جلوههای وقف در آیینهی ادب فارسی
دکتر لیلا هاشمیا
رضوان صفایی صابر
چکیده
سخاوت و گشادهدستی یکی از صفات برجسته و متعالی انسانها است. صفتی که محدود به هیچ دورهی زمانی و یا منطقهی جغرافیایی نشده است و به گواهی تاریخ، انسانهای بسیاری با مختصات فکری متفاوت به این خصلت والای بشری معروف بودهاند. در طبقهبندی انواع بخششها، به جرأت میتوان گفت که وقف دارای ارزشی چند برابر میباشد. وقف به مثابهی ترازویی است که با آن میتوان درجهی ایمان قلبی و خصوصیات انسانی افراد یک جامعه را به خوبی سنجید. وجود تعداد فراوان اماکن موقوفهی یک شهر، بیانگر اعتلای ایمان و اعتقاد دینی و پایبندی ساکنان آن به احکام و مبانی شرعی است. همچنین هر چه قدر تمایل افراد یک جامعه به مشارکت عمومی برای ساختن و آبادانی و پیشرفت محل زندگیشان بیشتر باشد، موقوفات بیشتری نیز در آن سرزمین به چشم میخورد.
گسترهی ادبیات که در ایران، همواره علاوه بر پرداختن به مضامین درونی و هنری خود، رسالت انعکاس واقعیتهای جامعه را نیز برعهده داشته، در این زمینه هم کوتاهی نکرده و بزرگان و سردمداران ادبی این مرز و بوم در جای جای آثار خود به فرهنگ پسندیدهی وقف چه در معنای لغوی و چه در معنای مجازی آن پرداختهاند و علاوه بر بازتاب اتفاقات واقعی در این زمینه و همچنین مضمونسازیهای بیبدیل از این سنت حسنه، راهکارهایی را نیز برای مبارزه با آفتها و آسیبهایی که گاه گریبانگیر آن میشد، بیان کردهاند.
در این مقاله کوشش میشود با بیان شواهد اندکی از آثار بزرگان ادب فارسی در رابطه با وقف به بررسی نظر و عقیدهی آنان در مورد این عمل نیک انسانی پرداخته شود.
واژگان کلیدی، وقف، ادبیات فارسی.
مقدمه
دین اسلام به عنوان برترین و کاملترین مذهب الهی، همواره بینانگذار و یا تداومدهندهی اعمال و خلقیات متکاملی بوده که کمک شایانی به روند پیشرفت و نهادینه شدن صفات متعالی انسانی در میان مسلمانان و حتی پیروان حقیقتجوی مذاهب دیگر کرده است. در این میان، طبق آموزههای الهی اسلام، سخاوت و بخشش و بهویژه وقف، به عنوان بالاترین مراتب جود و بذل، جایگاه مهمی نزد بزرگان این دین آسمانی دارد. روایات بسیاری که دربارهی توصیهی مکرر پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم وامامان معصومعلیهمالسلام به این سنت حسنه و همچنین عمل کردن خود آنها به این امر مهم وجود دارد، نشان از ارزش و مقام بلند این عمل نیک در دین اسلام است.
سفارش پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم به عمر بن خطاب، مبنی بر وقف کردن قطعهزمینی که از خیبر به دست آورده بود و دو چشمهی آبی که امام علی علیهالسلام در مدینه برای کمک به در راهماندگان و محتاجان وقف نمودند، تنها اشارات کوتاهی به اهتمام خاندان نبوت نسبت به جاری شدن این عمل خداپسندانه در تمامی شئونات زندگی مسلمانان هستند.
شاید بتوان مهمترین دلیل بزرگداشت وقف در اسلام را در سنجش ایمان و اعتقادات قلبی و درونی مردمی به حساب آورد که داعیهی دینداری دارند. یک جامعهی آرمانی میکوشد تا درون و همراه باورهای باطنی ساکنانش به ظهور برسد و برای رسیدن به این مقصود، وجود راهکارها و خروجیهایی نیاز است تا درونیات افراد آن را به مانند آیینهای صاف به نمایش بگذارد.
وقف یکی از این آزمونها است تا مردم با عمل کردن به آن بتوانند برای تداوم جامعهی دینی و حتی اجتماعی خود تلاش کنند و در نهایت، برای دستیابی هر چه بهتر آن به یک مشارکت و همکاری عمومی که باعث نزدیکتر شدن آنها به همدیگر است، برسند.
در واقع میتوان وقف را همچون مسیری روشن و هموار برای جهتبخشی سرمایهها و نیات افراد یک جامعهی مدنی دانست که از همهی داشتههای خود برای ساخت و پیشرفت بهینهی محیط زندگیشان استفاده میکنند و به سبب اینکه هیچگاه تکیهی یک جانبه به نهادهای حکومتی نمیتواند یک جامعه را به خاطر وسعت نیازهایش، در روند تکامل و توسعه یاری دهد، مشارکت و همکاری افرادی که توانایی انجام دادن امور وقفیه را دارند، میتواند سهم بزرگی در رسیدن به یک آرمان شهر ایفا کند.
یکی دیگر از منافع متعدد وقف که رابطهی نزدیکی با مصالح جامعه دارد، تعدیل ثروت و دسترسی عادلانهی همهی آحاد جامعه به امکانات است. کمک و دستگیری نیازمندان، به موازنه رسیدن اوضاع اقتصادی، تک قطبی شدن طبقات جامعه، گسترش فرصتهای دانشاندوزی، مخصوصاً در حوزههای دینی و معارف اسلامی و بنا کردن مکانهای عمومی عامالمنفعه مانند بیمارستانها، کتابخانهها، مدارس، جادهها، پلها و ... تنها جنبههای کوچکی از مزایای بیشمار وقف میباشند. همچنین انسانها با وقف کردن میتوانند صفات رذیلهی خود را مانند حرص و طمع و دنیادوستی در خود از بین ببرند و حس نوعدوستی و انفاق را جایگزین آنها سازند.
از آنجایی که با ورود اسلام به ایران، ساکنان این سرزمین، با فراغ بال به استقبال همه جانبهی بایدها و نبایدها این دین الهی رفتند. سنّت وقف نیز با آنکه از دیرباز در ایران جریان داشت، به طور چشمگیری افزایش یافت و به جرأت میتوان گفت سرزمین ایران و دانشمندان آن بالاترین مرتبهی رشد و پیشرفت خود را مدیون این عمل نیک و واقفان هستند. «در اواخر شاهنشاهی ساسانیان بنیادهای نیکوکاری به منظور رستگاری روان در ایران بنیاد شد که پول آن صرف کمک به تنگدستان و احداث تأسیسات عامالمنفعه میشد. همین بنیادها بعدها الگویی برای وقف اسلامی شدند. در ایران در تشکیلات اداری دورهی سامانیان (261 - 389) از دیوان موقوفات و یا دیوان اوقاف نام برده شده که کار آن رسیدگی به امور مساجد و اراضی موقوفه بوده است.» (دریایی، 1383 : 87)
پرورش بزرگان ادب فارسی در اماکن موقوفه
نکتهی جالبی در مورد رابطهی وقف و ادبیات فارسی و متعاقب آن، به وجودآورندگان مظاهر و جنبههای این گسترهی پهناور ادبی و هنری وجود دارد و آن هم تحصیل و رشد و بالندگی اکثر شاعران و نویسندگان فارسی در یک بستر آموزشی وقفی است. حتی بسیاری از این ادیبان تا پایان عمر از درآمدهای حاصل از مصارف موقوفهها برای زندگی استفاده میکردهاند.
بنابراین، در صورت عدم وجود فرهنگ وقف در بین مردم، شمار زیادی از شاعران و نویسندگان و عرفایی که در اماکن موقوفه زندگی میکردند، فرصت به فعلیت رساندن استعدادهای خود را نمییافتند و ادبیات ایران از وجود آثار ماندگار و شاهکارهای کلاسیک خود محروم میماند. با در نظر گرفتن این نکته میتوان گفت که وقف، دین بزرگ و بینظیری بر گردن ادبیات فارسی دارد.
سعدی برای اثبات استفادهی خود از اموال موقوفه اشارات دارد:
مرا در نظامیه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود
(بوستان، 1384: 159)
ادرار یعنی مستمری و مقرری روزانه یا ماهانه که به طلاب داده میشده است. نظامیهی بغداد که منظور سعدی است، یکی از چند نظامیههای بزرگ ممالک اسلامی بوده که نقش پررنگی در پرورش دانشمندان و ادیبان ماندگار فارسی داشته و قسمتی از درآمد خود را از راه اموال وقفی به دست میآورده است.
بنابراین، یکی از خدمات شایان توجه فرهنگ وقف به جامعهی علمی و ادبی ایران، برپایی مراکز علمی و آموزشی فراوان بوده است. رسمیترین نهادهای آموزشی مانند دارالقرآنها، مدارس، خانقاهها، کتابخانهها و مکتبخانهها در پی افزایش روزافزون تمایل مردم به وقف اموال و اماکن خود پدید آمدهاند و نکتهی جالب توجه در این میان ،استقبال بالاترین ردههای درباری مانند سلاطین، امیران و خلفا از این عمل، به دلیل علاقهای که به گسترش عمل داشتند و همچنین ملزم دانستن خود به گسترش دانشاندوزی به عنوان یک وظیفهی حکمرانی، است.
«ابن خلدون» در اثر تاریخی و ارزشمند خود، مهمترین دلیل پیشرفت رشد علم و دانش در سرزمینهای مشرق را صفت پسندیدهی بخشش و نیکوکاری ایرانیان نسبت به عاملان و جویندگان دانش میداند. در زمان سامانیان نیز که از حکومتهای فرهنگدوست و دانشپرور ایرانی بودند، «امام ابوالحسن بن شعیب بیهقی» که مفتی شافعیان خراسان بود، در یکی از محلههای نیشابور مدرسهای بنیان نهاد و مبلغ سنگینی از درآمد خود را صرف ادارهی آن و ساماندهی اوضاع دانشجویانش کرد.
سالهای اولیهی قرن چهارم هجری شاهد برپایی مراکز علمی دیگری در جهان اسلام به نام «دارالعمل» بودند. «ابوالقاسم جعفر بن محمد موصلی» (م 324 ه ق) یکی از فقیهان و ادیبان برجستهی شافعی بوده که از بینانگذاران قدیمیترین دارالعلمها به شمار میآید. موقوفاتی که او در این مرکز علمی بر جای گذاشت، به قدری عظیم بودند که همهی دانشجویان میتوانستند از کمک هزینههای فراوان آن استفاده کنند و به راحتی با ساکن شدن در آنجا به کسب دانش بپردازند. تقریباً تمام کتابهایی که در این دارالعلم وجود داشته، کتابهای شخصی موصلی بوده که وقف کتابخانهی آنجا شده بود.
«خواجه نظام الملک طوسی» (م 485 ه ق) وزیر مقتدر و توانمند «آلب ارسلان» (م 455 ه ق)، با تأسیس نخستین نظامیهی علمی، تحولی بزرگ در روند بنا نهادن زیرساختهای علمی و تاریخ آموزش و پرورش جهان اسلام به وجود آورد. او مبالغ زیادی از اموال وقفی بر نظامیهها را صرف خرید و نسخهبرداری کتابهای ارزشمند برای کتابخانهی نظامیه نمود و بعد از مدت کوتاهی این کتابخانهی موقوفی مانند نگینی گران بها در ممالک اسلام درخشید.
روند ساختن مراکز علمی و پژوهشی از راه درآمدهای وقفی، هیچگاه در تاریخ ایران زمین متوقف نماند و بزرگان و توانگران این سرزمین به سبب علاقهی قلبی دیرینهی خود به کسب علم و دانش، همواره به رسالت خود در زمینهی گسترش این فرهنگ پسندیده عمل کردهاند.
کتابهای پربار «یاقوت حموی» جغرافیدان و ادیب بزرگ قرن، مملو از وصف کتابخانههای موقوفی و شمار زیاد آنها در ممالک اسلامی میباشند. او میگوید: «من در مرو شاهجان روزگار میگذرانیدم. در آنجا کتابها در علوم و آداب و نوشتهها از صاحبان درک و فهم چندان یافت میشد که مرا از یاد کسان و زادگاه و دوست و همسالان باز میداشت. در آنجا بر گمشدهی خود دست یافته و به آرزوی دیرین رسیده و به سان آزمندی یه این گنجینهها روی آورده بودم ... اما چندان نپایید که مصیبت ویرانی گریبان خراسان را گرفت و من در سال «616 ه ق» مروی را وداع گفتم که در نیکوترین احوال روزگار میگذرانید و اگر یورش مرگبار تاتار بر آن روی نمینمود بر آن بودم که تا زندهام از آن دل بر نکنم که مردمی نرمخوی و نیک رفتار و انبوهی از کتابهای ارزشمند داشت. در حالی این شهر را وداع گفتم که دهها کتابخانهی موقوفه داشت و من مانندش را در انبوهی و نفاست در دنیا ندیده بودم.» (کسایی، 1383: 415 – 423)
وجود ده کتابخانهی وقفی تنها در یک شهر، گواه راستینی است بر رواج و سیطرهی روحیهی بخشش و نیکوکاری در میان مسلمانان که خود را در بالاترین مرتبهی سخاوت، یعنی وقف نشان داده است. تأثیری که یاقوت حموی از این کتابخانههای وقفی گرفت به قدری عمیق و باطنی شده بود که وی بعد از جان سالم به در بردن از دست مغولها، هنگامی که به عراق بازگشت، همهی سرمایهی یک عمر خود یعنی کتابهای نوشتهی خودش و مصنفات دیگران را به کتابخانهی مسجد زیدی بغداد هدیه کرد.
اوج اقتدار و شکوه فرهنگ وقف و احسان واقفان را میتوان در دوران طلایی وزارت دو مرد بزرگ تاریخ «خواجه نصیرالدین طوسی» و «خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی»، مشاهده کرد که با درایت و هوش سرشار خود افسار قوم بدوی تاتار را که بویی از فرهنگ و ادب و دانش نبرده بودند، به سوی جادهی مستقیم علماندوزی و فرهنگپروری گرداندند و به تاریکی عمیقی که بر ادب و دانش فارسی سایه انداخته بود، پایان بخشیدند. خواجه نصیرالدین طوسی با همّت فراوان توانست کتابخانهای موقوفی به وجود آورد که حاوی نزدیک به چهارصد هزار جلد کتاب ارزشمند برای دانشمندان بود. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی نیز ساختمانی بیمانند که در واقع، دانشگاهی بینظیر در سطح جهانی بود، به نام «ربع رشیدی» را بنا نهاد. موقوفات بیشماری که در این مجموعه مورد استفاده قرار گرفته در «موقوفات رشیدی» به طور کامل ذکر شده و یادآور خدمات و اعمال فوق انسانی و نیکوکارانهی مردی است که تاریخ ایران در قرنهای پرفراز و نشیب خود مانند او را کمتر دیده است.
«پادشاه اسلام، خَلَّدَ سُلطانُه، دو نوبت جمال خواجهی کائنات، عَلَیهِ اَفضلَ الصّلَوات وَ اَکَمل التَّحِیات، به خواب دیده و ... امیرالمؤمنین علی و حسن و حسین علیهمالسلام، با نبی، صَلَواتُ اللهُ عَلَیه، به هم بودهاند... و از آن تاریخ باز، دوستی او با اهل بیت نبوت علیهمالسلام، زیادت شد و همواره مزار خاندان را زیارت کند و نذرها پذیرد و فرستد و سادات راعزیز و محترم دارد...
و چون خانقاه و مدارس و مساجد و دیگر ابواب البر در هر موضعی میساخت و اوقات معین میفرمود و وظایف و مشاهرات هر طایفهای در نظر آورد، و فرمود که «چگونه است که از آن فقها و متوصوفه و دیگر طوایف هست و از آن سادات نیست؟ از آن علویان نیز واجب است.» و فرمود تا در تبریز و دیگر ولایات معظم در تمامت ممالک، در بلا معتبر، چون اصفهان و شیراز و بغداد و امثالها دارالسیاده سازند تا سادات آنجا فرود آیند و جهت مصالح ایشان، وجهی که مصلحت دیده، به موجبی که وقف نامها به ذکر آن ناطق است، معین فرمود تا ایشان نیز از خیرات او با بهره باشند...
و فرمود تا جهت مشهد حسین علیهالسلام، نهری جاری گردانیدند.» (جامعالتواریخ، 1351: 1406)
کاربرد کلمهی وقف در آثار شاعران و نویسندگان
به طور کلی میتوان دو معنای پذیرفته شده را برای کلمهی وقف در ادبیات فارسی در نظر گرفت. معنی لغوی وقف که برای اکثریت قابل قبول است در فرهنگ روز سخن، این چنین آمده است: «عقدی که بر طبق آن شخصی مال معیّنی از اموالش را جهت استفادهی فرد یا افرادی یا مؤسسهای، اختصاص میدهد و پس از آن مال مذکور از ملکیت واقف خارج شده و قابل نقل و انتقال نخواهد بود...» (انوری، 1383: 1317)
با در نظر گرفتن این معنی، به اشعار و متون زیادی در گسترهی ادبی فارسی بر میخوریم که دقیقاً در بر دارندهی معنی لغوی وقف در روزگار خود هستند.
ناصرخسرو یکی از شاعران بزرگ سبک خراسانی، در سفرنامهاش، ذیل توصیف بیتالمقدس مینویسد: «و چون از شهر به سوی جنوب، نیم فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند، چشمهی آب از سنگ بیرون میآید، آن را «عین سلوان» گویند. عمارت بسیار بر آن چشمه کردهاند و آب آن به دیهی میرود و آنجا عمارت بسیار کردهاند و بستانها ساخته و گویند هر که بدان آب سر و تن شوید، رنجها و بیماریهای مزمن از او زایل شود و بر آن چشمه وقفهای بسیار کردهاند. بیتالمقدس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ستانند.» (سفرنامهی ناصرخسرو، 1356: 28)
«ابوالفضل بیهقی»، نویسندهی بزرگ قرن چهارم در جای جای اثر ماندگار خود به نام «تاریخ بیهقی» که یکی از مستندترین کتابهای تاریخی زبان فارسی است، به موقوفات بیشمار بزرگان و توانگران عصر غزنوی اشاره کرده است: «و راست همچنان بود که بو منصور گفت که سوری مردی متهور و ظالم بود... و آخر کار این مرد آن آمد که بر قلعهی غزنین گذشته شد؛ ... خدای عَزَّ وَجَلَّ، بر وی رحمت کناد که کارش با حاکمی عدل و رحیم افتاده است مگر سر به سر بجهد که با ستمکاری، مردی نیکو صدقه و نماز بود و آثارهای خوش، وی را به طوس هست. از آن جمله آنکه مشهد علی بن موسیالرضاعلیهالسلام را ... سوری در آن زیادتهای بسیار فرموده بود و منارهای کرد و دیهی خرید فاخر و بر آن وقف کرد؛ و به نشابور مصلّی را چنان کرد که بهیچ روزگار کس نکرده بود از امرا، ... و در میان محلّت بلقاباد و حیره رودی است خرد و به وقف بهار آنجا سیل بسیار آمدی و مسلمانان را از آن رنج بسیار بودی؛ مثال داد تا با سنگ و خشت پخته ریخته کردند و آن رنج دور شد؛ و بدین دو چیز وقفها کرد تا مدروس نشود. و برباط فراوه و نسا چیزهای با نام فرمود و بر جای است.» (تاریخ بیهقی، 1386: 639)
کمتر کسی در ایران زمین وجود دارد که برای یک بار نام جوی مولیان و قصیدهی زیبای رودکی را در مورد آن نشینده باشد. همان قصیدهای که سلمان امیر نصر سامانی بعد از شنیدن آن، بیتابانه برای دیدار وطن، بدون پوشیدن کفش و لباس به راه افتاد. امّا نکتهی جالب در مورد این در وقفی بودن آن تجلّی مییابد. «در قدیم این ضیاع جوی مولیان، ملک طغشاده بوده است و وی هر کسی از فرزندان و دامادان خود را حصهای داده است؛ و امیر اسماعیل سامانی، رَحمَه الله عَلَیه، این ضیاع را بخرید از حسن بن محمد بن طالوت که سرهنگ المستعین بن المعتصم بود... امیر اسماعیل به جوی مولیان سرایها و بوستانها ساخت و بیشتر بر مولیان وقف کرد و هنوز وقف است.» (نرسخی، 1363: 57)
همانگونه که اشاره شد، سنّت حسنهی وقف در ایران مختص به ورود اسلام نمیشود و ایرانیان با هر آیین و مذهبی به دلیل ضمیر پاک و خیرخواهی که داشتهاند، از دیرباز به این عمل نیک اهتمام میورزیدند. عطار نیشابوری در الهینامهی خود داستان مرد گبری را بیان میکند که برای مردم شهر پل ساخته و به اصرارهای سلطان محمود برای دریافت هزینهی پل و معروف شدن آن به نام سلطان جواب رد داده بود تا برای همیشه نام نیک این عمل بر او باقی بماند.
یکی گبری که بودی پیر نامش که جدی بود در گبری نمامش
یکی پل او ز مال خویش کرده مسافر را نکو اندیش کرده
مگر سلطان دین محمود پیروز بدان پل در رسید از راه، یک روز
پلی بالای رودی سوی ره دید که هم نیکو و هم بر جایگه دید
کسی را گفت کاین خیری بلند است که بنیاد چنین پل او فکنده ست؟
بدو گفتند: گبری پیر نامی ز غیرت کرد شاه آنجا مقامی
بخواندش گفت: تو پیری و لیکن گمانم آنکه هستی خصم مومن
بیا هر زر که کردی خرج پل تو بهای آن ز من بستان به کل تو
که چون گبری تو جانت بیدرود است تو را چون این پلی آن سوی رود است
زبان بگشاد آن گبر آشکاره که گر شخصم کند شه پاره پاره
نه بفروشم نه زر بستانم این را که این بنیاد کردم بهر دین را
شهش محبوس کرد و در عذابش نه نانی داد در زندان نه آبش
به آخر چون عذاب از حد برون شد دل آن گبر خاک افتاد و خون شد
به شه پیغام داد و گفت: برخیز در آور پای این ساعت به شبدیز
یکی ایتاد با خود بر گرامی که این پل را کند قیمت تمامی
از این دلشاد شد شاه زمانه سوی پل گشت با خلقی روانه
چو شاه آنجا رسید و خلق بسیار بر آن پل ایستاد آن گبر هوشیار
زبان بگشاد و آن گه گفت: ای شاه تو اکنون قیمت این پل ز من خواه
هلاک خود بدین سر پل کنم ساز جواب تو بدان سر پل دهم باز
ببین اینک بها ای شاه عالی بگفت این و در آب افتاد حالی
چو در آب اوفکند او خویشتن را ربودش آب و جان درباخت و تن را
تن و جان باخت و دل از دین نپرداخت چو آن بودش غرض از این نپرداخت...
(الهینامه، 1381: 77)
بنابراین، با تأمل در آثار کهن فارسی مشخص میشود که تقریباً در همهی مواردی که به وقف در معنای لغوی آن اشاره شده، شعرا و نویسندگان، عموماً وظیفهی تاریخنگاری را بر عهده گرفتهاند و با ذکر جزئیات موقوفات بزرگان زمانهی خود، نام آنان و اعمالشان را برای همیشه در تاریخ و تمدن ایران جاودان کردهاند.
امّا علاوه بر این معنی، یک برداشت دیگر نیز میتوان از کلمهی وقف کرد و آن هم به کار بردن این کلمه در معنای مجازی است. در این صورت میتوان از وقف به عنوان وابستگی شدید، ایثار همهجانبه و تعلّق قلبی و عمقی به یک موضوع نام برد. ایثارگری مطلق و پاکباختگی در معنی مجازی وقف، بازتاب وسیعی در میان پدیدآورندگان ادب فارسی دارد. کاربرد این کلمه با چنین بار معنایی، به قدری متداول بوده که تقریباً در ذهن شعرا و نویسندگان، تبدیل به نوعی همسانی مطلق گردیده است. بنابراین وقتی در بیتی، شاعر میگوید که خود را وقف چیزی یا کسی کرده است، منظورش این است که همهی موجودیت و هستی مادّی و معنوی خود را صرف آن میکند و در راه این بذل و بخشش از تمام داشتههای خود میگذرد.
بیدل دهلوی در این رابطه میگوید:
هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع سوختن نیست خیالی که نهان دارد شمع
(کلیّات بیدل، 1376: 366)
خواجوی کرمانی هم این موضوع را اینگونه بیان میکند:
ملک جهان کردهایم وقف سر کوی یار گوی دل افکندهایم در خم چوگان عشق
(دیوان خواجو،1381: 321)
دو جان وقف حریم حرم او کردیم و اعتماد از دو جهان بر کرم او کردیم
(همان: 111)
وقف کردن جان و روح و روان بر دانش و کسب علم و ادب و یا اختصاص دادن همهی جنبههای زندگی به معشوق و در نابترین جایگاه ایثار، وقف تمام داشتههای موجود برای خداوند و رسیدن به حقیقت ناب ازلی، توصیههایی هستند که اکثر شاعران و نویسندگان برای تبیین و نهادینه شدن آنها در ضمیر مخاطبان خود به کار بستهاند و در این میان، خود را از مدعیان عمل به این وقفهای انسانساز نامیدهاند.
به نظر سنایی در حدیقه الحقیقه که سرشار از مضامین حکمتآموز است وقف باید اینگونه انجام پذیرد:
جان و تن را به کردگار بسپار تا درون سرای یابی بار
کانکه شد پاسبان خانه و زر چون کلیدان بماند در پس در
جان و اسباب از او عطا داری پس دریغش از او چرا داری؟
جان و اسباب در رهش در باز بر ره رود و سیل خانه مساز
وقف کن جسم و مال را بر غیب تا بوی چون کلیدش اندر جیب
(دیوان سنایی، 1361:164)
به عقیدهی سعدی، وقف را باید همهجانبه و از سوی همهی هستی و موجودیت خود ارائه داد:
بذل تو کردم تن و هوش و روان وقف تو کردم دل و چشم و ضمیر
(غزلیات سعدی، 1354:233)
او در ادبیات مختلف، برای تشویق مخاطبان خود به این عمل، از مزایای ابدی آن و جاودان شدن نام نیک انسان سخن میگوید و وقف را نوعی سپاسگزاری در برابر نعمتهای خداوند میداند.:
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش چو حق بر تو باشد تو بر خلق پاش
نیامد کس اندر جهان کو بماند مگر آن کزو نام نیکو بماند
سزد آن که ماند پس از وی به جای پل و خانی و خان و مهمان سرای
هر آن کو نماند از پسش یادگار درخت وجودش نیامد به بار
که را سیم و زر ماند و گنج و مال پس از وی به چندی شود پایمال
وز آن کس که خیری بماند روان دمادم رسد رحمتش بر روان
(بوستان، 1384: 45)
خاقانی نیز در این باره ابیاتی را به نظم کشیده و از وقف برای به تصویر کشیدن مضمون تعلّق همیشگی و مداوم استفاده کرده است.
چون کردم خانهی دل وقف مهرش خط مهر ابد بر در نویسم
(دیوان خاقانی، 1382، 775)
ای به هزار جان دلم مست وفای روی تو خانهی جان به چار حد وقف وفای روی تو
(همان: 653)
مس ملکت، زر آن گشت که وقف کف اوست کیمیایی که ز فتح و ظفر آمیختهاند
(همان: 119)
خاک بالین رسول الله همه حرز شفاست حرز شافی بهر جان ناتوان آوردهام
وقف بازوی من است این حرز نفروشم به کس گرچه ز اوّل نام دادن بر زبان آوردهام
(معدن کن، 1382: 121)
خانهی دل به چار حد، وقف غم تو کردهام حد وفا همین بود، جور ز حد چه میبری؟
(دیوان خاقانی، 1382: 421)
کنم دفتر عمر وقف قناعت نویسم به هر صفحهای لا یباعی
(همان: 440)
مولانا معتقد است که عاشق، تا ابد متعلق به خرابات است و مانند همهی موقوفات، اجازه بیران آمدن از آن را ندارد. همچنین وظیفهای او را که تنها خدمت کردن به مستان میباشد، گوشزد میکند و به دلیل اینکه خرابات مکان حضور هوشیاران نیست، بیان میکند که هر گونه استفادهی آنان از اموال موقوفهی خرابات جایز نیست.
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
(دیوان شمی، 1378: 864)
وی در ابیات زیر جنبهی متفاوتی از انگیزهی وقف در معنای مجازی آن ارائه میدهد و بیان میکند به دلیل اینکه انسان، همهی هستی و تمامیت خود را از وجود خداوند وام گرفته است، پس بر او واجب است که تمام موجودی خود را بر پروردگار وقف کند:
هم بدان سو که گه درد دوا میخواهی وقف کن دیده و دل، روی به هر سوی مکن
(همان، 750)
وقف کردیم بر این بادهی جان کاسهی سر تا حریف سری و شبلی و ذوالنون باشیم
(همان، 622)
تو وقف کنی خود را بر وقف یکی مرده من وقف کسی باشم کو جان و جهان دارد
(همان، 260)
صائب تبریزی در بیت زیر همهی مکنونات قلبی خود را وقف معشوق میداند:
نرسد جز تو به کس گوهری از خاطر من کردهام وقف تو این بحر لبالب ز زلال
(دیوان صائب، 1374: 1071)
بیدل دهلوی نیز در ابیات زیر، انسانها را به وقف جان خویش در برابر خالق هستی تشویق میکند:
قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن به قلاب صید ماهی دریای رحمت کن
(کلیات بیدل، 1376: 711)
انوری شاعر قرن ششم، با توجه به ابدی بودن اموال وقفی، استفادهی زیبایی از این موضوع میکند و در بیت زیر با بیانی زیبا و شاعرانه برای دعای تأبید ممدوح خود، از جاه و جمال و عمر ممدوح به عنوان اموال موقوفی نام میبرد تا حکم جاودانگی بر او جاری شود:
وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار زانکه در اوقاف احکام مؤبد میرود
(دیوان انوری، 1356: 101)
عطار نیشابوری نیز با توجه به قانون عدم خرید و فروش مال وقفی، عشق واقعی را قابل معامله نمیداند:
عشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیست
عشق وقف است بر دل پر درد وقف در شرع ما بهایی نیست
(دیوان عطار، 1375: 95)
او در این بیت ابتدا عشق را مانند یک مال موقوفه، منحصر به عاشق، یعنی کسی که برای او وقف شده؛ میداند و سپس بیان میکند که عشق در قانون عاشقان به هیچ وجه قابل قیمتگذاری و ارزش مادی نمیباشد. وی نیز مانند دیگر شعرا، برای بیان نهایت سخاوت و گشادهدستی خود در برابر معشوق از وقف عزیزترین داشتههایش سخن میگوید:
مشک جهان گر همه عطار داشت وقف خط غالیه فامت کنم
(همان، 465)
آسیبشناسی وقف
آثار ادب فارسی، اعم از نظم و نثر، علاوه بر دارا بودن مضامین متعددی از فرهنگ وقف و به کار بردن معانی لغوی و مجازی آن برای مجسم ساختن مفاهیم خود، به واقعیتهای تلخ و ناراحت کنندهای نیز اشاره دارند که در تضاد مستقیم با اهداف خیر این سنت نیکو قرار گرفتهاند.
دخل و تصرفهای بیجا و نامناسب در موقوفهها یکی از مضامینی است که در نوشتههای ادیبان فارسی، بارها به آن توجّه شده است. اموال وقفی در طول تاریخ همواره مورد سوء استفاده و تعرض صاحبان قدرت و افراد سودجو قرار داشتهاند و در این میان، انگشت سرزنش بزرگان ادبیات، بیشتر به سمت داعیان دروغین عرفان و مرشدان ناحق سیر و سلوک، نشانه رفته است.
مسلماً این استفادههای نامناسب و فرصتطلبیهای ناشایست، قلب و روح شاعران و نویسندگان را که منعکس کنندهی واقعیتهای جامعه بودند میآزرد و آنان با توجه به آگاهی از وظیفهی خود به عنوان راهنمایان و هدایتکنندگان حقیقی افکار و ذهنیات مردم، گاهی آشکارا و گاهی در لفافهای از تلمیحات و کنایات دربارهی این پدیدهی ناهنجار سخن گفتهاند و با روشنگریهای خود سعی در برداشتن نقاب ظاهری و اغوا کنندهی افراد متقلّب نمودهاند.
حافظ در بیت زیر با لحنی طنزآمیز، این واقعیت تلخ را به سخره میگیرد:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
(دیوان حافظ، 1379: 28)
نکتهای که باید به آن توجه شود این است که حافظ در این بیت به استفادههای ناروا و مزورانهای که از موقوفات میشده، اعتراض کرده و با صرف عمل وقف مشکلی نداشته است. او در جامعهی پیرامون خود شاهد کسانی بوده که با ادعاهای دروغین و فریبندهی سیر و سلوک و ارشاد، بدون داشتن کمترین شایستگی برای استفاده از موقوفات، چنگال تعرض خود را بر این اموال گشوده بودند و از این رو فقیه و مرشد حافظ فتوا میدهد که می گرچه حرام است ولی از نظر قبح عمل و بدکرداری به پای سوء استفاده از اموال وقفی نمیرسد.
در بیت زیر نیز بیان میکند که هر چند خرقهاش را که نمادی از شرع و دینداری است در میخانه گرو نهاده و این عمل به معنی اسیر بودن ایمان در برابر کفر و حرام کاری است، اما ارتکاب چنین عملی از دست درازی ناروا به اموال وقفی بهتر است. سپس افتخار میکند که حتّی یک درهم از مال وقفی استفادهی نابجا نکرده است.
بیا که خرقهی من گرچه رهن میکدههاست ز مال وقف نبینی به نام من درمی
(همان، 296)
سعدی نیز در دو کتاب ماندگار خود، گلستان و بوستان، از این موضوع غافل نبوده و به بازتاب آن در آثار خود پرداخته است:
«یکی از علمای راستین را پرسیدند: چه گویی در نان وقف؟ گفت: اگر نان از بهر جمعیت خاطر ستانند حلال است و اگر جمع از بهر نان مینشینند حرام.
نان از برای گنج عبادت گرفتهاند صاحبدلان، نه کنج عبادت برای نان.»
(گلستان، 1387: 62)
در جای دیگر میفرماید:
آن را که سیرتی خوش و سرّی است با خدای بینان وقف ولقمهی دریوزه زاهداست
(همان: 68)
بنابراین زاهد حقیقی نزد سعدی که خود نمونهی اعلای یک انسان اخلاق گرا است، کسی است که تا جایی که امکان دارد چشم طمع به مال وقفی نداشته باشد، هر چند واقعاً مستحق استفاده از آن باشد.
عطار نیز با عنایت به نظر سعدی، متذکر میشود که جز در مواقع بسیار ضروری، استفاده از موقوفات، مانع رسیدن سالک به مقصود میشود:
مخور جز بر ضرورت لقمهی وقف صفا هرگز نیارد لقمهی وقف
(دیوان عطار، 1375: 245)
او نیز مانند حافظ، از این جهت که هیچگاه نگاه حرصآلود به اموال وقفی نینداخته و همیشه از حاصل دسترنج خود بهره برده است، بر خود میبالد:
بود مردار مال وقف، پیشم بود این مرتبه آیین و کیشم
(همان)
شایان ذکر است که این سخن عطار نیز، مخالفت با فرهنگ وقف نیست و کنایهی سخن شاعر به کسانی است که از موقوفات برای مطامع دنیوی خود و اغفال مریدان ساده دل استفاده میکردهاند.
همچنین در اسرار التوحید که شرح احوال و کرامات شیخ ابو سعید ابوالخیر است، حکایاتی در این زمینه یافت میشود:
«آوردهاند که در آن وقف که شیخ ما، قُدِّسَ اللهُ روحَهُ العَزیز، به نیشابور بود، استاد امام بلقاسم قشیری را، قُدِّسَ اللهُ روحَهُ العَزیز، پیغام داد که میشنویم در اوقاف تصرف میکنی، میباید که نیز تصرف نکنی. استاد امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ماست، در دل ما نیست. شیخ ما جواب باز فرستاد که ما را میباید که دست شما چون دل شما باشد.» (اسرارالتوحید، 1354: 280)
شیخ نجمالدین رازی، در کتاب مرصاد العباد، توصیههایی ارزشمند خطاب به سلاطین روزگار خود مبنی بر استفادهی درست از موقوفات و عواید آنها میکند و آنان را در رسیدن به یک راهکار درست در این زمینه هدایت مینماید:
«یکی از سعادتهای ملوک آن است که در احیای خیرات و مبرات و میراث و اوقاف دیگران بکوشد که به مثقال ذره، سعی در تغییر و تبدیل آنها نشود و از رایزنان بد سیرت فاسد عقیدت تغییر این معنی قبول نکند... زینهار در حضرت پادشان اگر زاهدی یا جاهلی یا عالم فاسقی مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خیرات و اوقاف در قسم دیگری صرف می شاید کرد یا به لشکر توان داد یا به عمارت پلی یا رباطی یا ثغری یا سدی توان کرد، حاشا و کلاّ بدان مغرور نشود و این، هیچ روا نبود الاّ بر مصرفی که صاحبان خیرات و مبرات و اوقاف و میراث معین نمودهاند ... و دیگر آنکه بر پادشاه واجب است بر اوقاف و میراث و خیرات و مبرات، امینی صاحب دیانت و مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اوقاف کوشد و دست ظالمان و مستألکه را از تعدی و تجاوز کوتاه نماید و حق به مستحق رساند.» (انزابی نژاد، 1385: 156)
در رسالهی بدایت هدایت ابو حامد غزالی، نیز استفادهی نابجا و ناحق از موقوفات اکیداً به فعل حرام نسبت داده شده و او انجام این کار را در شرع، جایز نمیداند:
«از جملهی آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وقف شرط واقف. پس آن کس که تفقّه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس میگیرد حرام است و آن کس که مرتکب معصیتی میشود که بدان سبب شهادت وی را نپذیرند، آنچه را به اسم صوفیه ـ از وقف یا جز آن ـ ستانند، حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابی مفرد از کتب احیاء علوم الدین یاد کردهایم؛ پس بر توست که آن را طلب کنی، چون معرفت حلال و طلب آن ـ مثل نمازهای پنچگانه ـ بر هر مسلمان فرض است.» (زرین کوب، 1377: 163)
یکی دیگر از آفتهایی که بعضی مواقع پاکی و طهارت عمل نیکوکارانهی وقف را آلوده میسازد، وقف اموال نامطلوب و غیرقابل استفاده است و این عادت نادرست برخی از مردم از دیرباز؛ با این سنت حسنه همراه شده و مانند هر پدیدهی اجتماعی دیگری در آثار شعرا و نویسندگان فارسی نمود پیدا کرده است. بسیاری از بزرگان ادبی، در نوشتههای خود بارها به این موضوع که باید نهایت کرامت و بزرگمنشی را در وقف رعایت کرد، اشاره نمودهاند.
البته باید توجه داشت که در ریشهیابی این موضوع، عموماً یک حقیقت تلخ ظاهر میشود و آن هم فقر و ناتوانی مالی بسیاری از مردمی است که در گذشته و اکنون، علیرغم تمایل شدید خود به این کار خیر، از انجام هر چه بهتر آن عاجز بودهاند. بنابراین با وقف اموال و اشیاء ناچیز خود، تلاش میکردهاند تا به ثواب این عمل، هر چند ناچیز دست یابند.
بیت زیر از اوحدی مراغهای به خوبی این نیت را به تصویر میکشد:
بر تربت تو وقف میکنم کاسههای چشم زیرا که کیسهی زرم از سیم بینواست
(دیوان اوحدی، 1376: 35)
زشتی وقف کردن اموال نامناسب نزد اکثریت جامعه، منجر به پیدایش ضربالمثلی شده است که حاکی از بیارزشی این عمل نزد بیشتر مردم میباشد: «روغن چراغ ریخته را وقف امامزاده میکند.» از آنجایی که عموماً ضربالمثلها به دلیل مقبولیت معنی نهفته در آنها، همواره مورد توجّه جامعه قرار میگیرند و بیشتر مردم برای رساندن مفاهیم ذهنی خود به آنها پناه میآورند، میتوان ناشایستی این نوع وقف را نزد مردم فارسی زبان، از این ضربالمثل به خوبی دریافت.
باید توجه داشت که مثالهای ذکر شده تنها شواهد اندکی از آثار بیشمار و ارزشمند بزرگان نظم و نثر فارسی در مورد فرهنگ پسندیدهی وقف هستند و پرداختن همه جانبهی شاعران و نویسندگان برجسته به این موضوع، بیانگر ارزش و جایگاه والای سنت وقف و مشارکت عمومی و همگانی مردم برای آبادانی و رونق اجتماع پیرامونشان است.
نتیجهگیری
آثار منظوم و منثور بزرگان ادب فارسی به سبب عمومیت و جامعیت گستردهای که در همهی زمینههای فکری، اعتقادی و عملی دارد، سرشار از اشعار و متون برجستهای است که در آنها آشکارا و یا در لفافه به فرهنگ وقف در جوامع و قرنهای مختلف پرداخته شده و شعرا و نویسندگان، همواره با استفاده از درونمایههای مختلفی که از این سنت نیک استنباط کردهاند، مخاطبان خود را به جاری کردن این روحیهی نیکوکارانه در تمام مناسبات زندگی خود اعم از مادّی و معنوی ترغیب نمودهاند.
آنان که وجدانهای بیدار جامعهی خود بودهاند، با استفاده از لحنی مستقیم و آگاه کننده و گاهی با بهرهگیری از کنایت و تلمیحات، برای بیداری و هوشیاری مردم اجتماعشان نسبت به استفادههای نامناسب و بیرویهی بعضی از فرصتطلبان و سودجویان که در پی انحراف افکار و اعتقادات اطرافیان خود بودهاند، تلاشهای صادقانهای کردهاند.
بنابراین، میتوان گفت ادبیات غنی ایران به مدد ذوق هنری و هوشیاری صاحبانش، نقش بزرگی در نهادینه شدن فرهنگ وقف و آسیبشناسی آن و آگاهی فارسیزبانان نسبت به آفتهای مخربی که در بطن این حرکت خیر در جریان بوده و هست، ایفا نموده است.
منابع:
1. ابن منوّر، محمد (1354) اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، تصحیح ذبیحالله صفا، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم.
2. انزابی نژاد، رضا (1385) گزیدهی مرصاد العباد، تهران، دانشگاه پیام نور، چاپ نهم.
3. انوری، اوحد الدین علی بن محمد (1356) دیوان انوری، به کوشش سعید نفیسی، تهران، پیروز، چاپ دوم.
4. انوری، حسن (1383) فرهنگ روز سخن، تهران، سخن.
5. اوحدی مراغهای (1376) دیوان اوحدی، تصحیح امیر احمد اشرفی، تهران، پیشرو، چاپ دوم.
6. بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1386) تاریخ بیهقی، جلد دوم، تهران، مهتاب، چاپ یازدهم.
7. تبریزی، صائب (1374) دیوان صائب، به اهتمام جهانگیر منصور، تهران، نگاه، چاپ اول.
8. حافظ، شمسالدین محمد (1379) دیوان حافظ، تهران، اقبال، چاپ شانزدهم.
9. خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی (1382) دیوان خاقانی شروانی، تهران، زوّار، چاپ هفتم.
10. خواجوی کرمانی، محمود بن علی (1381) دیوان خواجو، به اهتمام کیومرث پارسای، تهران، دبیر.
11. دریایی، تورج (1383) شاهنشاهی ساسانی، تهران، ققفنوس، چاپ اول.
12. دهلوی، بیدل (1376) کلّیات بیدل، جلد 2، تصحیح اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، تهران، الهام، چاپ اول.
13. زرین کوب، عبدالحسین (1377) با کاروان اندیشه، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم.
14. سعدی، مصلح بن عبدالله (1354) غزلیات سعدی، تهران، اقبال.
15. سعدی، مصلح بن عبدالله (1384) بوستان، تهران، خوارزمی، چاپ هشتم.
16. سعدی، مصلح ابن عبدالله (1387) گلستان، تهران، کارآفرینان فرهنگ و هنر، چاپ سوم
17. سنایی، مجدود بن آدم (1361) دیوان سنایی، به اهتمام محمد تقی مدرس رضوی، تهران، سنایی، چاپ چهارم.
18. عطار، فریدالدین (1375) دیوان عطار، به اهتمام نقی تفضلی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم.
19. عطار، فریدالدین (1381) الهی نامه، تصحیح فؤاد روحانی، تهران، زوّار، چاپ ششم.
20. قبادیانی، ناصرخسرو (1356) سفرنامهی ناصرخسرو، تهران، فرانکلین، چاپ سوم.
21. کسایی، نورالله (1374) مقالهی گزارش یاقوت از کتابخانههای مرو، مجموعهی ارج نامهی ایرج، تهران، توس، شمارهی 5.
22. معدن کن، معصومه (1382) بزم دیرینه عروس، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ چهارم.
23. مولوی، جلال الدین محمد (1378) کلیات دیوان شمس تبریزی، جلید 2، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران، سیمای دانش، چاپ پنجم.
24. نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر (1363) تاریخ بخارا، ترجمهی ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی، تهران، توس.
25. همدانی، رشیدالدین فضل الله (1351) جامع التواریخ، جلد 2، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، اقبال.
دکتر لیلا هاشمیا
رضوان صفایی صابر
چکیده
سخاوت و گشادهدستی یکی از صفات برجسته و متعالی انسانها است. صفتی که محدود به هیچ دورهی زمانی و یا منطقهی جغرافیایی نشده است و به گواهی تاریخ، انسانهای بسیاری با مختصات فکری متفاوت به این خصلت والای بشری معروف بودهاند. در طبقهبندی انواع بخششها، به جرأت میتوان گفت که وقف دارای ارزشی چند برابر میباشد. وقف به مثابهی ترازویی است که با آن میتوان درجهی ایمان قلبی و خصوصیات انسانی افراد یک جامعه را به خوبی سنجید. وجود تعداد فراوان اماکن موقوفهی یک شهر، بیانگر اعتلای ایمان و اعتقاد دینی و پایبندی ساکنان آن به احکام و مبانی شرعی است. همچنین هر چه قدر تمایل افراد یک جامعه به مشارکت عمومی برای ساختن و آبادانی و پیشرفت محل زندگیشان بیشتر باشد، موقوفات بیشتری نیز در آن سرزمین به چشم میخورد.
گسترهی ادبیات که در ایران، همواره علاوه بر پرداختن به مضامین درونی و هنری خود، رسالت انعکاس واقعیتهای جامعه را نیز برعهده داشته، در این زمینه هم کوتاهی نکرده و بزرگان و سردمداران ادبی این مرز و بوم در جای جای آثار خود به فرهنگ پسندیدهی وقف چه در معنای لغوی و چه در معنای مجازی آن پرداختهاند و علاوه بر بازتاب اتفاقات واقعی در این زمینه و همچنین مضمونسازیهای بیبدیل از این سنت حسنه، راهکارهایی را نیز برای مبارزه با آفتها و آسیبهایی که گاه گریبانگیر آن میشد، بیان کردهاند.
در این مقاله کوشش میشود با بیان شواهد اندکی از آثار بزرگان ادب فارسی در رابطه با وقف به بررسی نظر و عقیدهی آنان در مورد این عمل نیک انسانی پرداخته شود.
واژگان کلیدی، وقف، ادبیات فارسی.
مقدمه
دین اسلام به عنوان برترین و کاملترین مذهب الهی، همواره بینانگذار و یا تداومدهندهی اعمال و خلقیات متکاملی بوده که کمک شایانی به روند پیشرفت و نهادینه شدن صفات متعالی انسانی در میان مسلمانان و حتی پیروان حقیقتجوی مذاهب دیگر کرده است. در این میان، طبق آموزههای الهی اسلام، سخاوت و بخشش و بهویژه وقف، به عنوان بالاترین مراتب جود و بذل، جایگاه مهمی نزد بزرگان این دین آسمانی دارد. روایات بسیاری که دربارهی توصیهی مکرر پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم وامامان معصومعلیهمالسلام به این سنت حسنه و همچنین عمل کردن خود آنها به این امر مهم وجود دارد، نشان از ارزش و مقام بلند این عمل نیک در دین اسلام است.
سفارش پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم به عمر بن خطاب، مبنی بر وقف کردن قطعهزمینی که از خیبر به دست آورده بود و دو چشمهی آبی که امام علی علیهالسلام در مدینه برای کمک به در راهماندگان و محتاجان وقف نمودند، تنها اشارات کوتاهی به اهتمام خاندان نبوت نسبت به جاری شدن این عمل خداپسندانه در تمامی شئونات زندگی مسلمانان هستند.
شاید بتوان مهمترین دلیل بزرگداشت وقف در اسلام را در سنجش ایمان و اعتقادات قلبی و درونی مردمی به حساب آورد که داعیهی دینداری دارند. یک جامعهی آرمانی میکوشد تا درون و همراه باورهای باطنی ساکنانش به ظهور برسد و برای رسیدن به این مقصود، وجود راهکارها و خروجیهایی نیاز است تا درونیات افراد آن را به مانند آیینهای صاف به نمایش بگذارد.
وقف یکی از این آزمونها است تا مردم با عمل کردن به آن بتوانند برای تداوم جامعهی دینی و حتی اجتماعی خود تلاش کنند و در نهایت، برای دستیابی هر چه بهتر آن به یک مشارکت و همکاری عمومی که باعث نزدیکتر شدن آنها به همدیگر است، برسند.
در واقع میتوان وقف را همچون مسیری روشن و هموار برای جهتبخشی سرمایهها و نیات افراد یک جامعهی مدنی دانست که از همهی داشتههای خود برای ساخت و پیشرفت بهینهی محیط زندگیشان استفاده میکنند و به سبب اینکه هیچگاه تکیهی یک جانبه به نهادهای حکومتی نمیتواند یک جامعه را به خاطر وسعت نیازهایش، در روند تکامل و توسعه یاری دهد، مشارکت و همکاری افرادی که توانایی انجام دادن امور وقفیه را دارند، میتواند سهم بزرگی در رسیدن به یک آرمان شهر ایفا کند.
یکی دیگر از منافع متعدد وقف که رابطهی نزدیکی با مصالح جامعه دارد، تعدیل ثروت و دسترسی عادلانهی همهی آحاد جامعه به امکانات است. کمک و دستگیری نیازمندان، به موازنه رسیدن اوضاع اقتصادی، تک قطبی شدن طبقات جامعه، گسترش فرصتهای دانشاندوزی، مخصوصاً در حوزههای دینی و معارف اسلامی و بنا کردن مکانهای عمومی عامالمنفعه مانند بیمارستانها، کتابخانهها، مدارس، جادهها، پلها و ... تنها جنبههای کوچکی از مزایای بیشمار وقف میباشند. همچنین انسانها با وقف کردن میتوانند صفات رذیلهی خود را مانند حرص و طمع و دنیادوستی در خود از بین ببرند و حس نوعدوستی و انفاق را جایگزین آنها سازند.
از آنجایی که با ورود اسلام به ایران، ساکنان این سرزمین، با فراغ بال به استقبال همه جانبهی بایدها و نبایدها این دین الهی رفتند. سنّت وقف نیز با آنکه از دیرباز در ایران جریان داشت، به طور چشمگیری افزایش یافت و به جرأت میتوان گفت سرزمین ایران و دانشمندان آن بالاترین مرتبهی رشد و پیشرفت خود را مدیون این عمل نیک و واقفان هستند. «در اواخر شاهنشاهی ساسانیان بنیادهای نیکوکاری به منظور رستگاری روان در ایران بنیاد شد که پول آن صرف کمک به تنگدستان و احداث تأسیسات عامالمنفعه میشد. همین بنیادها بعدها الگویی برای وقف اسلامی شدند. در ایران در تشکیلات اداری دورهی سامانیان (261 - 389) از دیوان موقوفات و یا دیوان اوقاف نام برده شده که کار آن رسیدگی به امور مساجد و اراضی موقوفه بوده است.» (دریایی، 1383 : 87)
پرورش بزرگان ادب فارسی در اماکن موقوفه
نکتهی جالبی در مورد رابطهی وقف و ادبیات فارسی و متعاقب آن، به وجودآورندگان مظاهر و جنبههای این گسترهی پهناور ادبی و هنری وجود دارد و آن هم تحصیل و رشد و بالندگی اکثر شاعران و نویسندگان فارسی در یک بستر آموزشی وقفی است. حتی بسیاری از این ادیبان تا پایان عمر از درآمدهای حاصل از مصارف موقوفهها برای زندگی استفاده میکردهاند.
بنابراین، در صورت عدم وجود فرهنگ وقف در بین مردم، شمار زیادی از شاعران و نویسندگان و عرفایی که در اماکن موقوفه زندگی میکردند، فرصت به فعلیت رساندن استعدادهای خود را نمییافتند و ادبیات ایران از وجود آثار ماندگار و شاهکارهای کلاسیک خود محروم میماند. با در نظر گرفتن این نکته میتوان گفت که وقف، دین بزرگ و بینظیری بر گردن ادبیات فارسی دارد.
سعدی برای اثبات استفادهی خود از اموال موقوفه اشارات دارد:
مرا در نظامیه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود
(بوستان، 1384: 159)
ادرار یعنی مستمری و مقرری روزانه یا ماهانه که به طلاب داده میشده است. نظامیهی بغداد که منظور سعدی است، یکی از چند نظامیههای بزرگ ممالک اسلامی بوده که نقش پررنگی در پرورش دانشمندان و ادیبان ماندگار فارسی داشته و قسمتی از درآمد خود را از راه اموال وقفی به دست میآورده است.
بنابراین، یکی از خدمات شایان توجه فرهنگ وقف به جامعهی علمی و ادبی ایران، برپایی مراکز علمی و آموزشی فراوان بوده است. رسمیترین نهادهای آموزشی مانند دارالقرآنها، مدارس، خانقاهها، کتابخانهها و مکتبخانهها در پی افزایش روزافزون تمایل مردم به وقف اموال و اماکن خود پدید آمدهاند و نکتهی جالب توجه در این میان ،استقبال بالاترین ردههای درباری مانند سلاطین، امیران و خلفا از این عمل، به دلیل علاقهای که به گسترش عمل داشتند و همچنین ملزم دانستن خود به گسترش دانشاندوزی به عنوان یک وظیفهی حکمرانی، است.
«ابن خلدون» در اثر تاریخی و ارزشمند خود، مهمترین دلیل پیشرفت رشد علم و دانش در سرزمینهای مشرق را صفت پسندیدهی بخشش و نیکوکاری ایرانیان نسبت به عاملان و جویندگان دانش میداند. در زمان سامانیان نیز که از حکومتهای فرهنگدوست و دانشپرور ایرانی بودند، «امام ابوالحسن بن شعیب بیهقی» که مفتی شافعیان خراسان بود، در یکی از محلههای نیشابور مدرسهای بنیان نهاد و مبلغ سنگینی از درآمد خود را صرف ادارهی آن و ساماندهی اوضاع دانشجویانش کرد.
سالهای اولیهی قرن چهارم هجری شاهد برپایی مراکز علمی دیگری در جهان اسلام به نام «دارالعمل» بودند. «ابوالقاسم جعفر بن محمد موصلی» (م 324 ه ق) یکی از فقیهان و ادیبان برجستهی شافعی بوده که از بینانگذاران قدیمیترین دارالعلمها به شمار میآید. موقوفاتی که او در این مرکز علمی بر جای گذاشت، به قدری عظیم بودند که همهی دانشجویان میتوانستند از کمک هزینههای فراوان آن استفاده کنند و به راحتی با ساکن شدن در آنجا به کسب دانش بپردازند. تقریباً تمام کتابهایی که در این دارالعلم وجود داشته، کتابهای شخصی موصلی بوده که وقف کتابخانهی آنجا شده بود.
«خواجه نظام الملک طوسی» (م 485 ه ق) وزیر مقتدر و توانمند «آلب ارسلان» (م 455 ه ق)، با تأسیس نخستین نظامیهی علمی، تحولی بزرگ در روند بنا نهادن زیرساختهای علمی و تاریخ آموزش و پرورش جهان اسلام به وجود آورد. او مبالغ زیادی از اموال وقفی بر نظامیهها را صرف خرید و نسخهبرداری کتابهای ارزشمند برای کتابخانهی نظامیه نمود و بعد از مدت کوتاهی این کتابخانهی موقوفی مانند نگینی گران بها در ممالک اسلام درخشید.
روند ساختن مراکز علمی و پژوهشی از راه درآمدهای وقفی، هیچگاه در تاریخ ایران زمین متوقف نماند و بزرگان و توانگران این سرزمین به سبب علاقهی قلبی دیرینهی خود به کسب علم و دانش، همواره به رسالت خود در زمینهی گسترش این فرهنگ پسندیده عمل کردهاند.
کتابهای پربار «یاقوت حموی» جغرافیدان و ادیب بزرگ قرن، مملو از وصف کتابخانههای موقوفی و شمار زیاد آنها در ممالک اسلامی میباشند. او میگوید: «من در مرو شاهجان روزگار میگذرانیدم. در آنجا کتابها در علوم و آداب و نوشتهها از صاحبان درک و فهم چندان یافت میشد که مرا از یاد کسان و زادگاه و دوست و همسالان باز میداشت. در آنجا بر گمشدهی خود دست یافته و به آرزوی دیرین رسیده و به سان آزمندی یه این گنجینهها روی آورده بودم ... اما چندان نپایید که مصیبت ویرانی گریبان خراسان را گرفت و من در سال «616 ه ق» مروی را وداع گفتم که در نیکوترین احوال روزگار میگذرانید و اگر یورش مرگبار تاتار بر آن روی نمینمود بر آن بودم که تا زندهام از آن دل بر نکنم که مردمی نرمخوی و نیک رفتار و انبوهی از کتابهای ارزشمند داشت. در حالی این شهر را وداع گفتم که دهها کتابخانهی موقوفه داشت و من مانندش را در انبوهی و نفاست در دنیا ندیده بودم.» (کسایی، 1383: 415 – 423)
وجود ده کتابخانهی وقفی تنها در یک شهر، گواه راستینی است بر رواج و سیطرهی روحیهی بخشش و نیکوکاری در میان مسلمانان که خود را در بالاترین مرتبهی سخاوت، یعنی وقف نشان داده است. تأثیری که یاقوت حموی از این کتابخانههای وقفی گرفت به قدری عمیق و باطنی شده بود که وی بعد از جان سالم به در بردن از دست مغولها، هنگامی که به عراق بازگشت، همهی سرمایهی یک عمر خود یعنی کتابهای نوشتهی خودش و مصنفات دیگران را به کتابخانهی مسجد زیدی بغداد هدیه کرد.
اوج اقتدار و شکوه فرهنگ وقف و احسان واقفان را میتوان در دوران طلایی وزارت دو مرد بزرگ تاریخ «خواجه نصیرالدین طوسی» و «خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی»، مشاهده کرد که با درایت و هوش سرشار خود افسار قوم بدوی تاتار را که بویی از فرهنگ و ادب و دانش نبرده بودند، به سوی جادهی مستقیم علماندوزی و فرهنگپروری گرداندند و به تاریکی عمیقی که بر ادب و دانش فارسی سایه انداخته بود، پایان بخشیدند. خواجه نصیرالدین طوسی با همّت فراوان توانست کتابخانهای موقوفی به وجود آورد که حاوی نزدیک به چهارصد هزار جلد کتاب ارزشمند برای دانشمندان بود. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی نیز ساختمانی بیمانند که در واقع، دانشگاهی بینظیر در سطح جهانی بود، به نام «ربع رشیدی» را بنا نهاد. موقوفات بیشماری که در این مجموعه مورد استفاده قرار گرفته در «موقوفات رشیدی» به طور کامل ذکر شده و یادآور خدمات و اعمال فوق انسانی و نیکوکارانهی مردی است که تاریخ ایران در قرنهای پرفراز و نشیب خود مانند او را کمتر دیده است.
«پادشاه اسلام، خَلَّدَ سُلطانُه، دو نوبت جمال خواجهی کائنات، عَلَیهِ اَفضلَ الصّلَوات وَ اَکَمل التَّحِیات، به خواب دیده و ... امیرالمؤمنین علی و حسن و حسین علیهمالسلام، با نبی، صَلَواتُ اللهُ عَلَیه، به هم بودهاند... و از آن تاریخ باز، دوستی او با اهل بیت نبوت علیهمالسلام، زیادت شد و همواره مزار خاندان را زیارت کند و نذرها پذیرد و فرستد و سادات راعزیز و محترم دارد...
و چون خانقاه و مدارس و مساجد و دیگر ابواب البر در هر موضعی میساخت و اوقات معین میفرمود و وظایف و مشاهرات هر طایفهای در نظر آورد، و فرمود که «چگونه است که از آن فقها و متوصوفه و دیگر طوایف هست و از آن سادات نیست؟ از آن علویان نیز واجب است.» و فرمود تا در تبریز و دیگر ولایات معظم در تمامت ممالک، در بلا معتبر، چون اصفهان و شیراز و بغداد و امثالها دارالسیاده سازند تا سادات آنجا فرود آیند و جهت مصالح ایشان، وجهی که مصلحت دیده، به موجبی که وقف نامها به ذکر آن ناطق است، معین فرمود تا ایشان نیز از خیرات او با بهره باشند...
و فرمود تا جهت مشهد حسین علیهالسلام، نهری جاری گردانیدند.» (جامعالتواریخ، 1351: 1406)
کاربرد کلمهی وقف در آثار شاعران و نویسندگان
به طور کلی میتوان دو معنای پذیرفته شده را برای کلمهی وقف در ادبیات فارسی در نظر گرفت. معنی لغوی وقف که برای اکثریت قابل قبول است در فرهنگ روز سخن، این چنین آمده است: «عقدی که بر طبق آن شخصی مال معیّنی از اموالش را جهت استفادهی فرد یا افرادی یا مؤسسهای، اختصاص میدهد و پس از آن مال مذکور از ملکیت واقف خارج شده و قابل نقل و انتقال نخواهد بود...» (انوری، 1383: 1317)
با در نظر گرفتن این معنی، به اشعار و متون زیادی در گسترهی ادبی فارسی بر میخوریم که دقیقاً در بر دارندهی معنی لغوی وقف در روزگار خود هستند.
ناصرخسرو یکی از شاعران بزرگ سبک خراسانی، در سفرنامهاش، ذیل توصیف بیتالمقدس مینویسد: «و چون از شهر به سوی جنوب، نیم فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند، چشمهی آب از سنگ بیرون میآید، آن را «عین سلوان» گویند. عمارت بسیار بر آن چشمه کردهاند و آب آن به دیهی میرود و آنجا عمارت بسیار کردهاند و بستانها ساخته و گویند هر که بدان آب سر و تن شوید، رنجها و بیماریهای مزمن از او زایل شود و بر آن چشمه وقفهای بسیار کردهاند. بیتالمقدس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ستانند.» (سفرنامهی ناصرخسرو، 1356: 28)
«ابوالفضل بیهقی»، نویسندهی بزرگ قرن چهارم در جای جای اثر ماندگار خود به نام «تاریخ بیهقی» که یکی از مستندترین کتابهای تاریخی زبان فارسی است، به موقوفات بیشمار بزرگان و توانگران عصر غزنوی اشاره کرده است: «و راست همچنان بود که بو منصور گفت که سوری مردی متهور و ظالم بود... و آخر کار این مرد آن آمد که بر قلعهی غزنین گذشته شد؛ ... خدای عَزَّ وَجَلَّ، بر وی رحمت کناد که کارش با حاکمی عدل و رحیم افتاده است مگر سر به سر بجهد که با ستمکاری، مردی نیکو صدقه و نماز بود و آثارهای خوش، وی را به طوس هست. از آن جمله آنکه مشهد علی بن موسیالرضاعلیهالسلام را ... سوری در آن زیادتهای بسیار فرموده بود و منارهای کرد و دیهی خرید فاخر و بر آن وقف کرد؛ و به نشابور مصلّی را چنان کرد که بهیچ روزگار کس نکرده بود از امرا، ... و در میان محلّت بلقاباد و حیره رودی است خرد و به وقف بهار آنجا سیل بسیار آمدی و مسلمانان را از آن رنج بسیار بودی؛ مثال داد تا با سنگ و خشت پخته ریخته کردند و آن رنج دور شد؛ و بدین دو چیز وقفها کرد تا مدروس نشود. و برباط فراوه و نسا چیزهای با نام فرمود و بر جای است.» (تاریخ بیهقی، 1386: 639)
کمتر کسی در ایران زمین وجود دارد که برای یک بار نام جوی مولیان و قصیدهی زیبای رودکی را در مورد آن نشینده باشد. همان قصیدهای که سلمان امیر نصر سامانی بعد از شنیدن آن، بیتابانه برای دیدار وطن، بدون پوشیدن کفش و لباس به راه افتاد. امّا نکتهی جالب در مورد این در وقفی بودن آن تجلّی مییابد. «در قدیم این ضیاع جوی مولیان، ملک طغشاده بوده است و وی هر کسی از فرزندان و دامادان خود را حصهای داده است؛ و امیر اسماعیل سامانی، رَحمَه الله عَلَیه، این ضیاع را بخرید از حسن بن محمد بن طالوت که سرهنگ المستعین بن المعتصم بود... امیر اسماعیل به جوی مولیان سرایها و بوستانها ساخت و بیشتر بر مولیان وقف کرد و هنوز وقف است.» (نرسخی، 1363: 57)
همانگونه که اشاره شد، سنّت حسنهی وقف در ایران مختص به ورود اسلام نمیشود و ایرانیان با هر آیین و مذهبی به دلیل ضمیر پاک و خیرخواهی که داشتهاند، از دیرباز به این عمل نیک اهتمام میورزیدند. عطار نیشابوری در الهینامهی خود داستان مرد گبری را بیان میکند که برای مردم شهر پل ساخته و به اصرارهای سلطان محمود برای دریافت هزینهی پل و معروف شدن آن به نام سلطان جواب رد داده بود تا برای همیشه نام نیک این عمل بر او باقی بماند.
یکی گبری که بودی پیر نامش که جدی بود در گبری نمامش
یکی پل او ز مال خویش کرده مسافر را نکو اندیش کرده
مگر سلطان دین محمود پیروز بدان پل در رسید از راه، یک روز
پلی بالای رودی سوی ره دید که هم نیکو و هم بر جایگه دید
کسی را گفت کاین خیری بلند است که بنیاد چنین پل او فکنده ست؟
بدو گفتند: گبری پیر نامی ز غیرت کرد شاه آنجا مقامی
بخواندش گفت: تو پیری و لیکن گمانم آنکه هستی خصم مومن
بیا هر زر که کردی خرج پل تو بهای آن ز من بستان به کل تو
که چون گبری تو جانت بیدرود است تو را چون این پلی آن سوی رود است
زبان بگشاد آن گبر آشکاره که گر شخصم کند شه پاره پاره
نه بفروشم نه زر بستانم این را که این بنیاد کردم بهر دین را
شهش محبوس کرد و در عذابش نه نانی داد در زندان نه آبش
به آخر چون عذاب از حد برون شد دل آن گبر خاک افتاد و خون شد
به شه پیغام داد و گفت: برخیز در آور پای این ساعت به شبدیز
یکی ایتاد با خود بر گرامی که این پل را کند قیمت تمامی
از این دلشاد شد شاه زمانه سوی پل گشت با خلقی روانه
چو شاه آنجا رسید و خلق بسیار بر آن پل ایستاد آن گبر هوشیار
زبان بگشاد و آن گه گفت: ای شاه تو اکنون قیمت این پل ز من خواه
هلاک خود بدین سر پل کنم ساز جواب تو بدان سر پل دهم باز
ببین اینک بها ای شاه عالی بگفت این و در آب افتاد حالی
چو در آب اوفکند او خویشتن را ربودش آب و جان درباخت و تن را
تن و جان باخت و دل از دین نپرداخت چو آن بودش غرض از این نپرداخت...
(الهینامه، 1381: 77)
بنابراین، با تأمل در آثار کهن فارسی مشخص میشود که تقریباً در همهی مواردی که به وقف در معنای لغوی آن اشاره شده، شعرا و نویسندگان، عموماً وظیفهی تاریخنگاری را بر عهده گرفتهاند و با ذکر جزئیات موقوفات بزرگان زمانهی خود، نام آنان و اعمالشان را برای همیشه در تاریخ و تمدن ایران جاودان کردهاند.
امّا علاوه بر این معنی، یک برداشت دیگر نیز میتوان از کلمهی وقف کرد و آن هم به کار بردن این کلمه در معنای مجازی است. در این صورت میتوان از وقف به عنوان وابستگی شدید، ایثار همهجانبه و تعلّق قلبی و عمقی به یک موضوع نام برد. ایثارگری مطلق و پاکباختگی در معنی مجازی وقف، بازتاب وسیعی در میان پدیدآورندگان ادب فارسی دارد. کاربرد این کلمه با چنین بار معنایی، به قدری متداول بوده که تقریباً در ذهن شعرا و نویسندگان، تبدیل به نوعی همسانی مطلق گردیده است. بنابراین وقتی در بیتی، شاعر میگوید که خود را وقف چیزی یا کسی کرده است، منظورش این است که همهی موجودیت و هستی مادّی و معنوی خود را صرف آن میکند و در راه این بذل و بخشش از تمام داشتههای خود میگذرد.
بیدل دهلوی در این رابطه میگوید:
هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع سوختن نیست خیالی که نهان دارد شمع
(کلیّات بیدل، 1376: 366)
خواجوی کرمانی هم این موضوع را اینگونه بیان میکند:
ملک جهان کردهایم وقف سر کوی یار گوی دل افکندهایم در خم چوگان عشق
(دیوان خواجو،1381: 321)
دو جان وقف حریم حرم او کردیم و اعتماد از دو جهان بر کرم او کردیم
(همان: 111)
وقف کردن جان و روح و روان بر دانش و کسب علم و ادب و یا اختصاص دادن همهی جنبههای زندگی به معشوق و در نابترین جایگاه ایثار، وقف تمام داشتههای موجود برای خداوند و رسیدن به حقیقت ناب ازلی، توصیههایی هستند که اکثر شاعران و نویسندگان برای تبیین و نهادینه شدن آنها در ضمیر مخاطبان خود به کار بستهاند و در این میان، خود را از مدعیان عمل به این وقفهای انسانساز نامیدهاند.
به نظر سنایی در حدیقه الحقیقه که سرشار از مضامین حکمتآموز است وقف باید اینگونه انجام پذیرد:
جان و تن را به کردگار بسپار تا درون سرای یابی بار
کانکه شد پاسبان خانه و زر چون کلیدان بماند در پس در
جان و اسباب از او عطا داری پس دریغش از او چرا داری؟
جان و اسباب در رهش در باز بر ره رود و سیل خانه مساز
وقف کن جسم و مال را بر غیب تا بوی چون کلیدش اندر جیب
(دیوان سنایی، 1361:164)
به عقیدهی سعدی، وقف را باید همهجانبه و از سوی همهی هستی و موجودیت خود ارائه داد:
بذل تو کردم تن و هوش و روان وقف تو کردم دل و چشم و ضمیر
(غزلیات سعدی، 1354:233)
او در ادبیات مختلف، برای تشویق مخاطبان خود به این عمل، از مزایای ابدی آن و جاودان شدن نام نیک انسان سخن میگوید و وقف را نوعی سپاسگزاری در برابر نعمتهای خداوند میداند.:
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش چو حق بر تو باشد تو بر خلق پاش
نیامد کس اندر جهان کو بماند مگر آن کزو نام نیکو بماند
سزد آن که ماند پس از وی به جای پل و خانی و خان و مهمان سرای
هر آن کو نماند از پسش یادگار درخت وجودش نیامد به بار
که را سیم و زر ماند و گنج و مال پس از وی به چندی شود پایمال
وز آن کس که خیری بماند روان دمادم رسد رحمتش بر روان
(بوستان، 1384: 45)
خاقانی نیز در این باره ابیاتی را به نظم کشیده و از وقف برای به تصویر کشیدن مضمون تعلّق همیشگی و مداوم استفاده کرده است.
چون کردم خانهی دل وقف مهرش خط مهر ابد بر در نویسم
(دیوان خاقانی، 1382، 775)
ای به هزار جان دلم مست وفای روی تو خانهی جان به چار حد وقف وفای روی تو
(همان: 653)
مس ملکت، زر آن گشت که وقف کف اوست کیمیایی که ز فتح و ظفر آمیختهاند
(همان: 119)
خاک بالین رسول الله همه حرز شفاست حرز شافی بهر جان ناتوان آوردهام
وقف بازوی من است این حرز نفروشم به کس گرچه ز اوّل نام دادن بر زبان آوردهام
(معدن کن، 1382: 121)
خانهی دل به چار حد، وقف غم تو کردهام حد وفا همین بود، جور ز حد چه میبری؟
(دیوان خاقانی، 1382: 421)
کنم دفتر عمر وقف قناعت نویسم به هر صفحهای لا یباعی
(همان: 440)
مولانا معتقد است که عاشق، تا ابد متعلق به خرابات است و مانند همهی موقوفات، اجازه بیران آمدن از آن را ندارد. همچنین وظیفهای او را که تنها خدمت کردن به مستان میباشد، گوشزد میکند و به دلیل اینکه خرابات مکان حضور هوشیاران نیست، بیان میکند که هر گونه استفادهی آنان از اموال موقوفهی خرابات جایز نیست.
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
(دیوان شمی، 1378: 864)
وی در ابیات زیر جنبهی متفاوتی از انگیزهی وقف در معنای مجازی آن ارائه میدهد و بیان میکند به دلیل اینکه انسان، همهی هستی و تمامیت خود را از وجود خداوند وام گرفته است، پس بر او واجب است که تمام موجودی خود را بر پروردگار وقف کند:
هم بدان سو که گه درد دوا میخواهی وقف کن دیده و دل، روی به هر سوی مکن
(همان، 750)
وقف کردیم بر این بادهی جان کاسهی سر تا حریف سری و شبلی و ذوالنون باشیم
(همان، 622)
تو وقف کنی خود را بر وقف یکی مرده من وقف کسی باشم کو جان و جهان دارد
(همان، 260)
صائب تبریزی در بیت زیر همهی مکنونات قلبی خود را وقف معشوق میداند:
نرسد جز تو به کس گوهری از خاطر من کردهام وقف تو این بحر لبالب ز زلال
(دیوان صائب، 1374: 1071)
بیدل دهلوی نیز در ابیات زیر، انسانها را به وقف جان خویش در برابر خالق هستی تشویق میکند:
قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن به قلاب صید ماهی دریای رحمت کن
(کلیات بیدل، 1376: 711)
انوری شاعر قرن ششم، با توجه به ابدی بودن اموال وقفی، استفادهی زیبایی از این موضوع میکند و در بیت زیر با بیانی زیبا و شاعرانه برای دعای تأبید ممدوح خود، از جاه و جمال و عمر ممدوح به عنوان اموال موقوفی نام میبرد تا حکم جاودانگی بر او جاری شود:
وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار زانکه در اوقاف احکام مؤبد میرود
(دیوان انوری، 1356: 101)
عطار نیشابوری نیز با توجه به قانون عدم خرید و فروش مال وقفی، عشق واقعی را قابل معامله نمیداند:
عشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیست
عشق وقف است بر دل پر درد وقف در شرع ما بهایی نیست
(دیوان عطار، 1375: 95)
او در این بیت ابتدا عشق را مانند یک مال موقوفه، منحصر به عاشق، یعنی کسی که برای او وقف شده؛ میداند و سپس بیان میکند که عشق در قانون عاشقان به هیچ وجه قابل قیمتگذاری و ارزش مادی نمیباشد. وی نیز مانند دیگر شعرا، برای بیان نهایت سخاوت و گشادهدستی خود در برابر معشوق از وقف عزیزترین داشتههایش سخن میگوید:
مشک جهان گر همه عطار داشت وقف خط غالیه فامت کنم
(همان، 465)
آسیبشناسی وقف
آثار ادب فارسی، اعم از نظم و نثر، علاوه بر دارا بودن مضامین متعددی از فرهنگ وقف و به کار بردن معانی لغوی و مجازی آن برای مجسم ساختن مفاهیم خود، به واقعیتهای تلخ و ناراحت کنندهای نیز اشاره دارند که در تضاد مستقیم با اهداف خیر این سنت نیکو قرار گرفتهاند.
دخل و تصرفهای بیجا و نامناسب در موقوفهها یکی از مضامینی است که در نوشتههای ادیبان فارسی، بارها به آن توجّه شده است. اموال وقفی در طول تاریخ همواره مورد سوء استفاده و تعرض صاحبان قدرت و افراد سودجو قرار داشتهاند و در این میان، انگشت سرزنش بزرگان ادبیات، بیشتر به سمت داعیان دروغین عرفان و مرشدان ناحق سیر و سلوک، نشانه رفته است.
مسلماً این استفادههای نامناسب و فرصتطلبیهای ناشایست، قلب و روح شاعران و نویسندگان را که منعکس کنندهی واقعیتهای جامعه بودند میآزرد و آنان با توجه به آگاهی از وظیفهی خود به عنوان راهنمایان و هدایتکنندگان حقیقی افکار و ذهنیات مردم، گاهی آشکارا و گاهی در لفافهای از تلمیحات و کنایات دربارهی این پدیدهی ناهنجار سخن گفتهاند و با روشنگریهای خود سعی در برداشتن نقاب ظاهری و اغوا کنندهی افراد متقلّب نمودهاند.
حافظ در بیت زیر با لحنی طنزآمیز، این واقعیت تلخ را به سخره میگیرد:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
(دیوان حافظ، 1379: 28)
نکتهای که باید به آن توجه شود این است که حافظ در این بیت به استفادههای ناروا و مزورانهای که از موقوفات میشده، اعتراض کرده و با صرف عمل وقف مشکلی نداشته است. او در جامعهی پیرامون خود شاهد کسانی بوده که با ادعاهای دروغین و فریبندهی سیر و سلوک و ارشاد، بدون داشتن کمترین شایستگی برای استفاده از موقوفات، چنگال تعرض خود را بر این اموال گشوده بودند و از این رو فقیه و مرشد حافظ فتوا میدهد که می گرچه حرام است ولی از نظر قبح عمل و بدکرداری به پای سوء استفاده از اموال وقفی نمیرسد.
در بیت زیر نیز بیان میکند که هر چند خرقهاش را که نمادی از شرع و دینداری است در میخانه گرو نهاده و این عمل به معنی اسیر بودن ایمان در برابر کفر و حرام کاری است، اما ارتکاب چنین عملی از دست درازی ناروا به اموال وقفی بهتر است. سپس افتخار میکند که حتّی یک درهم از مال وقفی استفادهی نابجا نکرده است.
بیا که خرقهی من گرچه رهن میکدههاست ز مال وقف نبینی به نام من درمی
(همان، 296)
سعدی نیز در دو کتاب ماندگار خود، گلستان و بوستان، از این موضوع غافل نبوده و به بازتاب آن در آثار خود پرداخته است:
«یکی از علمای راستین را پرسیدند: چه گویی در نان وقف؟ گفت: اگر نان از بهر جمعیت خاطر ستانند حلال است و اگر جمع از بهر نان مینشینند حرام.
نان از برای گنج عبادت گرفتهاند صاحبدلان، نه کنج عبادت برای نان.»
(گلستان، 1387: 62)
در جای دیگر میفرماید:
آن را که سیرتی خوش و سرّی است با خدای بینان وقف ولقمهی دریوزه زاهداست
(همان: 68)
بنابراین زاهد حقیقی نزد سعدی که خود نمونهی اعلای یک انسان اخلاق گرا است، کسی است که تا جایی که امکان دارد چشم طمع به مال وقفی نداشته باشد، هر چند واقعاً مستحق استفاده از آن باشد.
عطار نیز با عنایت به نظر سعدی، متذکر میشود که جز در مواقع بسیار ضروری، استفاده از موقوفات، مانع رسیدن سالک به مقصود میشود:
مخور جز بر ضرورت لقمهی وقف صفا هرگز نیارد لقمهی وقف
(دیوان عطار، 1375: 245)
او نیز مانند حافظ، از این جهت که هیچگاه نگاه حرصآلود به اموال وقفی نینداخته و همیشه از حاصل دسترنج خود بهره برده است، بر خود میبالد:
بود مردار مال وقف، پیشم بود این مرتبه آیین و کیشم
(همان)
شایان ذکر است که این سخن عطار نیز، مخالفت با فرهنگ وقف نیست و کنایهی سخن شاعر به کسانی است که از موقوفات برای مطامع دنیوی خود و اغفال مریدان ساده دل استفاده میکردهاند.
همچنین در اسرار التوحید که شرح احوال و کرامات شیخ ابو سعید ابوالخیر است، حکایاتی در این زمینه یافت میشود:
«آوردهاند که در آن وقف که شیخ ما، قُدِّسَ اللهُ روحَهُ العَزیز، به نیشابور بود، استاد امام بلقاسم قشیری را، قُدِّسَ اللهُ روحَهُ العَزیز، پیغام داد که میشنویم در اوقاف تصرف میکنی، میباید که نیز تصرف نکنی. استاد امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ماست، در دل ما نیست. شیخ ما جواب باز فرستاد که ما را میباید که دست شما چون دل شما باشد.» (اسرارالتوحید، 1354: 280)
شیخ نجمالدین رازی، در کتاب مرصاد العباد، توصیههایی ارزشمند خطاب به سلاطین روزگار خود مبنی بر استفادهی درست از موقوفات و عواید آنها میکند و آنان را در رسیدن به یک راهکار درست در این زمینه هدایت مینماید:
«یکی از سعادتهای ملوک آن است که در احیای خیرات و مبرات و میراث و اوقاف دیگران بکوشد که به مثقال ذره، سعی در تغییر و تبدیل آنها نشود و از رایزنان بد سیرت فاسد عقیدت تغییر این معنی قبول نکند... زینهار در حضرت پادشان اگر زاهدی یا جاهلی یا عالم فاسقی مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خیرات و اوقاف در قسم دیگری صرف می شاید کرد یا به لشکر توان داد یا به عمارت پلی یا رباطی یا ثغری یا سدی توان کرد، حاشا و کلاّ بدان مغرور نشود و این، هیچ روا نبود الاّ بر مصرفی که صاحبان خیرات و مبرات و اوقاف و میراث معین نمودهاند ... و دیگر آنکه بر پادشاه واجب است بر اوقاف و میراث و خیرات و مبرات، امینی صاحب دیانت و مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اوقاف کوشد و دست ظالمان و مستألکه را از تعدی و تجاوز کوتاه نماید و حق به مستحق رساند.» (انزابی نژاد، 1385: 156)
در رسالهی بدایت هدایت ابو حامد غزالی، نیز استفادهی نابجا و ناحق از موقوفات اکیداً به فعل حرام نسبت داده شده و او انجام این کار را در شرع، جایز نمیداند:
«از جملهی آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وقف شرط واقف. پس آن کس که تفقّه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس میگیرد حرام است و آن کس که مرتکب معصیتی میشود که بدان سبب شهادت وی را نپذیرند، آنچه را به اسم صوفیه ـ از وقف یا جز آن ـ ستانند، حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابی مفرد از کتب احیاء علوم الدین یاد کردهایم؛ پس بر توست که آن را طلب کنی، چون معرفت حلال و طلب آن ـ مثل نمازهای پنچگانه ـ بر هر مسلمان فرض است.» (زرین کوب، 1377: 163)
یکی دیگر از آفتهایی که بعضی مواقع پاکی و طهارت عمل نیکوکارانهی وقف را آلوده میسازد، وقف اموال نامطلوب و غیرقابل استفاده است و این عادت نادرست برخی از مردم از دیرباز؛ با این سنت حسنه همراه شده و مانند هر پدیدهی اجتماعی دیگری در آثار شعرا و نویسندگان فارسی نمود پیدا کرده است. بسیاری از بزرگان ادبی، در نوشتههای خود بارها به این موضوع که باید نهایت کرامت و بزرگمنشی را در وقف رعایت کرد، اشاره نمودهاند.
البته باید توجه داشت که در ریشهیابی این موضوع، عموماً یک حقیقت تلخ ظاهر میشود و آن هم فقر و ناتوانی مالی بسیاری از مردمی است که در گذشته و اکنون، علیرغم تمایل شدید خود به این کار خیر، از انجام هر چه بهتر آن عاجز بودهاند. بنابراین با وقف اموال و اشیاء ناچیز خود، تلاش میکردهاند تا به ثواب این عمل، هر چند ناچیز دست یابند.
بیت زیر از اوحدی مراغهای به خوبی این نیت را به تصویر میکشد:
بر تربت تو وقف میکنم کاسههای چشم زیرا که کیسهی زرم از سیم بینواست
(دیوان اوحدی، 1376: 35)
زشتی وقف کردن اموال نامناسب نزد اکثریت جامعه، منجر به پیدایش ضربالمثلی شده است که حاکی از بیارزشی این عمل نزد بیشتر مردم میباشد: «روغن چراغ ریخته را وقف امامزاده میکند.» از آنجایی که عموماً ضربالمثلها به دلیل مقبولیت معنی نهفته در آنها، همواره مورد توجّه جامعه قرار میگیرند و بیشتر مردم برای رساندن مفاهیم ذهنی خود به آنها پناه میآورند، میتوان ناشایستی این نوع وقف را نزد مردم فارسی زبان، از این ضربالمثل به خوبی دریافت.
باید توجه داشت که مثالهای ذکر شده تنها شواهد اندکی از آثار بیشمار و ارزشمند بزرگان نظم و نثر فارسی در مورد فرهنگ پسندیدهی وقف هستند و پرداختن همه جانبهی شاعران و نویسندگان برجسته به این موضوع، بیانگر ارزش و جایگاه والای سنت وقف و مشارکت عمومی و همگانی مردم برای آبادانی و رونق اجتماع پیرامونشان است.
نتیجهگیری
آثار منظوم و منثور بزرگان ادب فارسی به سبب عمومیت و جامعیت گستردهای که در همهی زمینههای فکری، اعتقادی و عملی دارد، سرشار از اشعار و متون برجستهای است که در آنها آشکارا و یا در لفافه به فرهنگ وقف در جوامع و قرنهای مختلف پرداخته شده و شعرا و نویسندگان، همواره با استفاده از درونمایههای مختلفی که از این سنت نیک استنباط کردهاند، مخاطبان خود را به جاری کردن این روحیهی نیکوکارانه در تمام مناسبات زندگی خود اعم از مادّی و معنوی ترغیب نمودهاند.
آنان که وجدانهای بیدار جامعهی خود بودهاند، با استفاده از لحنی مستقیم و آگاه کننده و گاهی با بهرهگیری از کنایت و تلمیحات، برای بیداری و هوشیاری مردم اجتماعشان نسبت به استفادههای نامناسب و بیرویهی بعضی از فرصتطلبان و سودجویان که در پی انحراف افکار و اعتقادات اطرافیان خود بودهاند، تلاشهای صادقانهای کردهاند.
بنابراین، میتوان گفت ادبیات غنی ایران به مدد ذوق هنری و هوشیاری صاحبانش، نقش بزرگی در نهادینه شدن فرهنگ وقف و آسیبشناسی آن و آگاهی فارسیزبانان نسبت به آفتهای مخربی که در بطن این حرکت خیر در جریان بوده و هست، ایفا نموده است.
منابع:
1. ابن منوّر، محمد (1354) اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، تصحیح ذبیحالله صفا، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم.
2. انزابی نژاد، رضا (1385) گزیدهی مرصاد العباد، تهران، دانشگاه پیام نور، چاپ نهم.
3. انوری، اوحد الدین علی بن محمد (1356) دیوان انوری، به کوشش سعید نفیسی، تهران، پیروز، چاپ دوم.
4. انوری، حسن (1383) فرهنگ روز سخن، تهران، سخن.
5. اوحدی مراغهای (1376) دیوان اوحدی، تصحیح امیر احمد اشرفی، تهران، پیشرو، چاپ دوم.
6. بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1386) تاریخ بیهقی، جلد دوم، تهران، مهتاب، چاپ یازدهم.
7. تبریزی، صائب (1374) دیوان صائب، به اهتمام جهانگیر منصور، تهران، نگاه، چاپ اول.
8. حافظ، شمسالدین محمد (1379) دیوان حافظ، تهران، اقبال، چاپ شانزدهم.
9. خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی (1382) دیوان خاقانی شروانی، تهران، زوّار، چاپ هفتم.
10. خواجوی کرمانی، محمود بن علی (1381) دیوان خواجو، به اهتمام کیومرث پارسای، تهران، دبیر.
11. دریایی، تورج (1383) شاهنشاهی ساسانی، تهران، ققفنوس، چاپ اول.
12. دهلوی، بیدل (1376) کلّیات بیدل، جلد 2، تصحیح اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، تهران، الهام، چاپ اول.
13. زرین کوب، عبدالحسین (1377) با کاروان اندیشه، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم.
14. سعدی، مصلح بن عبدالله (1354) غزلیات سعدی، تهران، اقبال.
15. سعدی، مصلح بن عبدالله (1384) بوستان، تهران، خوارزمی، چاپ هشتم.
16. سعدی، مصلح ابن عبدالله (1387) گلستان، تهران، کارآفرینان فرهنگ و هنر، چاپ سوم
17. سنایی، مجدود بن آدم (1361) دیوان سنایی، به اهتمام محمد تقی مدرس رضوی، تهران، سنایی، چاپ چهارم.
18. عطار، فریدالدین (1375) دیوان عطار، به اهتمام نقی تفضلی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم.
19. عطار، فریدالدین (1381) الهی نامه، تصحیح فؤاد روحانی، تهران، زوّار، چاپ ششم.
20. قبادیانی، ناصرخسرو (1356) سفرنامهی ناصرخسرو، تهران، فرانکلین، چاپ سوم.
21. کسایی، نورالله (1374) مقالهی گزارش یاقوت از کتابخانههای مرو، مجموعهی ارج نامهی ایرج، تهران، توس، شمارهی 5.
22. معدن کن، معصومه (1382) بزم دیرینه عروس، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ چهارم.
23. مولوی، جلال الدین محمد (1378) کلیات دیوان شمس تبریزی، جلید 2، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران، سیمای دانش، چاپ پنجم.
24. نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر (1363) تاریخ بخارا، ترجمهی ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی، تهران، توس.
25. همدانی، رشیدالدین فضل الله (1351) جامع التواریخ، جلد 2، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، اقبال.