1زنان در تاريخ معاصر؛ صديقه دولت‏ آبادي

شناسه مقاله : 16390

تعداد بازدید : 2337

  • : رضا رمضان‏ نرگسي

زنان در تاريخ معاصر؛ صديقه دولت‏آبادي

صديقه دولت آبادي، از عناصر تجدد طلب و از فعالان سياسي دوره مشروطه است. در اين نوشته تلاش شده است كه به دور از جانبداري‏هاي مرسوم وضعيت خانوادگي و فعاليت‏هاي سياسي ـ اجتماعي وي مورد بررسي و كنكاش قرار گيرد.


شمه‌اي از زندگي نامه صديقه دولت آبادي

صديقه دولت آبادي دختر هادي دولت آبادي اصفهاني مي‌باشد. او داراي يك خواهرو پنج برادر بود كه مشهورترين آنها، يحيي دولت آبادي ـ نويسنده معاصر ـ است.[1] يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، چاپ دوم، ج 1، انتشارات فردوسي، تهران، 1361، صص 12و 13.
صديقه دولت آبادي خواندن و نوشتن را در محيط خانواده آموخت. او در سن پانزده سالگي با مردي بنام اعتضاد الحكما ازدواج كرد[2] محمد حسن رجبي، مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي از آغاز تا مشروطه، انتشارات سروش، 1374، ص 142 اما پس از مدت كوتاهي از او جدا شد. شكست در ازدواج، بعدها در نگرش او نسبت به جنس مرد و سفارش به تاخير در ازدواج دختران بي‏تاثير نبود:

«ايشان آنقدر نسبت به جنس مرد حساسيت داشت كه اصرار داشت كه در روزنامه خودش تنها مقالاتي را به چاپ برساند كه از طرف زنان و دختران باشد و حتي اگر مقاله‏اي از مردان در مورد مباحث مورد توجه اين روزنامه هم بود باز هم به چاپ نمي‌رسيد.[3] محمد حسين خسرو پناه، هدف‏ها و مبارزه زن ايراني از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوي، ص 241.
صديقه دولت آبادي از خانواده با نفوذ و متمولي بود به طوري كه با اتكا به اين امتياز در شرايطي كه حتي داشتن روزنامه سياسي براي مردان به سختي ميسور بود، او توانست به تدريج روزنامه خود را به ارگان سياسي زنان تجدد طلب ايران تبديل كند.[4] محمد حسين خسرو پناه، هدف‏ها و مبارزه زن ايراني از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوي، نشر پيام امروز، تهران، 1381، ص 133.
دولت آبادي با تكيه بر همين ثروت خانوادگي توانست در سال (1297ش) انجمني به نام «شركت خواتين اصفهان» ايجاد كند.[5] بدر الملوك بامداد، زن ايراني از انقلاب مشروطيت تا انقلاب سفيد، انتشارات ابن سينا، تهران، 1347، ص 51.
بعضي از نويسندگان معتقدند كه او براي زمينه سازي بي حجابي در بين زنان، شركت «خواتين اصفهان» و دو سال بعد شركت «آزمايش بانوان» را تشكيل داد.[6] محمد حسن رجبي، همان، ص 142. شايد بعضي از قوانين خاص شركت او (مثلا اگر دختري در سنين پايين ازدواج مي‏كرد حق نداشت ديگر در شركت او كار كند.)[7] ر. ك: محمد حسين خسرو پناه، همان، ص 81 صحت اين فرضيه را تقويت مي‏كند.


وضع خانوادگي صديقه دولت آبادي‌

پدر صديقه دولت آبادي (ميرزا هادي) و برادرانش، ملبس به لباس روحانيت بودند. به همين دليل، بعضي از نويسندگان معتقدند كه صديقه دولت آبادي در خانواده‏اي مذهبي و روحاني پرورش يافت. با اين حال گروهي از موّرخان تصريح مي‏كنند كه دولت آبادي‏ها با آنكه ملبس به لباس روحاني بودند، «بابي يا بهائي» بودند؛ و اساساً اعتقادي به دين تشيع نداشتند و اين لباس را بنا به مصالحي پوشيده بودند.[8] يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، ج 4، ص 401. احمد كسروي معتقد بود كه ميرزا هادي دولت آبادي ( پدر صديقه دولت آبادي) نيابت ميرزا يحيي صبح ازل[9] صيح ازل، لقب «ميرزا يحيي فرزند ميرزا عباس از اهالي نور مازندران و مؤسس فرقه ازليان است. ازليان و بهائيان دو فرقه‏اند كه پيشواي هر يك از اين دو دسته خود را جانشين سيد علي محمد باب شيرازي مي‏دانند. چنانكه مي‏دانيم سيد علي محمد در (1260 ه‍. ق ) دعوي بابيت و سپس دعوي مهدويت كرد. سرانجام به سال 1266 در تبريز به دار آويخته شد. پس از سيد باب، پيروان او بر ميرزا بحيي صبح ازل گرد آمدند و «بهاء اللّه برادر او نيز متابعت وي را پذيرفت ليكن سرانجام ميان دو برادر جدائي افتاد و كار به قدح و لعن و افتراء كشيد: به تدريج اختلاف دو برادر بيشتر شد تا آنكه دولت عثماني براي پايان دادن به جدال اين طائفه، آنان را به «ادرنه» تبعيد كرد. در دوران تبعيد، بهأاللّه، دعوي من يظهره الله و زعامت فرقه را آشكار كرد و بابيان را به سوي خود خواند. جمعي از صبح ازل نيز برگشته و به او پبوستند. در نتيجه اختلاف و نزاع بين فريقين بالا گرفت و حكومت عثماني كه متوجه انشعاب بابيان گرديد. صبح ازل و. اتباعش را به جزيره قبرس و بهأالله و پيروانش را به عكا تبعيد كرد، (لغتنامه دهخدا مدخل «صبح ازل» ).ـ رئيس فرقه أزليان يكي از دو فرقه منشعبه از بابيّه ـ را عهده دار بود.[10] احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، چاپ نوزدهم، تهران: اميركبير، 1378، ص 291. مؤلف «تاريخ بيداري ايرانيان» نيز اين نكته را تأييد كرد و مي‌نويسد؛ ميرزا هادي بعدها نيابت خويش را به حاجي ميرزا يحيي (پسرش) واگذار كرد.[11] محمد ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اكبر سعيدي سير جاني، چاپ، پنجم، تهران: نشر پيكان، 1377 و 1376، بخش اول، ص 649.
از سوي ديگر يحيي دولت آبادي، ( فرزند ميرزا هادي) در كتاب خودش، از فرقه بابيّه و بهائيت مكرراً تمجيد كرده و شورش‏هاي آنها را توجيه مي‏كند.[12] ر. ك: يحيي دولت آبادي، همان، ج 1، صص 316ـ 317.
او بابي‏ها و بهايي‏هاي اصفهان را انسان‏هايي مظلوم و بي پناه دانسته كه توسط مراجع ديني شيعيان (خصوصاً آقا نجفي اصفهاني) در معرض انواع شكنجه و تلف شدن قرار گرفته‏اند.[13] حيات يحيي. ص 318 يحيي دولت آبادي مي‌افزايد كه مجتهدين فقط براي كسب شهرت با بابي‌ها طرف شده و آنها را آزار مي‏دهند.[14] همان، ص 317.
انتساب خانواده دولت آبادي به فرقه بابيه به جايي است كه ـ به گفته يحيي دولت آبادي ـ مردم به صورت دسته جمعي در محلات اصفهان راه افتاده و در صدد قتل خانواده ايشان بر مي‏آيند. عين عبارت يحيي دولت آبادي در اين خصوص چنين است: «به خيال آنكه جمعيت آنها زياد شده و بتوانند به محله احمد آباد كه خانه ما در آن محله است ريخته و برادرم را كشته... كه اطرافيان و بستگان دولت آبادي‏ها مسلح شده و در صدد مدافعه بر مي‏آيند و كنسول روس نيز افراد مسلحي براي دفاع از آنها اعزام مي‏دارد و خودش نيز مستقيماً به دفاع از اين خانواده بر مي‌خيزد.[15] همان. ص 311، 320 عبارت يحيي دولت آبادي چنين است «كنسول روس.... چند نفر مسلح همراه دارد به جمعيت اشرار پيغام داده آنها را تهديد مي‏نمايد» دولت آبادي مسبب اصلي حمله مردم به آنها را مجتهد طراز اول اصفهان «آيت الله آقا نجفي اصفهاني» دانسته و مي‌نويسد: «آقاي نجفي خطر بزرگي بخانواده نگارنده متوجه (كرد).[16] همان، ص 319 نكته جالب توجه اقدام مستقيم كنسول روس در دخالت و كمك مستقيم او به خانواده دولت آبادي‏ها است، در حالي كه مي‌توانست به فرستادن نيروها اكتفا كند. اين واقعه، نشان دهنده شدت اهميت خانواده دولت آبادي‏ها و دفاع از آنان براي روسيه مي‏باشد.

اطرافيان سيد محمد طباطبائي نيز از جمله كساني هستند كه اتهام بابيه و بهايي بودن را به خانواده دولت آبادي‏ها وارد كرده‏اند.[17] همان، ص 263 شيخ فضل الله نوري و بعضي از علماي ديگر كه در ماجراي مشروطه به قم مهاجرت كردند، همواره با خانواده دولت آبادي كدورت داشته‌اند.[18] همان، ج 2، ص 82 به گفته يحيي دولت آبادي، شيخ فضل‌ا‌لله سالها با خانواده دولت آبادي‏ها ضديتي داشته و در مجالس علناً نسبت به خانواد ه ايشان بدگويي ميكرده است.[19] همان، ج 2، ص 106 سيد عبدالله بهبهاني نيز از جمله كساني بود كه مسئله «بابي» بودن دولت آبادي‏ها را سر زبانها انداخت.[20] ر. ك: يحيي دولت آبادي، ج 2، ص 218ـ216
از آنچه گذشت مي‏توان نتيجه گرفت كه اتهام بابي گري و بهايي گري و به قول كسروي «نائب رئيس فرقه ازلي بودن» ـ به خانواده دولت آبادي جدي است.


فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي صديقه دولت آبادي

1 ـ شركت در انجمن‏هاي سرّي

در دوران مشروطه، «انجمن‏هاي سرّي» و بعضاً ماسوني از رونق خاصي برخوردار بودند و بسياري از سران آزاديخواه و تجددطلب مشروطه از اعضاي اين نوع محافل سرّي بودند. به موازات رونق گرفتن انجمنهاي سرّي مردان، زنان تجددطلب و آزاديخواه نيز انجمن‏هايي تأسيس كردند كه معمولاً زنان و دختران شاه يا وابستگان رجال سياسي در آن شركت داشتند. صديقه دولت آبادي، در اين انجمنهاي مخفي شركت مي‏كرد و طبق نقل «بدر الملوك بامداد» «سمت منشي انجمن مخدرات وطن» را به عهده داشت.[21] بدر الملوك بامداد، همان، ص 15
در ذيحجه 1328(ه‍.ق) (يك سال بعد از مشروطه دوم)، گروهي از زنان تجدد طلب انجمني به نام انجمن مخدّرات وطن را تشكيل دادند. اعضاي اين انجمن، به زنان و دختران فعالان سياسي، زنان دربار، اعيان و اشراف محدود مي‏شد. از آن جمله دختر سپهسالار تنكابني و همسر صديق السلطنه، دختر سردار افخم.[22] ر. ك: بدر الملوك بامداد، همان، ص 15 و عز السلطنه و عزيز السلطنه (همسران ناصرالدين شاه ) را مي‏توان نام برد.[23] «لايحه انجمن مخدرات وطن» روزنامه شرق، شماره 79، دوشنبه 21 ربيع الثاني 1328 ص 3. رياست اين انجمن به عهده آغابيگم دختر شيخ هادي نجم آبادي معروف بود.[24] بدر الملوك بامداد همان، ص 15.
جالب اينجاست كه اين انجمن، براي اولين بار در ايران، اقدام به برگزاري مجالس ساز و نوا و رقص (گاردن پارتي) نمود. در اين مجالس در كنار سخنراني، نمايشنامه و برنامه‏هاي تفريحي و سرگرم كننده ( عمدتاً توسط ارمني ها) اجرا مي‏شد. از اين رو، با مخالفت صريح علما و اقشار مذهبي مواجهه شد.[25] ر. ك محمد حسين خسرو پناه. همان. صص 151و 152.
شايد به همين دليل، بسياري از دعوت شدگان در اين مجالس شركت نمي‏كردند. چنانچه در روز 26 ربيع الاول 1328 با وجود اينكه براي 360 نفر از مخدرات رجال و اعيان و فاميل سلطنتي دعوت نامه فرستاده شد، تنها عده قليلي در جلسه شركت كردند.[26] «لايحه انجمن مخدرات وطن» روزنامه شرق، شماره 79، دوشنبه 21 ربيع الثاني 1328.
يكي ديگر از انجمن‏هاي مخفي كه صديقه دولت آبادي در آن عضو بود، انجمن حريت زنان بود. ساير زناني كه در اين انجمن عضو بودند عبارت بودند از: محترم اسكندري، هما محمودي، شمس الملوك جواهر الكلام. اين انجمن مختلط بود و مردان نيز در جلساتشان شركت مي‏كردند. از زنان خاندان سلطنتي، افتخار السلطنه و تاج السلطنه از اولين اعضاي اين انجمن بودند.[27] MASSOUME PRICE. A BRIFE HISTIRY OF WOMANS MOVEMENTS IN IRAN 20001850. HRRP: /WWW. IRANONLINE. COM/ HISTORY/ WOMENHISTORY/ INDEX.HTML
2 ـ تاسيس مدارس دخترانه در اصفهان‌

در سال 1334 ( ه‍.ق) همزمان دو مدرسه دخترانه به اسامي «ام المدارس» توسط صديقه دولت آبادي و «دبستان اناث گلبهار» توسط آقاي حاج سيد سعيد نائيني به مديريت بي‏بي‏خانم[28] محمد حسين خسرو پناه. همان، ص 221. تأسيس شد.

در بسياري از اين نوع مدارس كه به سبك جديد تأسيس شده بود، ارزش‏ها و هنجارهاي ديني رعايت نمي‏شد بلكه آشكارا نقض مي‏شد. «خانم مهر تاج درخشان» در گزارشي كه در ماه صفر 1338(ه‍.ق) مصادف با نوامبر 1919 درباره مدارس دخترانه تهران، در روزنامه زبان زنان به چاپ رساند، مي‏نويسد:

اگر حقيقت امر را بخواهيد بيش تر از چهار يا پنج مدرسه دخترانه با معني در طهران نداريم. مابقي مركب‌اند از چند باب تجارت خانه، دلالخانه، تقلب خانه و هر كدام مراكز انواع مفاسد اخلاقي از روز اولي كه دختر داخل آن تقلب خانه‏ها مي‏شود، تخم رشوت گيري و رشوت دهي در كله ساده او كاشته مي‏شود.[29] روزنامه زبان زنان، سال 1، شماره 9، شنبه 21 ثفر، 1338، ص 4.
به همين دليل مدرسه صديقه دولت آبادي ـ كه يكي از فارغ التحصيلان مدرسه دخترانه آمريكايي تهران به نام بدرالدجي درخشان[30] پوران فرخ‏زاد، دانشنامه زنان فرهنگ ساز ايران و جهان، ج 1، انتشارات زرياب، تهران 1378، ص 875. مدير آن بود ـ به خاطر عدم رعايت شئونات ديني و قوانين معارف در مدرسه تعطيل شد[31] خاطرات قهر تاج دولت آبادي، نامه، نوشته‏ها و يادها، ج 3، ص 53. و او را به مدت سه ماه در وزارت فرهنگ زنداني كردند و از خانواده اش تعهد گرفتند كه پس از اين در اين زمينه به فعاليتي نپردازد.[32] پوران فرخ زاد، همان، ص 875. حتّي هنگامي كه صديقه دولت آبادي، دبستان دخترانه ديگري به نام «مكتب خانه شرعيّات» به مديريت «بتول كاوه» تأسيس كرد، بار ديگر اين دبستان به سرنوشت مدرسه «ام المدارس» دچار شد.[33] محمد حسن خسرو پناه، همان، ص 222.

ناگفته نگذاريم كه بافت غير ديني مدارس جديد دختران به دين گريزي، تجدد طلبي، خود باختگي بنيان گذاران آن در برابر فرهنگ بيگانه باز مي‌گردد.

صديقه دولت آبادي نيز عليه سنن و اعتقادات مذهبي خود قيام كرد[34] پري شيخ الاسلامي، زن در ايران و جهان، تهران، 1351، ص 89 و ضمن مخالفت با آموزش سنتي زنان ايران، در روزنامه زبان زنان از دولت و وزارت معارف خواست تا امكانات لازم را براي گسترش تحصيل زنان به سبك اروپايي فراهم آورند: بايد از دولت بخواهيم كه در ولايات مدارس دختران تأسيس كند.... لازم است كه وزارت معارف يك عده معلم مخصوص صاحب فنون از اروپا بخواهند.[35] روزنامه زبان زنان، سال 1، شماره 11 شنبه 19، ربيع الاول، 1338
3 ـ راه انداختن نشريه مخصوص زنان

دولت آبادي در سال 1299 ش، 1919م، نشريه «زبان زنان» را در اصفهان و تهران منتشر كرد.

اولين شماره اين نشريه در روز 20 شوال سال 1337(ه‍.ق) فعاليت خود را در اصفهان آغاز كرد و آخرين شماره آن ( شماره 57) در 21 ربيع الثاني 1339ه‍.ق منتشر شد.

«زبان زنان» در ابتدا به مباحث مربوط به خانه داري بچه داري، شوهر داري و بهداشت مي‌پرداخت.[36] محمد حسين خسرو پناه، همان، ص 236. اما به تدريج مباحثي همچون سوسياليسم و سوسيال دمكراسي را مطرح كرد كه اقشار مذهبي جامعه را به عكس العمل وا مي‌داشت.[37] روزنامه زبان زنان، شماره 34، 30 شواال، 1338. در برخي از مقاله‏ها از سياست اتحاد شوروي دفاع كرد و در بعضي ديگر شعار «زنده باد آزادي دنيا، زنده باد آزادي ايران، زنده باد سوسياليزم» را سر داد.[38] روزنامه زبان زنان، شنبه 7 ربيع الثاني، 1339، ص 4.
دولت آبادي كه در مقالاتش وضعيت زنان در كشورهاي ديگر را به رخ زنان ايراني مي‏كشيد و خودش 10 سال پيش از كشف حجاب، عملاً، حجاب را به كناري گذاشته بود و بدون روسري در خيابان‏ها ظاهر مي‏شد، به تدريج حساسيت افكار عمومي بويژه اقشار مذهبي را برانگيخت به طوري كه حتي برخي از زنان نيز به مخالفت با او پرداختند.به تدريج خانم‌دولت‌آبادي با مشكل بزرگي روبرو شد به گونه‏اي كه او را مورد لعن و نفرين قرار مي‌دادند و روزنامه‌اش را در خيابان‌ها مي‌سوزاندند.[39] پري شيخ الاسلامي، همان، ص 97

4. رفتن به فرانسه‌

در سال 1300(ه‍.ش) از اصفهان عازم تهران شد. در سال 1301(ه‍.ش) عازم فرانسه شد و در دوره كالج شبانه روزي مخصوص زنان سالمند به تحصيل پرداخت.[40] پري شيخ الاسلامي، همان، ص 89 درسال1307(ه‍.ش) به ايران بازگشت.[41] محمد حسن رجبي، همان، ص 142 در بازگشت به ايران كه مصادف با حكومت رضا شاه بود با اينكه همگي زن‏هاي ايراني همراه دولت آبادي داراي حجاب كامل بودند، او بدون حجاب بود.[42] بدرالملوك بامداد، همان، ص 51 از آن تاريخ بدون حجاب در انظار عمومي ظاهر شد كه موجبات جريحه دار شدن احساسات عمومي را فراهم آورد و مخالفت‏هاي زيادي را عليه خود بر انگيخت.[43] محمد حسن رجبي، همان از آنجايي كه بسياري از روشنفكران ايراني بعد از مسافرت به فرنگ تحت تأثير پيشرفت‏هاي مادي، نظريه تقليد از غرب را مطرح مي‏كردند، دولت آبادي نيز از اين قاعده مستثنا نبود. او در سال 1924 م. در مقاله‏اي با عنوان «ايران و فرانسه» طرح اصلاح و توسعه اقتصادي ايران را با همكاري دولت فرانسه ارائه كرد.[44] ر. ك. صديقه دولت آبادي، ايران و فرانسه، روزنامه ميهن.، ‌سال 6، شماره 33، 6 ذيقعده 1342
5 ـ دولت آبادي و كشف حجاب

دولت آبادي، نقش موثري در جريان كشف حجاب در ايران ايفا كرد و در اين راه تدابير مختلفي را، همچون مجالس سريّ مختلط، روزنامه و تاسيس مدرسه دخترانه، به كار بست. او اولين زن ايراني است كه بعد از مشروطه بدون چادر از منزل خارج شد.[45] ر. ك. پري شيخ الاسلامي همان، ص 93 اولين زني بود كه با لباس و كلاه اروپايي ( بدون روسري و حجاب اسلامي) در كوچه و خيابان ظاهر شد.[46] پري شيخ الاسلامي، همان. ص 98 درست در همان زمان شغل بازرس مدارس دخترانه به او محول شد.[47] بدر الملوك بامداد، همان، صص 51 و 52 در سال 1314 رضا شاه به وزير معارف، علي اصغر حكمت، دستور بر پايي جمعيتي از زنان آزادي خواه تهراني را صادر كرد.

بعدها اين جمعيت به نام «كانون بانوان» ناميده شد. اين كانون به رياست «شمس پهلوي» و تحت نظارت وزارت معارف در تاريخ 32 ارديبهشت 1314 براي تحقق كشف حجاب تأسيس گرديد. رياست بعدي آن را بر عهده بانو «هاجر تربيت» و سپس «صديقه دولت آبادي» گذاشتند.[48] ر.ك: تغيير لباس و كشف حجاب به روايت اسناد، مركز بررسب اسناد تاريخي و وزارت اطلاعات، تهران، 1376، ص 383 و 382 بنابراين از سال 1316 ـ پس از صدور فرمان كشف حجاب ـ سرپرستي كانون بانوان كه متصدي فراهم كردن زمينه‏هاي فرهنگي كشف حجاب بود به امر رضاخان به ايشان سپرده شد.[49] بدر الملوك بامداد، همان، صص 51 و 52 و پري شيخ الاسلامي، همان، ص 79 دليل انتخاب دولت آبادي براي چنين منصبي روشن است. او كه يك بانوي غرب گرا و تجدد طلب بود[50] ر.ك. همان و مدت‏ها در راه تساوي همه جانبه زن و مرد از طرق مختلف خصوصاً نشريه «زبان زنان» تلاش كرده بود، بهترين نامزد براي پيشبرد فرمان رضا شاه ـ كشف حجاب ـ بود.

خانم دولت آبادي از آن زمان تا سال 1340 در كانون بانوان فعاليت داشت. وي تمام عمر خود را در راه كشف حجاب از زنان ايراني سپري كرد و حتي در لحظات آخر زندگي نيز دست از اين تلاش بر نداشت و اين چند سطر را در وصيت نامه خود جا داد:

مرا از محل «كانون بانوان» به آرامگاه ابديم ببريد و در مراسم تشييع جنازه‌ام حتي يك زن با حجاب شركت نكند.[51] پري شيخ الاسلامي، همان، صص 98و 99
برادرش، يحيي دولت آبادي، نيز در كتاب «حيات يحيي» از كشف حجاب دفاع مي‏كند و افتخار مي‏كند كه دختران خود را در جشن فارغ التحصيلي بدون پوشش اسلامي شركت داده است. او در ادامه كشف حجاب را از كارهاي سترگ رضا شاه دانسته و مي‏نويسد: «تصديق بايد كرد كه جز با قدرت و اراده محكم شاه پهاوي رفع حجاب، از ايران بسيار مشكل بود».[52] يحيي دولت آبادي، همان، ج 2، ص 409 يحيي به گوشه‏اي از فعاليت‏هاي كانون بانوان در ترويج فرهنگ بي‌حجابي اشاره كرده و مي‏نويسد: «ده سال پيش اجتماع‏هاي كوچك زن و مرد در مجلس‏هاي تقريباً مخفي دچار چه مشكلات بود و البته همان بذر است كه اكنون سرسبز شده. كانون بانوان، در ايران، مجالس تشكيل مي‏دهد و صدها از رجال و اعيان و اشراف مملكت با خانم‏هاي روگشوده خويش در آنجا و در مجالس عمومي ديگر حاضر مي‏گردند و در سايه قدرت حكومت نظامي كنوني هيچگاه زبان در هيچ دهان جرئت اعتراض كردن ندارد».[53] همان، ج 4، ص 421
پس از اعلام رسمي كشف حجاب در تهران، مخالفت شديدي در ميان عموم مردم شكل گرفت. در حومه تهران و شهرهاي بزرگ مقاومت بسيار زياد بود. در خراسان تظاهراتي عليه رفع حجاب بر پا گرديد. مردم در صحن حضرت رضا(ع) متحصن شدند و قتل عام معروف مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد. آيت‌الله‌حاج شيخ عبدالكريم حائري ـ زعيم حوزه علميه قم ـ از غصه اين موضوع بيمار گرديد و حدود يكسال پس از كشف حجاب از دنيا رفت.

بسياري از زنها تا آخر سلطنت رضا شاه از خانه خارج نشدند.[54] ر.ك. فاطمه استاد ملك، حجاب و كشف حجاب در ايران، موسسه مطبوعاتب عطائي، تهران، 1367: صص 142و 241 شايان گفتن است كه برادر صديقه دولت آبادي ـ يحيي ـ از قانون كشف حجاب و لباس‏هاي متحد الشكل بي نصيب نماند.

يحيي دولت آبادي گر چه تا مدتي بعد از سال 1332(ه‍. ق ) ملبس به لباس روحانيت بود ولي هميشه آرزو مي‏كرد از لباس روحانيت خارج شود.[55] حيات يحيي، ج 2، ص 409 نهايت در سن پيري، زماني كه رضاخان دستور متحدالشكل بودن لباس مردان و زنان را صادر كرد ايشان اين فرصت را مغتنم شمرد و از كسوت مقدس روحانيت خارج شد. او خود در اين خصوص مي‏گويد:

«ذاتاً به در برداشتن لباسي كه در همه جاي دنيا نتوان آن را پوشيد علاقه مند نبوده و نيستم و تا كنون ملاحظات مانع بوده است اكنون كه آن ملاحظات بواسطه‌ اين قانون بر طرف شده مغتنم مي‏شمارم كه خود را از اين قيد خلاص نمايم. ياد دارم در سنه 1222 از سفر خارجي، به ايران بر مي‏گشتم، در نزديكي سرحد مي‏خواستم به زحمت براي خود عمامه حاضر نمايم. به همراهان مي‌گفتم چه مي‏شد كه دولت حكم مي‏كرد اين منديل بر سر پيچيدن موقوف مي‏گشت. حالا آن آرزو برآورده شده است.[56] همان، ج 4، ص 401
6. دولت آبادي و استبداد رضاشاهي‌

سرگذشت سياسي صديقه دولت آبادي با سرگذشت مشروطه خواهان دوآتشه‌اي همچون تقي زاده، وثوق الدوله، سيد محمد صادق طباطبائي، مخبرالسلطنه، ابراهيم حكيمي و ولي اله خان نصر، شباهت زيادي دارد. تاريخ سياسي معاصر ايران نيك به ياد دارد كه روشنفكران لائيك به رغم همه شعارهاي تجدد طلبانه و آزادي خواهانه بالاخره در ساحل استبداد رضاشاهي پهلو گرفتند و از جمله خدمتگزاران وفادار او شدند.

صديقه دولت آبادي و برادرش بحيي، در وصف آزادي و تجدد بسيار سخن گفتند، مقاله نوشتند و حتّي در انجمن‏هاي سري مشروطه خواهان شركت كردند؛، به گونه‏اي كه گروهي از نويسندگان او را زني تجدد طلب و پيشرو در فعاليت‏هاي سياسي و اجتماعي معرفي كردند.[57] محمد حسين خسروپناه، همان، ص 132 اما هنوز مركب شعارهاي آتشين صديقه دولت آبادي در نشريه زبان زنان ـ كه با تيتر «حق با آزادي است» شروع شده و با شعار «سرنگون باد استبداد» تمام شده بود ـ خشك نشده كه به مهره‏اي براي پيشبرد سياست‏هاي اجتماعي و فرهنگي رضاشاه تبديل مي‌شود.[58] نشريه زبان زنان وِ شماره 6 او پس از بازگشت از فرانسه با راه اندازي مدارس دخترانه و انجمن‏ها فرهنگي و شركت بدون حجاب در آنها، به زمينه سازي براي پيشرفت سياست رضاخان در كشف حجاب زنان مسلمان همت گمارد. بعدها نيز با حكم شاه، رسماً به رياست كانون بانوان منصوب شد. و به ترويج سياست فرهنگي و اجتماعي رژيم پرداخت. برادر او نيز با طرفداري از تغيير خط فارسي به لاتين، آزادي بانوان،[59] حيات يحيي، ج 4، ص 170 ـ 168 جدايي دين از سياست،[60] همان، ج 1، ص 136و 137 خارج كردن روحانيت از صحنه جامعه و سياست،[61] همان، ج 1، ص 136و 137 به همراهي با سياست‏هاي انگليس و رژيم رضاشاه پرداخت و مكرراً به تمجيد و تجليل از آن مبادرت ورزيد.[62] حيات يحيي، همان، ج 2، ص 409
 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  • : نشریه حورا.شماره 4