1زنان در تاريخ سياسي معاصر

شناسه مقاله : 16393

تعداد بازدید : 2320

  • : رضا رمضان‏نرگسي

زنان در تاريخ سياسي معاصر؛ محترم اسكندري

محترم اسكندي (1274 ـ 1303 ش) دختر شاهزاده عليخان «محمد ميرزا اسكندري»، در سال 1274 شمسي در يكي از خانواده‌هاي اشرافي تهران متولد شد. پدرش يكي از شاهزادگان قاجاري و از بنيانگذاران «انجمن آدميت»[1] فرخ‌زاد، پوران: كارنماي زنان كاراي ايران از ديروز تا امروز، نشر قطره، تهران، 1381؛ و دانشنامه زنان فرهنگساز ج 1 ص 200 و 201 و از موسسين «لژ فراماسونري»[2] «فري ماسون» (Freemasonary) يعني بناي سنگتراش. پيدايش اين واژه به قرون وسطي بر مي‌گردد. يهوديان آواره و بي‌وطن در اروپا كه شغل بنايي داشتند، براي كمك به همديگر و در انحصار گرفتن اين حرفه، گروههايي را تشكيل دادند و شاگرداني از بين خودشان انتخاب كردند و در محل مخصوصي كه بعداً به «لژ» (lodge) معروف شد به تعليم آنها پرداختند آنان براي مخفي نگه‌داشتن اين فنون و شناسايي همديگر از اشاره‌هايي استفاده مي‌كردند و براي خود درجاتي قايل بودند مثل شاگرد بنا، استاد بنا و استاد بزرگ. بعدها در اواسط قرن چهاردهم براي خود قانوني‌وضع كردند و اصل برابري، برادري و آزادي را شعار خود قرار دادند. لژها را به شكل معبد حضرت سليمان درست كرده و در جلسات خود كلماتي از تورات مي‌خواندند. تا سال 1717 ميلادي، فراماسون با مذهب يهودي فعاليت داشت. اما در 24 ژوئن 1717 چهار لژ در انگلستان دورهم جمع شدند و لژ بزرگ لندن را تأسيس كردند. مردم با مذاهب مختلف در آن راه يافتند. فراماسونري با شعار آزادي، برابري، برادري و جهان وطني به جنگ وطن خواهي رفت اما به محض اينكه در سال 1948 ميلادي در اسرائيل مستقر شد، رفته رفته از اين شعار كناره‌گيري كردند، زيرا نمي‌توانستند شعارهاي بي‌وطني و يا جهان وطني را تبليغ كنند. (صادقي نيا، ابراهيم: فراماسونري و جمعيتهاي سري در ايران، 1377، ص 12). ترويج ليبراليسم و سكولاريسم و خردگرايي از مهم‌ترين اهداف اين تشكل بود. فراماسونرها سعي در توجيه استعمار داشتند و يا سعي مي‌كردند جا پاهايي در كشورهاي مستعمره ايجاد كنند. آن‌ها براي تداوم اشغال در يك كشور مستعمره تعدادي از اتباع شاخص و قدرتمند كشور مستعمره را به عضويت لژهاي خود در مي‌آوردند و از آنها حمايت مي‌كردند مثلاً آخوند زاده معتقد بود كه اگر مي‌خواهيد از ستم استبداد آزاد شويد چاره‌اي نداريد جز آنكه فراماسون شويد (موسي حقاني: فراماسونري در ايران و جهان، خراسان، 19/6/79) در ايران بود.[3] شيخ الاسلامي، پري: زن در ايران و جهان، چاپخانه مازگرافيك، 1351، ص 144. اگرچه شيخ الاسلامي معتقد است كه ايشان از مؤسسان جمعيت آدميت بوده است ولي اسماعيل رائين او را از اعضاي مجمع آدميت به رياست عباسقلي خان مي‌داند. (رائين، اسماعيل: انجمن‌هاي سري در انقلاب مشروطيت، سازمان چاپ و انتشارات جاويدان، چاپ دوم، تهران، 2535 شاهنشاهي، ص 68) و از آنجايي كه در منابع تاريخي چيزي به نام جمعيت آدميت ثبت نشده بلكه آنچه وجود داشته ابتدا جامع آدميت و بعدها مجمع آدميت بود لذا احتمال دارد كه مراد او همان جامع آدميت باشد چراكه بسياري از اعضاي جامع آدميت بعدها عضو مجمع آدميت شدند. انجمن آدميت قبل از انقلاب مشروطه شناخته شد ولي بعد از انقلاب مشروطه به نام «انجمن حقوق» تشكيل گرديد و مجله حقوق را انتشار داد.(بامداد، بدرالملوك: زن ايراني از انقلاب مشروطه تا انقلاب سفيد، ج 1 ص 47)
خواندن و نوشتن را در خانه و نزد پدر فراگرفت و سپس به نزد مرحوم ميرزا علي محمد محققي به تكميل زبان فرانسه و ادبيات و تاريخ پرداخت. بعد ها با استادش(ميرزا علي محمد خان) ازدواج كرد.[4] بامداد، همان، ج 1 ص 46 و 47 محترم اسكندري در سال 1303 (ه.ش) هنگام عمل جراحي روي استخوان ستون فقرات چشم از جهان فروبست.[5] همان، ج 1 ص 59
گرايش‌هاي فكري و اعتقادي‌

پدر محترم اسكندري از اعضاي برجسته و از مؤسسان لژ فراماسونري در ايران بود[6] شيخ الاسلامي، همان، ص 144. او سال‌ها قبل از مشروطه به همراهي سليمان ميرزا اسكندري و يحيي ميرزا، «انجمن آدميت» را تاسيس كرده بود، محترم اسكندري نيز از همان اوان طفوليت در جلسات آنها شركت مي‌كرد،[7] بامداد، همان، ج 1، ص 47 و به لحاظ فكري و عقيدتي كاملاً تحت تأثير اعضاي انجمن آدميت قرار داشت؛ «مجمع آدميت» تحت تأثير شديد افكار ميرزا ملكم خان ارمني و فراماسونر[8] «بلنت» مصرشناس و سياستمدار انگليسي از زبان ملكم نقل مي‌كند «از راه تحصيل... كيفيت ترتيب و تنظيم انجمن‌هاي مخفي و سري و تشكيل محافل فراماسونري را آموختم.... و از اين جهت نقشه عمل خويش را در لفافه دين كه با روحيات مردم ايران سازگارتر بود پوشيدم و چون به كشور خود بازگشتم بزرگان پايتخت و دوستان خودم را كه احساس احتياج به اصلاح ملل اسلامي مي‌كردند پيش خواندم و به ذيل شهامت و شرافت معنوي ايشان دست توسل زدم.» (طباطبائي، محيط: مجموعه آثار ميرزا ملكم خان (بي‌تا). يكي از كارهاي ملكم خان كشاندن پاي استعمار غرب به ايران بوده است. (تيموري، ابراهيم: عصر بي‌خبري يا تاريخ امتيازات در ايران، 1363، ص 102) وي به عنوان مشاور سپهسالار در سال 1290 هجري قمري به سمت وزير مختار ايران در لندن منصوب و روانه انگلستان شد و به دنبال آن ناصرالدين شاه، ميرزاحسين خان سپهسالار و ديگران به اروپا رفتند. ره‌آورد اين سفر بدنامي براي ملكم بوده و علت آن نيز، بهم خوردن قرارداد رويتر بود كه ميرزا حسين خان و ملكم در انعقاد آن نقش مهمي ايفا كردند. (اصيل، حجت‌الله: زندگي و انديشه ميرزا ملكم خان ناظم‌الدوله، 1376، ص 31)، به موجب اين قرارداد امتياز بهره‌برداري از تمام خطوط ايران به مدت هفتاد سال به جوليوس رويتر يهودي كه به تابعيت بريتانيا درآمده بود، داده شد. (محمود، محمود: تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن 19، جلد سوم‌(بي‌تا) ص 1010) شكل گرفت[9] رك: رائين: اسماعيل، همان، ص 46 تا 52 و به ترويج انديشه‌هاي ليبرال و سكولار مبتني بر نوعي ملي‌گرايي پرداخت. موسسان اين لژ (مجمع آدميت) عمدتاً از اساتيد مدرسه «اليوسن» اسرائيلي بودند. به تدريج افرادي همچون تقي‌زاده و فروغي و حكيمي و اردشيرجي و يپرم خان ارمني و حيدرخان عمو اوغلي به عضويت اين انجمن درآمدند.

مهم‌ترين ويژگي‌ فكري فراماسونها كه سهم عمده‌اي در كودتاي 1299 رضاخاني داشتند، اسلام ستيزي و ملي‌گرايي افراطي يعني «شوونيزم» بود.[10] نجفي، موسي و موسي فقيه حقاني، تاريخ تحولات سياسي ايران، چاپ دوم، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381 ص 310
محترم اسكندري در چنين فضايي، به فرهنگ و الگوهاي فرهنگي غرب شديداً گرايش پيدا كرد. اسكندري در سخنراني روز دهم بهمن 1301 (ژانويه 1923 م) كه در حضور جمعي از بانوان ايراد كرد ضمن تجليل از ترقيات و اختراعات محير العقول اروپا، و در حالي‌كه شديداً متأثر شده بود تشابه ظاهري زن ايراني به زن غربي را منشاء ترقي ملت ايران معرفي كرد، و از زنان ايراني خواست كه به او بپيوندند و تشكيل انجمن و جمعيت بدهند تا بتوانند فرهنگ زنان اروپايي را در جامعه زنان ايراني رواج دهند.[11] ر.ك: شيخ الاسلامي ص 150 و 151
اهم فعاليتهاي سياسي اجتماعي محترم اسكندري‌

فعاليت سياسي و اجتماعي اسكندري، از جريان انقلاب مشروطيت آغاز شد و به زودي به يكي از پيشتازان جنبش تجدد طلبي نسوان در دهه 1920 تبديل شد.[12] آفاري، ژانت: انجمن‌هاي نيمه سري زنان در نهضت مشروطه، ترجمه: دكتر جواد يوسفيان ص 27 به طور كلي اهم فعاليت‌هاي محترم اسكندري را مي‌توان در چند محور بررسي كرد:

1 ـ تأسيس و رهبري جمعيت نسوان وطنخواه: بعد از انقلاب مشروطه، محترم، با عده‌اي از زنان تجدد طلب تماس گرفت و در سال 1922 م (1301 ش)، جمعيتي به نام «جمعيت نسوان وطنخواه» كه داراي گرايش سوسياليستي بود پديد آورد.[13] آفاري، همان در كنار شركت در جمعيت نسوان، به انتشار نشريه‌اي دست زد كه «زنان ميهن» نام داشت و در واقع ارگان انجمن «نسوان وطن خواه» بود.[14] فرخ زاد، همان، ج 1 ص 200 و 201
اين جمعيت را عده‌اي از بانوان فرنگي مآب و تجددطلب كه اكثراً داراي تحصيلات غربي بودند، تشكيل دادند و بانواني ديگر كه افراد خانواده يا همسرانشان افكار چپ داشتند در به ثمررساندن و راهبري جمعيت مؤثر بودند.[15] ر.ك: شيخ الاسلامي، همان، ص 144. همچنين برخي از بنيانگذاران و اعضاي جمعيت نسوان وطن‌خواه ايران مانند شاهزاده خانم‌ها: محترم اسكندري، ملوك اسكندري و مهرانگيز اسكندري، به خانواده‌هايي تعلق داشتند كه مردان آن‌ها به انديشه‌هاي سوسياليستي متمايل بودند و پيشينه عضويت در احزاب چپ داشتند.(بامداد زن ايراني از انقلاب مشروطه تا انقلاب سفيد، ج 2 ص 28) در بدو تأسيس، محترم اسكندري، از سوي ديگر اعضا به رياست جمعيت برگزيده شد. اعضاي هيئت رئيسه اين جمعيت عبارت بودند از نورالهدي منگنه، فخر آفاق پارسا، فخر عظمي ارغون، عادل، مستوره افشار، صفيه اسكندري، و...[16] بامداد، همان، ج 1 ص 47 بنيانگذاران و اعضاي اين جمعيت مانند ديگر تشكل‌هاي زنان در عصر مشروطه از خانواده‌هاي اقشار متوسط و بالاي جامعه ايران بودند.

از اعضاي جمعيت نسوان وطن خواه ايران مي‌توان به كبري چناني، مهرانگيز اسكندري، طويس بقايي، عفت الملوك و نظم الملوك خواجه نوري، فخر عظمي ارغون، هايده مقبل، توران افشار، اختر السلطنه سيادت، آصف الملوك، عشرت الزمان، آصف اختر السلطنه، فروهر فرخ لقا، هدايت، نصرت الزمان مشيري، ملكه فاتحي، عاليه خانم و... اشاره كرد.[17] خسروپناه، محمد حسين: هدفها و مبارزات زن ايراني از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوي، ص 186
فعاليتهاي جمعيت نسوان وطن خواه را مي‌توان به شرح زير تقسيم‌بندي كرد:

1 ـ 1: اجراي مراسم سخنراني. اين جمعيت هركجا عده‌اي از زنان و دختران اجتماع مي‌كردند مثلاً در مهماني‌ها و جشن‌هاي مدارس، اعضاي جمعيت نطق كرده و زنان را به شورش در قبال وضع فرهنگي حاكم بر جامعه خويش تشويق مي‌نمودند.[18] ر.ك: بامداد ج 1، ص 48
«نورالهدي منگنه»، سخنگو و منشي اول جمعيت نسوان وطن خواه درباره فعاليت‌هاي تبليغي جمعيت مي‌نويسد: هر هفته سخنراني‌هايي ترتيب داده مي‌شد، و با ارسال دويست سيصد كارت، خانم‌ها را براي شركت در جلسه‌هاي سخنراني دعوت مي‌كردند.[19] خاطرات نورالهدي منگنه، ص 87
در اين جلسات، با برشمردن پيشرفت‌هاي فني و صنعتي اروپا، به حاضران گوشزد مي‌شد اگر طالب رشد و سعادت هستند بايد به غرب اقتدا كنند.[20] شيخ‌الاسلامي، همان، ص 150 و 151
1 ـ 2: تشكيل كلاس اكابر براي خانم‌هاي بزرگسال. اين جمعيت در راستاي تغيير فرهنگ ايراني ـ اسلامي به فرهنگ غربي تصميم گرفت كه زنان بزرگسال را آموزش دهد.

بنابراين؛ در اواخر سال 1302 (ه.ش) هيئت مديره جمعيت درصدد تأسيس مدرسه اكابر برآمد و به پيشنهاد نورالهدي منگنه قرار شد كه در ابتداء يك كلاس براي بيسوادان داير شود و بعد آن را به صورت يك دبيرستان دربياورند. انتشار اخبار مربوط به اين تصميم موجب شد تا مردم باتوجه به شناختي كه اجمالاً از اين جمعيت داشتند و تشكيل اين كلاس‌ها را سرآغاز فتنه و فساد در جامعه مي‌دانستند، براي مقابله با آن به علماء متوسل شوند. اما نتيجه‌اي حاصل نشد.[21] ر.ك: خسروپناه ص 189 به نقل از مصاحبه پري شيخ‌الاسلامي با نورالهدي منگنه در زنان ص 155 در اين مدارس آموزش زبان فرانسه و انگليسي در اولويت قرار داشت و شاگردان به صورت مجاني پذيرفته مي‌شدند.

1 ـ 3: اجراي نمايشنامه: يكي ديگر از راه‌هايي كه «جمعيت نسوان وطنخواه» براي ترويج ديدگاهها و ارزش‌هاي خود از آن سودجستند، برپايي و اجراي تئاتر و نمايشنامه بود. به پيشنهاد نورالهدي منگنه قرار شد يك نمايشنامه در منزل ايشان اجرا شده و از عموم زنان خصوصاً اشراف براي شركت در جلسه دعوت به عمل آيد اما براي اين‌كه از طرف مردم متدين مشكلي ايجاد نشود هيئت مديره جمعيت به پيشنهاد نورالهدي منگنه تصميم گرفت كه به نام عروسي نوكر و كلفت منگنه، مجلسي فراهم شود. علاوه بر آن از محمد درگاهي ـ رئيس وقت نظميه ـ بخواهند كه مأموراني را براي محافظت از مراسم جشن تعيين كند. خانه مسكوني نورالهدي منگنه براي برگزاري جشن عروسي آماده شد و مقدمات و وسايل لازم براي اجراي نمايش مانند دكور و سن و صندلي براي تماشاچيان فراهم آمد. هيئت مديره جمعيت نسوان از «خانم وارتوتريان ارمني» و دو نفر ديگر از بازيگران زن ارمني دعوت كردند تا نمايشنامه را در دو پرده اجرا كنند و قرار شد كه نقش‌هاي فرعي را چند نفر از اعضاي جمعيت اجرا كنند. جالب اين جاست كه جمعيت، زمان برگزاري مراسم جشن را شب 27 رمضان 1341 (ه.ق) 13 مه 1923 م تعيين كرد. اين كار در شب 27 رمضان 1303 انجام شد. بازيكنان، تمام زن بودند. پرده اول كه تمام شد، درب خانه كوبيده شد. از طرف اداره نظميه دستور رسيده بود كه فوراً مجلس را به هم زنند. زنها از پشت‌بام‌ها به خانه‌هايشان رفتند. اعضاي جمعيت و صاحبخانه، عروس و داماد ساختگي را كه ظاهراً در مجلس حضور داشتند، به سالن آوردند و در را روي مأمورين گشودند. از آن روز خانه نورالهدي منگنه به عنوان خانه‌اي كه اشاعه منكرات مي‌كند، شناخته شد. و مردم به سوي كساني كه از آن خانه خارج مي‌شدند، آب دهان مي‌انداختند.

برگزاري اين مراسم، آنهم در شب‌هاي قدر ماه رمضان، احساسات عمومي و ديني مردم را برانگيخت.[22] ر.ك: بامداد، همان، ج 1، ص 57؛ مصاحبه پري شيخ‌الاسلامي با نورالهدي منگنه در زنان. ص 155؛ خاطرات نورالمهدي منگنه ص 88
پس از آن شب، عده‌اي از مردم به خانه‌اي كه در آن نمايش اجرا شده بود، هجوم آوردند. اسباب منزل را غارت كردند و خسارات زيادي وارد ساختند و چون تأمين جاني براي صاحب خانه نبود، ناچار چندي به خانه ديگر منتقل شد.[23] بامداد، همان، ج 2، ص 25
از روز 28 رمضان 1341 (ه.ق) به بعد، تبليغات علما و متدينين عليه جمعيت افزايش يافت. بسياري معتقد بودند كه صاحب خانه توطئه كشف حجاب را فراهم كرده است.[24] ر.ك: خسروپناه، همان، ص 192 به نقل از خاطرات نورالهدي ص 89
به خانه نورالهدي منگنه حمله شد. خود او مي‌گويد: هرچه داشتم حتي ميخ و انبر به غارت رفت و بعد خانه را آتش زدند.[25] شيخ‌الاسلامي، همان، ص 157 انزجار عمومي عليه نورالهدي منگنه به گونه‌اي بود كه مجبور شد مدتي مخفيانه زندگي كند.[26] همان، ج 1، ص 57؛ مصاحبه پري شيخ‌الاسلامي با نورالهدي منگنه در زنان ص 155؛ خاطرات نورالهدي منگنه ص 88. ص 48 (محترم اسكندري نواده عباس ميرزا و از شاهزاده‌ خانم‌ها به شمار مي‌رفت و علاوه بر اين از بستگان سليمان و از رهبران احزاب چپ گراي كشور پس از انقلاب مشروطه بود.)
2 ـ انتشار مجله «نسوان وطنخواه»

خانم محترم اسكندري صاحب امتياز مجله «نسوان وطنخواه بود.[27] شيخ‌الاسلامي، همان، ص 144
شماره اول مجله مذكور در 26 صفحه به قطع كوچك خشتي طبع و در سال 1302. ش (1923م) منتشر شد. وجه اشتراك مجله ـ كه به شكل نامنظم منتشر مي‌شد ـ براي داخله سالي 15 قرآن و براي خارجه سالي 2 تومان بود. تك شماره 30 شاهي بود. مندرجات مجله غالباً مطالب مربوط به زنان و تربيت دوشيزگان بود. اين مجله تلاش داشت تا تغييراتي در طرز تفكر و زندگي زنان ايجاد كند.[28] همان، ص 146
مقالات مجله، بيش‌تر به قلم زنان و دوشيزگان نوشته مي‌شد. اين مجله تا سال 1305 ش يعني به مدت سه سال منتشر شده است.[29] همان
از جمله محوري‌ترين مطالب نشريه مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد:

2 ـ 1:درج مقالات عديده راجع به نسوان مشهوره غربي[30] ر.ك؛ همان، ص 149
2 ـ 2: ترويج انواع مد لباس.[31] همان، ص 148 از آن جا كه اسكندري و اعضاي فعال نشريه و نز مخاطبان اصلي نشريه، از خانواده‌هاي اعيان و اشراف بودند و بعضاً در غرب تحصيل كرده يا بزرگ شده بودند، آخرين مدهاي اروپايي در مجله تبليغ و ترويج مي‌شد. اين نوع تبليغات، بازار كالاهاي لوكس غربي را رونق مي‌بخشيد و مهم‌تر آن كه سليقه‌هاي ايراني را به سوي سليقه‌هاي غربي تغيير مي‌داد.

2 ـ 3: مقايسه زن عهد عتيق و زن در عصر جديد.[32] همان در اين مقايسه، زنان مذهبي زناني كهنه گرا، خرافاتي، بي‌سواد، بدبخت به حساب مي‌آمدند و در عوض زنان فرنگ زناني امروزي، اجتماعي، باسواد و سعادتمند معرفي مي‌شدند:

«در روز دهم برج دلو 1301 (ژانويه 1923م) بانو محترم اسكندري مدير مدرسه شماره 35 دولتي از جمعي از بانوان منورالفكر، براي حضور در امتحانات شاگردان دعوت نمود و پس از حضور در امتحانات دوشيزگان، بانوي مذكور نطق پرهيجاني راجع به ترقيات و اختراعات محير العقول اروپا ايراد نمود و ترقيات نسوان ملل فاضله (اروپايي) دنيا را با نسوان ايران مقايسه كرد... البته اين سخنان و احساسات... در قلوب خانمها كاملاً موثر واقع شد و در همان مجلس دست اتفاق و اتحاد به محترم خانم اسكندري داده و عهد و پيمان نمودند كه براي پيشرفت مقاصد مقدسه ايشان از هيچ‌گونه فداكاري خودداري ننمايند.»[33] همان، ص 150 و 151
دين‌گريزي، تجددگرايي و حمايت‌هاي رضاخاني‌

محترم اسكندري، و جمعيت او (جمعيت نسوان وطنخواه) اگرچه براي تغيير فرهنگ ديني و ملي زنان و اقتدا به الگوهاي غربي تلاش‌هاي گسترده‌اي انجام دادند، با اين حال جمعيت نسوان و ديگر تشكل‌هاي زنان به سال‌هاي 1285 تا 1305 و اقشار متوسط و بالاي زنان جامعه ايران محدود شدند و هيچگاه نتوانستند به تشكلي فراگير و سراسري تبديل شوند.[34] خسروپناه، همان، ص 196 در تحليل و ريشه‌يابي علل ناكامي اين‌گونه فعاليت‌ها و جمعيت‌ها، كارشناسان به دونقطه محوري اشاره كرده‌اند:


1 ـ دين‌ گريزي و مخالفت صريح با آموزه‌هاي ديني. در بازتاب فعاليت‌هاي ضد ديني «جمعيت نسوان وطنخواه» نوشته‌اند كه آنچنان شديد و صريح بود كه احساسات ديني توده‌هاي مردم را برانگيخت و موجب شد وعاظ و خطباء بر بالاي منابر عليه آنان سخنراني كنند و اعلام كنند:

«اين جمعيت (جمعيت نسوان وطن‌خواه) مي‌خواهد چادر را از سر زنان بردارد».[35] همان، ص 147
زنان مومنه مدعي بودند كه جمعيت نسوان وطن‌خواه در پي آن است كه چادر از سر زنان بردارد.[36] رك: پري شيخ الاسلامي، زنان روزنامه‌نگار و انديشمندان ايران، تهران بي‌نا،‌1351، ص 147 و اعضاي اين جمعيت فاسد الاخلاق و... هستند به طوري كه در ميان عوام شائبه بي‌ديني اعضاي جمعيت و خصوصاً‌ محترم رواج يافت. در نتيجه اعضاي اين جمعيت به ويژه محترم اسكندري مورد آزار فراواني قرار گرفتند و بعضاً‌ بچه‌هاي كوچه را تحريك مي‌نمودند كه در موقع عبور و مرور آن خانم خاك بر او مي‌ريختند و سنگ به ايشان مي‌انداختند.[37] رك: روزنامه ايران سال 8، شماره 1657، پنجشنبه 30 اسد 1301. شماره‌ 7 و 8، 1303 ص 40
2 ـ ارتباط با استبداد رضاخاني. دومين علتي كه خيلي زود تشكل‌هاي زنانه‌اي همچون «جمعيت نسوان وطنخواه»‌ را به بن بست رساند، ارتباط و همكاري آنان با استبداد رضاخاني و حمايت‌هاي شخص رضاشاه از اين گونه تشكلات بود.

با آنكه بسياري از نويسندگان بر مشروطه طلبي اين «جمعيت» قلم فرسايي كرده‌اند ولي همكاري اينان با رضاشاه بعد از به قدرت رسيدن و دريافت كمك‌هاي محرمانه از او نشان دهنده عمق همكاري و وابستگي آنان به نظام استبداد مي‌باشد. پري شيخ‌الاسلامي در همين باره در كتاب «زنان روزنامه‌نگار و انديشمند ايران» مي‌نويسد كه: از سال 1302 رضاشاه به صورت محرمانه به «جمعيت [نسوان وطن‌خواه]» كمك مالي مي‌كرد.[38] پري شيخ‌الاسلامي، همان، ص 143
 

  • : نشریه حورا.شماره 5