار ديني مجال آن را نمي يافت تا بتواند با آسودگي به فعاليت بپردازد. پايان دوره صفويان به خصوص در نبردها و درگيريهاي سياسي ميان مدعيان قدرت يعني افغانان، افشاريه، زنديه و قاجاريه، توان اقتصادي ايران به طور محسوسي كاسته شد و هنگامي كه زمام امور كشور ايران به قاجارها رسيد، انحطاط سياسي ، اجتماعي و اقتصادي خود را آغاز كرد. (فوران، 1386).
زنان واقف در عصر صفوي
سنت وقف از گذشته تا امروز در ميان ايرانيان بسيار ارزشمند بوده و هرگاه توان ماليشان اجازه داده با اعتقاد قلبي و عشق معنوي به آن اقدام كرده اند.
اگر بخواهيم واژه ي «وقف» را به فارسي برگردانيم، «ايستادن» و «پايندگي» خواهد بود. در اصطلاح فقهي، وقف، عبارت است از: «نگه داشت عين ملك و به مصرف كردن منافع آن در راه خدا» و نيز در اصطلاح قانون مدني وقف را «حبس عين ملك (شيء، زمين، ساختمان و ...) و جاري كردن منفعت آن بر حسب نيت واقف» معني كرده اند. (سجادي، 1369: ذيل واژه). در فرهنگها و اصطلاح نامه هاي فارسي نيز معاني اي همسان اين موارد نگاشته شده است.
در فرهنگ معين واژة «وقف» يا «اوقاف» چنين آورده شده: «املاك و اموالي كه در جهت طلاب علوم، بينوايان، بقاع متبركه و غيره تخصيص دهند.» (بي تا: ج 1، ذيل واژه).
وقف از نظر اجتماعي از مظاهر خاص پيشرفت و رفاه جامعه است و در عصر صفوي بخش بزرگي از املاك و مزارع تمام ايران جز موقوفات بود (باستاني پاريزي، 1362: 73). اكثر سفرنامه نويسان عصر صفوي در گزارشات خود به محدوديتها، رنج ها و مشكلات اجتماعي زنان اشاره كرده اند. ولي با اين وجود هرگز نتوانتسه اند منكر فعاليتهاي علمي و فرهنگي يا آباداني و سازندگي بعضي از آنها باشند. علاوه بر آن بارها به نقش زنان در امور خيريه و عام المنفعه نيز اشاره كرده اند.
زنان متمول جامعة عصر صفوي نقش مهمي در سوق دادن املاك و دارايي هاي خود به سوي فعاليتهاي خيريه شهري از طريق اوقاف به عهده داشتند. (زرين بافت شهر، 1384: 93). توجه اين زنان به امور خيريه و آباداني اكثراً ناشي در دربار براي ساختن ابنيه عمومي و عام المنفعه سود مي جستند. به علاوه برخي در جهت تداوم آموزش و فرهنگ و كمك به تقويت علم و دانش نيز تلاش ميكردند به طوري كه تعداد بسياري از نهادهاي آمزوشي عصر صفوي به همت زنان مرفه اين عصر داير شده بود. (رفيعي مهرآبادي، 1352:506).
طبيعي است كه در نظام قشر بندي صفويه اكثراً زنان درباري به سنت وقف جهت ثواب اخروي روي مي آوردند. چون اين زنان در مقايسه با اقشار عادي جامعه از نظر مالي وابسته به دربار و از وضع مالي خوبي برخوردار بودند، به همين علت سنت وقف در ميان اين اقشار از جايگاه مهم تري برخوردار بود و بيشتر به آن توجه نشان مي دادند.
شاردن سياح فرانسوي عصر صفوي در مورد سنت اوقاف در اين عصر مينويسد:
«...[آنها] نخست كاروانسرايي را بنا و وقف سكونت رايگان و ابن السبيل ميكردند، سپس گرمابه، قهوه خانه، بازار و باغ بزرگي پديد مي آوردند و آنها را با اجاره وا مي گذاشتند و بعداً مدرسه اي بنا ميكردند و مال الاجاره ابنيه مذكور را وقف آن مي كردند.» (1345: ج5، 45).
به نوشتة فيگوئروا سفير اسپانيا اعزامي به دربار شاه عباس اول، زنان ثروتمند عصر صفوي در كارهاي خير و عام المنفعه از مردان دست و دل بازتر بودند، به طوري كه بسياري از كاروانسراها و ساختمانهاي عام المنفعه از صدقات زنان كه معمولاً فقيرتر از مردان بودند، ساخته ميشد. (1363: 127-128).
در ابتدا سنت وقف صرفاً به منظور ايمان قلبي و اداي فرايض مذهبي و تكاليف شرعي يا ثواب اخروي، مورد استقبال زنان متمول عصر صفوي واقع ميشد. بعضي زنان نيز در جهت كمك به رفاه و آسايش مردم به اينگونه اقدامات مبادرت ميكردند. به همين منظور روي هر يك از اوقاف نيز لعنت نامه اي وجود داشت براي كساني كه به موجودي اوقاف دست درازي ميكردند. ولي اتفاق مي افتاد كه برخي زنان از طريق وقف مي توانستند تضميني براي جلوگيري از مصادره اموالشان توسط دولت و قوانين ارث به دست آوردند. همچنين با اين اقدام در مهمترين امور مذهبي مي توانستند جايگاه مهمي در امور سياسي و سرمايه گذاري ها كسب نمايند. (زرين بافت شهر، 1384: 94).
توجه به اوقاف و امور خيريه در اين دوران به حدي بود كه گاهي يك زن سعي مي كرد حتي اگر شده با وقف يك سنگاب ، در امور خيريه و عام المنفعه شركت كند. از اين نمونه بانويي بود به نام «شامير» كه تنها اثر بر جاي مانده از وي، سنگابي است در صحن امام زاده اسماعيل واقع در خيابان هاتف اصفهان كه مربوط به سال 1049 قمري ميباشدم (رفيعي مهر آبادي، 1352: 1049/ رياحي، 1385: 228/ رياحي 1375: 209).
سنت وقف به جز پايتخت صفوي در ديگر شهرها نيز رواج بسياري داشت از اين نمونه مي توان به شهر اردبيل اشاره كرد. زنان شهر اردبيل در بيشتر از 25% از فعاليتهاي اوقاف شركت داشتند. (زرين بافت شهر، 1384: 86). و املاك و دارائي هاي خود را وقف مقبره ي به شيخصفيالدين و شاه اسماعيل مي كردند.
بنفشه خاتون، يكي از زنان سلطان حيدر، پدرشاه اسماعيل چند روستا از توابع تبريز را وقف آرامگاه اردبيل كرد. هم چنين فخر جهان خاتون، خواهر شاه اسماعيل نيز يك قطعه از مراتع خود را وقف كرد. همسران و دختران حكام صفوي كه سهم مهمي از املاك و زمين در آذربايجان داشتند، آنها را به آرامگاه وقف ميكردند. (همان، 92).
يكي از مهمترين زنان واقف عصر صفوي زينب بيگم بود. او چهارمين دختر شاه طهماسب اول صفوي، عمه شاه عباس اول و مقتدرترين زن خاندان دربار او بود. (اسكندر بيك منشي، 1377:ج1،220/ واله اصفهاني،1372: 403/ فلسفي، 1353: ج2، 205/ نوايي، 1350: 16/ دلاواله ، 1380: ج1، 846). اين بانو بناها، راهها و پلها و كاروانسراها و بيمارستانهاي متعددي از خود به جاي گذاشت و در آن زمان نزديك به صد هزار تومان در اين راه خرج كرده است. از آن جمله كاروانسرايي در راه قزوين به ساوه ساخت كه به كاروانسراي بيگم معروف بود. (شاردن، 1373: ج2، 406/ فلسفي، 1353: ج2، 207).
دلاواله مينويسد، اين بانو به شدت مراقبت داشت كه تمام ملزومات زندگي در اين كاروانسرا بي نقض باشد. (1380: ج1، 846). اسكندر بيك منشي نيز او را زني خير و بلند نظر در طول حياتش معرفي ميكند و مينويسد ، بازار امير چخماق يزد را وقف مزار خويش نمود. (1350: ج1، 135). بنا به نوشته تاريخ يزد: «كاروانسراي عالي امير چخماق.... در هيچ ديار مثل آن نيست.... قريب سي و پنج صفه و گنبد ساخته و در هر گنبد ايواني متصل به آن و حوضي وسيع از مرمر تراشيده و آب خيرآباد دهوك در آن جاري كرد.» (كاتب، 1345: 64).
زينب بيگم علاوه بر ساخت كاروانسرا مدرسه ايي را نيز به نام خود در نزديكي محلة چرخاب و چهارسو بنا نموده بود كه پس از ويراني آن با صلاحديد علماي مذهبي از مصالح اش در بناي مسجد رحيم خان استفاده كردند. (سلطانزاده، 1364: 267). علاوه بر آن حمام سه سوق نيز در اصفهان توسط اين بانو وقف شده بود (مولوي، 2535: 722).
از ديگر زنان واقف عصر صفوي مي توان به مريم بيگم اشاره نمود. او دختر شاه صفي و خواهر شاه عباس دوم و عمة شاه سليمان بود. او از آخرين بانوان قدرتمند عصر صفوي به شمار مي رود و در دربار شاه سلطان حسين از اعتبار و نفوذ بسياري برخوردار بود. نقشهاي سياسي اش در دربار بسيار قابل توجه بود. (لكهارت، 1364: 41).
از مدارس مهم عهد صفوي در اصفهان، مدرسه مريم بيگم معروف بود. مساحتش تقريباً چهار جريب و موقوفه بسياري براي طلاب و لوازم آن معين كرده و از شهرهاي ديگر از اصفهان نيز ملك خريده و وقف مدرسه كرده بود تا جايي كه در تبريز و بسطام و قزوين و غيره هم موقوفه داشت. (حجازي، 1381: 312).
در وقف نامه ي اين مدرسه تاكيد شده بود كه طلاب مدرسه بايد هميشه مشغول تحصيل علوم ديني، فقه و تفسير و مقدمات آن باشند، شب و روز در حجرة خود به مباحثه و مطالعه و عبادت مشغول باشند و اگر يك سال بر احدي بگذرد و در حال او ترقي در علم ديده نشود، بايد از مدرسه اخراج شود. (هرمز، 1344: 662/ سپنتا، 1346: 299/ باستاني پاريزي ، 1362: 75). سفير اسپانيا در سفر نامه اش كاروانسرايي را توصيف ميكند كه به نفقة مادر شاه عباس (خيرالنساءبيگم) ساخته شده بود. او معتقد است اين كاروانسرا بدون شك بزرگترين منزلگاهي بود كه در طول سفرش ديده بود. و ساختمان آن به قدري بزرگ بود كه با همه كثرت مسافران جادة اصفهان به خوبي مي توانست همه آنها را جاي دهد و شايد نزديك هزار نفر همراه با چهارپاهايشان را جاي ميداد. مدخل اين كاروانسرا حياطي بزرگ بود كه بيش از صد پاي مربع مساحت داشت و اطراف ان حجره هايي وجود داشت كه به اندازه دو پا از زمين بلند تر بود و زنان ميتوانستند در آن محفوظ از ديد نامحرمان به سر برند و در زمستان بخوابند. (فيگوئروا،1363: 274-275).
دلارام خانم، مادر بزرگ يا جدة شاه عباس دوم( 1052-1077 ق) نيز از زنان واقف اين دوره به شمار مي رود. او مدرسه جده كوچك و حده كوچك را تاسيس و موقوفاتي نيز براي آن قرار داد. (رفيعي مهرآبادي، 1352: 553). مدرسه جدة بزرگ در بازار اصلي اصفهان واقع بود و نهر آبي از وسط آن مي گذشت و اطراف صحن آن كاشيكاري و درايا دو طبقه حجرات طلبه نشيني بود. (سپنتا، 1346: 346/ هرمز، 1344: 553/ سلطانزاده ، 1364:274).
زنان خيّر صفوي غير از بناي كاروانسرا، مدارس به ساخت مساجد نيز اقدام ميكردند به طوري كه مسجد ايلچي در محله احمد آباد اصفهان در دوره شاه سليمان صفوي بوسيله زني بنام صاحب سلطان بيگم ساخته شده است. بر سر در مسجد در قسمت فوقاني محراب نام اين بانو ذكر شده است. (هرمز، 1344:643).
به جز موارد ذكر شده زنان واقف ديگر نيز در اين عصر در امور عام المنفعه و اوقاف شركت داشتند كه به دليل گستردگي موضوع در اين بحث نمي گنجد. ولي لازم به توضيح است، با وجود نقش نسبتاً پر رنگ زنان در امور عام المنفعه و خيريه در عصر صفوي، به طور قاطع نميتوان نسبت موقوفات زنان را بر مردان مشخص كرد. زيرا حتي مردان واقف براي اقدامات عام المنفعه اجتماعي، بيشتر از اشخاص بلند پايه سياسي و عمدتاً اعضاي خانواده ي سلطنتي و نزديكان ايشان، ماموران و پشتيبانان نظامي بودند و مهم ترين وقفيات را براي نيل به اهداف عمومي اختصاص مي دادند. (عماد زاده ، 1386: 2).
اگر چه سياح اسپانيايي فيگوئروا معتقد است، زنان در امور عام المنفعه دست و دل بازتر از مردان بودند. (1363: 127-128) . و زنان در شهر اردبيل بيشتر از 20% اوقاف را به خود اختصاص داده بودند (زرين بافت شهر، 1384: 86). ولي قطعاً اين زنان اكثريت ، زنان متمول و مرفه و وابسته به خاندان سلطنتي بودند كه توان مالي و اقتصادي لازم را براي اقدام به اين نوع امور خيريه دارا بودند و نسبت اين زنان نيز به نسبت كل زنان جامعه عصر صفوي بسيار ناچيز است. هم چنين، همه ي اقشار مرفه، وابسته به خاندان سلطنتي بودند كه توان مالي و اقتصادي لازم را براي اقدام به اين نوع امور خيريه دارا بودند و نسبت اين زنان نيز به نسبت كل زنان جامعه عصر صفوي بسيار ناچيز است. هم چنين، همه ي اقشار مرفه جامعه اين عصر به امور خيريه و عام المنفعه اقدام نمي كردند و تعدادي از آنها با اهداف واعتقادات خاص مذهبي و يا نيات ديگر به اين عمل اقدام مي كردند چنان كه گاه ميل به مصرف و تجمل گرايي و نداشتن دور انديشي بعضي زنان طبقه متمول جامعه را از اين اعمال خداپسندانه باز مي داشت و يا با كمبود منابع مالي مواجه مي نمود. اين گروه فراغت و رفاه و تجمل گرايي را تنها راه آرامش و كسب لذات در زندگي دنيوي مي دانستند.
در برابر اين طبقه ي ممتاز گروه كثيري از زنان از اقشاي ضعيف يا متوسط جامعه صفوي قرار داشتند و از محروميت هاي شديد اقتصادي، مالي و حتي فرهنگي و اجتماعي در رنج بودند و هرگز قادر به وقف يك ساختمان يا كاروانسرا يا مسجد و قنات ... كه چشم گير و در آمدزا باشد، نبودند مگر تعداد معدودي كه با موقوفات كوچك و ناچيز خود كه چندان قابل توجه نبود دراين عرصه مشاركت مي كردند.
بر طبق فهرستي كه شيخ بهاء الدين العاملي (شيخ بهايي) متوفي به سال 1612 م. از موقوفات شهر مشهد ارائه نموده است، بيشترين تعداد واقفان و موقوفات متعلق به مردان است. در اين فهرست شيخ بهايي وقفيات منحصر به فردي ارائه مي دهد و در راس همه مردان واقف، شخص شاه عباس اول قرارداد كه «جميع اراضي عمارت آستانه مقدس واقع در اطراف مرقد مطهر و صحن مقدس و اراضي واقع در پايين پاي مبارك و اطراف صحن مقدس» را وقف كرده است. (ملاجلال الدين منجم يزدي، 1366: مباحث مربوط به سال 1011).
هم چنين به فردي به نام «محب علي بيگ» (لاله بيگ) و چهارده مورد وقفيات او اشاره شده كه شامل بزرگترين قطعه زمينهاي كشاورزي آن دوران است كه در آمدهاي حاصل از آن به ميزان شگفت آوري چشم گير است. (فوران، 1386).
هم چنين در فهرستي كه ملاجلال الدين منجم از درآمدهاي حاصل از موقوفات از شهرهاي مختلف ايران ارائه مي دهد، نسبت زنان از درآمدهاي حاصل از موقوفات اصلاً قابل قياس با مردان در آن دوره نيست.
البته اين نكته ي اساسي را نبايد از نظر دور داشت كه در اين نوع فهرستها بيشتر به موقوفات اساسي و مهم اشاره شده كه از نظر در آمد قابل توجه بودند و گاه همه ي موقوفات و نام آنها ثبت نشده اشت. زيرا بعضي از موقوفات كوچك و ناچيز تلقي شدهاند و چندان در آمد زا محسوب نشده اند. براي مثال ظروف چيني زيارتگاههاي اردبيل و يا قالي هاي كوچك و كتابهاي وقف شده براي حرم مطهر امام هشتم. (عماد زاده ، 1386: 2). كه ممكن است تعداد زيادي از آنها توسط زنان طبقه عادي جامعه وقف شده باشد. پس با توجه به موارد ذكر شده، مي توان اينگونه نتيجه گرفت كه نمي توان به طور دقيق نسبت زنان واقف و موقوفات آنها را به مردان واقف در عصر صفوي مشخص و تعيين نمود. ولي با توجه به محدوديتهاي اجتماعي و عرفي زنان و كم در آمد بودن اكثريت زنان جامعه و فهرست نشدن بعضي از موقوفات كوچك در منابع، مي توان نسبت زنان را در موقوفات كمتر از مردان فرض نمود .
نتيجه
روي كار آمدن سلسله صفوي و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي كشور، اين سلسله را در جايگاه خاصي از تاريخ ايران قرارداد و با توجه به اهميت اين عصر، جاي شگفتي نيست كه اين روزگار از نظر اقتصادي و بازرگاني نيز بسيار غني باشد و نقش زنان را در اين عرصه مهم نمي توان ناديده گرفت. زنان به عنوان نيمي از جميعت اين دوران در سه شكل زندگي كشاورزي، دامپروري و زندگي شهرنشيني به خوبي در نقشهاي اقتصادي در حد توانشان اثر گذار بودند.
اوج اقتدار سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين عصر را مي توان دوران حكومت شاه عباس اول دانست . آشكارترين دستاورد تكاپوهاي او، اقتدار فراوان دولت مركزي و اوج شكوفايي اقتصادي و فعاليت هاي تجاري بود؛ او به خوبي درك كرده بود كه بدون حمايت جدي اقتصادي، ساختار ديني مجال نخواهد داشت تا با آسودگي به فعاليت هاي درآمد زا در راه پرورش ساختار فرهنگي و سياسي بپردازد و به اهداف مهم خود دست يابد.
بي ترديد بخش قابل توجهي از شكوفايي ساختار ديني و اقتصادي اين عصر، با ساختار اوقاف و در آمدهاي ناشي از آن پيوندي تنگاتنگ دارد. زيرا دوران فرمانروايي صفويان، دوران شكوفايي و رونق موقوفات است و صفويان از درآمد حاصل از موقوفات شهرهاي مهم و مذهبي، به خوبي در ساختار نهاد ديني، سياسي و اقتصادي خود بهره برداري مي كردند.
سنت زيباي وقف، در ميان ايرانيان هميشه اهميت و جايگاه ويژه اي داشته است و در عصر صفوي پيوندي عميق با ساختار ديني جامعه داشت و از كاركردهاي ساختار وقفي يك جامعه، عدالت اجتماعي و شكوفايي ساختار آموزشي، علمي، ديني است.
در عصر صفوي، تحولات ساختار وقف، بر ساير جنبه هاي حيات سياسي و اجتماعي و ساختار ديني تاثير گذار بود و ساختار ديني با توجه به درآمد موقوفات، در بخش اقتصادي بيشترين حضور را داشت.
آنچه در اين دوران بسيار حائز اهميت است و محور اصلي موضوع اين مقاله فرار دارد؛ حضور زنان در عرصه ي اجتماعي است و يكي از راههاي ظهور حيات اجتماعي زنان، مشاركت عميق آنها در امور خيريه و عالم المنفعه است، و حضور و فعاليت آنها در اين عرصه اجتماعي و مذهبي، با وجود محدوديتهاي شديد اجتماعي آن دوران، بسيار قابل توجه است. گاه ابن محدوديتها چنان است كه قانون نيز آنها را از حضور در جامعه و بيرون آمدن از خانه و حضور در جامعه منع مي كند. ولي با اين وجود زنان اين عصر، به امور عام المنفعه وخيريه، از جمله اوقاف علاقه خاصي نشان ميدهند و هدف اكثريت آنها از اين اقدام، ارضاي روحيه ديني و كمك به ديگران است، و گاه به دنبال كسب آرامش دروني در دنيا و آخرت و يا حاكميت وجدان اخلاقي به اين عمل دست ميزند، ولي نبايد منكر شد كه گاه اتفاق مي افتد كه بعضي زنان با اهداف سياسي يا اقتصادي ديگري مثل ترس از پرداخت ماليات و يا حفظ دارايي هايشان در ميان خانواده، به اين عمل اقدام مي كردند.
آنچه مسلم است، زنان درباري و متمول عصر صفوي به اين عمل علاقه و رغبت بيشتري نشان مي دادند. اين گروه به دليل استقلال مالي و دارايي هاي خود به ايجاد بناهاي عامل المنفعه علاقمندي نشان مي دادند و در سازندگي و آباداني مفيد واقع مي شدند و يا از خود مدرسه، مسجد، پل، كاروانسرا، قنات و .... به صورت وقف به جاي مي گذاشتند و وققيات آنها باعث تداوم كار و رونق اين اماكن بعد از مرگشان مي شد. اين موقوفات بيشتر در شهرهاي بزرگ و معروف آن روزگار مثل اصفهان، قزوين، قم، تبريز، اردبيل و ورامين و حتي گاهي خارج از ايران در اماكن مقدسه صورت مي گرفت؛ و بي شك همه زنان متمول نيز در امور عام المنفعه شركت نداشتند. اين گروه از زنان متمول و درباري در مقايسه با زنان عادي جامعه عصر صفوي كه از اقشار ضعيف و متوسط جامعه بودند و اكثريت در بي سوادي و محدوديت و مهجوريت به سر ميبردند، انگشت شمار به نظر مي رسند. زنان متمول قسمتي از سرمايه و دارايي هاي خود را در موقوفات و امور عام المنفعه به كار مي بردندولي به نظر مي رسد به دليل كم بودن اين تعداد زنان به كل زنان جامعه عصر صفوي و هم چنين مردان واقف در اين عصر، نسبت زنان واقف به مردان در آن دوران كمتر باشد. زيرا جامعه ي صفوي بستري مناسب براي همه ي زنان مهيا نمي كرد كه در بهره گيري از امكانات، بدون تبعيض، قدم هاي موثري بردارند و بزرگترين واقفان يا شخص شاه بود و يا بزرگان كشوري، لشكري و درباري ، كه مشكلات و تبعيضات زنان شامل حال آنها نبود.
با اين وجود مي توان با افتخار مدعي بود كه زن مسلمان عصر صفوي با تمامي مشكلات، با ارج نهادن به اعتقادات مذهبي و حفظ حريم حيا و تقوا، درارتباط با ديگران، در عرصه هاي مختلف همواره در اجتماعي كه تلاش مردان آن محدوديت ومحجوريت زنان بود، زيباترين و خالص ترين عشق ها را تجربه كردند و بي ترديد موقوفات آنها تاثيرات به سزايي در سلامت جامعه و رشد و پيشرفت آن داشته است و زنان اين عصرهرگز به خود اجازه ندادند تا محدوديتها مانع رشد و بالندگي آنها باشد.
امروزه سنت وقف هنوز ميان ايرانيان جايگاه خود را حفظ كرده و اين سنت يكي از افتخارات جوامع اسلامي خصوصاً ايران به شمار مي رود . در گذشته زنان سهم عمده اي در اين سنت پسنديده داشتند ولي متأسفانه اين سهم با گذشت زمان روز به روز كم رنگ تر شده است، و بررسي علل و عوامل آن خود مقولهاي جداگانه مي طلبد. ولي بي ترديد با توجه به رشد فزاينده جمعيت و رشد و توليد علم در جوامع امروز، بيش از هر زمان ديگري به اين سنت پسنديده و مفيد احساس نياز ميشود، و اميد است ايرانيان هرچه بيشتر به وقف و تبعات مفيد آن توجه نمايند. خصوصاً زنان و مادران بزرگ ايراني كه در سازندگي و بالندگي آيندگان سهم عمده اي دارند. به اميد آنكه زنان امروز جامعه ي اسلامي ما نيز در ترويج هرچه بهتر و بيشتر اين فرهنگ و سنت زيبا و حسنه كار آمد و كوشا باشند. چون آينده نگري در فرهنگ ديني ما مسملين يك ويژگي مثبت است و از نشانه هاي ايمان، فرد و اراده شمرده شده و تاكيد فراواني بر آن شده است.
منابع
1- باستاني پاريزي، محمد ابراهيم،(1362)، ضعيفه، (بررسي جايگاه زن ايراني در عصر صفوي)، تهران: قصيده سرا.
2- دلاواله، پيترو،(1380)، سفرنامه ، ترجمه محمود بهفروزي، ج 2، تهران: قطره.
3- رفيعي مهرآبادي، ابوالقاسم (1352)، آثار ملي اصفهان، تهران:، انجمن آثار ملي.
4- رياحي، محمد حسين (1375) مشاهير زنان اصفهان، اصفهان: اداره كل ارشاد اسلامي.
5- رياض الاسلام، (1373) تاريخ روابط ايران و هند (در دوره صفويه و افشاريه)، 1158- 1745- 1510 م، ترجمه محمد باقر آرام ، عباسقلي غفاري فرد، تهران: امير كبير.
6- زرين بافت شهر، فريبا، (1384)« فعاليت هاي اقتصادي زنان صفوي در زيارت گاه شهر اردبيل»، ترجمه محمد مروار نامه تاريخ پژوهان، سال اول ، شماره 3.
7- سپنتا، عبدالحسين، (1346)، تاريخچه اوقاف اصفهان، اصفهان: اداره كل اوقاف.
8- سلطانزاده ، حسين (1364)، تاريخ مدارس ايران (از عهد باستان تا تاسيس دارالفنون)، تهران: آگاه.
9- شاردن، ژان (1345)، سياحتنامه، ترجمه محمد عباسي ، تهران : اميركبير.
10- ----------- (1372)، سفرنامه، تجرمه اقبال يغمايي، تهران: طوس.
11- صفت گل، منصور (1381)، ساختار نهاد و انديشه ديني در ايران عصر صفويان (تاريخ تحولات ديني ايران در صده هاي دهم تا دوازدهم هجري قمري ، تهران: رسا.
12- عماد زاده، گيتي، «وقف و سياست ملي در دوره صفوي، 1023 – 1011 ق/ 1614-1602 م» برگرفته از مجله مطالعات آسيايي و آفريقايي ، شماره 15 ، 165-190.
13- فلسفي، نصرالله (1353)، زندگاني شاه عباس اول، ج 2و 5، تهران: دانشگاه تهران.
14- فوران، جان، «صفويه؛ آخرين حضور ايران در مدار اقتصاد جهاني»، تهران امروز ، سوم دي ماه 1386.
15- فيگوئروا، دن كارسيادسلوا (1363) سفرنامه سفير اسپانيا در درباره شاه عباس اول، ترجمه،غلامرضا سميعي، تهران: نشر نو.
16- قدياني، عباس(1376)، فرهنگ فشرده تاريخ ايران ، از آغاز تا پايان قاجاريه، تهران:جاويدانفرد.
17- كاتب، احمدبن حسين بن علي(1345) تاريخ جديد يزد، به كوشش ايرج افشار، تهران: فرهنگ ايران زمين.
18- لكهارت، لارنس، (1364)، انقراض سلسله صفويه و ايام استيلاي افاغنه بر ايران، ترجمه مصطفي قلي عماد، تهران: مرواريد.
19- لمتون، ا.ك.س (1362)، مالك و زارع در ايران، ترجمه منوچهر اميري، تهران: علمي فرهنگي
20- معين، محمد (بي تا) فرهنگ فارسي،تهران: امير كبير.
21- ملاجلاالدين منجم يزدي، (1366)، تاريخ عباسي يا روزنامه ملا جلال؛ شامل وقايع دربار شاه عباس صفوي ، به كوشش صيف الله وحيد نيا، تهران: وحيد.
22- منشي، اسكندر بيك، (1350) تاريخ عالم آراي عباسي، تهران: اميركبير.
23- ----------، (1372) تاريخ عالم آراي عباسي، به تصحيح محمد اسماعيل رضواني،تهران: دنياي آشنا.
24- مولوي، عبدالحميد، (2535)، «بركت» مجله دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسي، شماره چهارم، سال دوازدهم.
25- نوايي، عبدالحسين، (1350)، شاه طهماسب صفوي، مجموعه اسناد و مكاتبات تاريخي همراه با يادداشتهاي تفصيلي، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
26- واله اصفهاني، محمد يوسف (1372)، خلد برين (ايران در روزگار صفويان) به كوشش ميرهاشم محدث، تهران:، بنياد موقوفات دكتر افشار.