مقام انسانى زن از نظر قرآن

شناسه مقاله : 16367

تعداد بازدید : 1597

  • : شهید مطهری

مقام انسانى زن از نظر قرآن


اسـلام زن را چـگـونـه موجودى ميداند؟ آيا از نظر شرافت و حيثيت انسانى او را برابر با مرد مى داند و يا او را جنس پست تر مى شمارد؟ اين پرسشى است كه اكنون مى خواهيم به پاسخ آن بپردازيم .
اسـلام در مورد حقوق خانوادگى زن و مرد فلسفه خاصى دارد كه با آنچه در چهارده قرن پـيـش مى گذشته و با آنچه در جهان امروز مى گذرد مغايرت دارد. اسلام براى زن و مرد در هـمـه مـوارد يـك نـوع حـقـوق و يـك نـوع وظـيـفـه و يـك نـوع مـجـازات قـائل نـشـده اسـت ؛ پـاره اى از حـقوق و تكاليف و مجازاتها را براى مرد مناسبتر دانسته و پـاره اى از آنـهـا را بـراى زن ، و در نـتيجه در مواردى براى زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهى در نظر گرفته است .
چـرا؟ روى چـه حـسـابـى ؟ آيـا بدان جهت است كه اسلام نيز مانند بسيارى از مكتبهاى ديگر نـظريات تحقير آميزى نسبت به زن داشته و زن را جنس پست تر مى شمرده است و يا علت و فلسفه ديگرى دارد؟
مكرر در نطقها و سخنرانيها و نوشته هاى پيروان سيستمهاى غربى شنيده و خوانده ايد كه مـقـررات اسـلامـى را در مـورد مـهـر و نـفـقـه و طـلاق و تـعـدد زوجـات و امـثال اينها به عنوان تحقير و توهينى نسبت به جنس زن ياد كرده اند؛ چنين وانمود مى كنند كه اين امور هيچ دليلى ندارد جز اينكه فقط جانب مرد رعايت شده است .
مـى گـويند تمام مقررات و قوانين جهان قبل از قرن بيستم بر اين پايه است كه مرد جنسا شريفتر از زن است و زن براى استفاده و استمتاع مرد آفريده شده است ، حقوق اسلامى نيز بر محور مصالح و منافع مرد دور مى زند.
مـى گـويـنـد اسلام دين مردان است و زن را انسان تمام عيار نشناخته و براى او حقوقى كه بـراى يـك انـسان لازم است وضع نكرده است . اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مى دانست تعدد زوجات را تجويز نمى كرد، رياست خانواده را به شوهر نمى داد، ارث زن را مساوى بـا نـصـف ارث مـرد نـمـى كـرد، بـراى زن قـيـمـت بـه نـام مـهـر قائل نمى شد، استقلال اقتصادى و اجتماعى مى داد و او را جيره خوار و واجب النفقه مرد قرار نـمى داد. اينها مى رساند كه اسلام نسبت به زن نظريات تحقير آميزى داشته است و او را وسـيـله و مـقـدمـه بـراى مـرد مـى دانـسـته است . مى گويند اسلام با اينكه دين مساوات است واصل مساوات را در جاهاى ديگر رعايت كرده است ؛ در مورد زن و مرد رعايت نكرده است .
مـى گـويـنـد اسـلام بـراى مـردان امـتـيـاز حـقـوقـى و تـرجـيـح حـقـوقـى قـائل شـده اسـت و اگـر امـتـيـاز و تـرجـيـح حـقـوقـى بـراى مـردان قائل نبود مقررات بالا را وضع نمى كرد.
اگر بخواهيم به استدلال اين آقايان شكل منطقى ارسطويى بدهيم به اين صورت در مى آيـد: اگـر اسـلام زن را انـسـان تـمام عيار مى دانست حقوق مشابه و مساوى با مرد براى او وضـع مـى كـرد، لكـن حـقـوق مـشـابـه و مـسـاوى بـراى او قائل نيست ، پس زن را يك انسان واقعى نمى شمارد.

تساوى يا تشابه ؟

اصـلى كـه در ايـن اسـتـدلال بـه كـار رفته اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شـرافـت انـسـانـى ، يكسانى و تشابه آنها در حقوق است . مطلبى هم كه از نظر فلسفى بايد انگشت روى آن گذاشت اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انسانى چيست ؟ آيا لازمه اش اين است كه حقوقى مساوى يكديگر داشته باشند. به طورى كه ترجيح و امتياز حـقـوقـى در كـار نـبـاشـد ؟ يـا لازمـه اش ايـن اسـت كـه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوى و برابرى ، متشابه و يكنواخت هم بوده باشند و هيچگونه تقسيم كار و تقسيم وظيفه اى در كار نباشد؟ شك نيست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انسانى و برابرى آنها از لحاظ انسانيت ، برابرى آنها در حقوق انسانى است اما تشابه آنها در حقوق چطور؟
اگر بنا بشود تقليد و تبعيت كوركورانه از فلسفه غرب را كنار بگذاريم و در افكار و آراء فـلسـفـى كـه از نـاحـيـه آنـهـا مـى رسـد بـه خـود اجـازه فـكـر و انـديـشـه بـدهـيـم ، اول بـايـد بـبـيـنـيـم آيـا لازمـه تـساوى حقوق تشابه حقوق هم هست يا نه ؟ تساوى غير از تـشـابه است ؛ تساوى برابرى است و تشابه يكنواختى . ممكن است پدرى ثروت خود را بـه طـور مـتـسـاوى ميان فرزندان خود تقسيم كند اما به طور متشابه تقسيم نكند. مثلا ممكن اسـت اين پدر چند قلم ثروت داشته باشد: هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك مزروعى و هم مستغلات اجارى ، ولى نظر به اينكه قبلا فرزندان خود را استعداديابى كرده است ، در يـكـى ذوق و سـليـقـه تـجـارت ديده است و در ديگرى علاقه به كشاورزى و در سومى مستغل دارى ، هنگامى كه مى خواهد ثروت خود را در حيات خود ميان فرزندان تقسيم كند، با در نـظـر گـرفتن اينكه آنچه به همه فرزندان مى دهد از لحاظ ارزش مساوى با يكديگر بـاشـد و تـرجـيـح و امـتـيـازى از ايـن جهت در كار نباشد، به هركدام از فرزندان خود همان سرمايه را مى دهد كه قبلا در آزمايش استعداديابى آن را مناسب يافته است .
كـمـيت غير از كيفيت است ، برابرى غير از يكنواختى است . آنچه مسلم است اين است كه اسلام حـقـوق يـكـجـور و يـكـنـواخـتـى براى زن و مرد قائل نشده است ، ولى اسلام هرگز امتياز و تـرجـيـح حـقـوقـى بـراى مـردان نـسـبـت بـه زنـان قـائل نـيـسـت . اسـلام اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد نيز رعايت كرده است . اسلام با تساوى حقوق زن و مرد مخالف نيست ، با تشابه حقوق آنها مخالف است .
كـلمه (تساوى ) و (مساوات ) چون مفهوم برابرى و عدم امتياز در آنها گنجانيده شده اسـت جـنـبـه (تـقـدس ) پـيـدا كـرده انـد، جـاذبـه دارند، احترام شنونده را جلب مى كنند، خصوصا اگر با كلمه (حقوق ) تواءم گردند.
تـسـاوى حـقـوق ! چـه تـركـيـب قشنگ و مقدسى ! چه كسى است كه وجدانى و فطرت پاكى داشته باشد و در مقابل اين دو كلمه خاضع نشود؟!
اما نمى دانم چرا كار ما - كه روزى پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان بوده ايم - بايد به آنجا بكشد كه ديگران بخواهند نظريات خود را در باب (تشابه حقوق زن و مرد) بـا نـام مـقـدس (تـسـاوى حـقـوق ) بـه مـا تـحـمـيـل كـنـنـد ؟! ايـن درسـت مثل اين است كه يك نفر لبوفروش بخواهد لبو بفروشد اما به نام گلابى تبليغ كند.
آنچه مسلم است اين است كه اسلام در همه جا براى زن و مرد حقوق مشابهى وضع نكرده است ، هـمـچـنانكه در همه موارد براى آنها تكاليف و مجازاتهاى مشابهى نيز وضع نكرده است . امـا آيـا مجموع حقوقى كه براى زن قرار داده ارزش كمترى دارد از آنچه براى مردان قرار داده ؟ البته خير، چنانكه ثابت خواهيم كرد.
در ايـنـجـا سـؤ ال دومـى پـيـدا مـى شـود و آن ايـنكه علت اينكه اسلام حقوق زن و مرد را در بـعـضى موارد، نامشابه قرار داده چيست ؟ چرا آنها را مشابه يكديگر قرار نداده است ؟ آيا اگـر حقوق زن و مرد، هم مساوى باشد و هم مشابه بهتر است يا اين كه فقط مساوى باشد و مشابه نباشد.

براى بررسى كامل اين مطلب لازم است كه در سه قسمت بحث كنيم :

1. نظر اسلام درباره مقام انسانى زن از نظر خلقت و آفرينش
2. تـفـاوتهايى كه در خلقت زن و مرد هست براى چه هدفهائى است ؟ آيا اين تفاوتها سبب مى شود كه زن و مرد از لحاظ حقوق طبيعى و فطرى وضع نامشابهى داشته باشند يا نه ؟
3. تـفـاوتـهايى كه در مقررات اسلامى ميان زن و مرد هست كه آنها را در بعضى قسمتها در وضع نامشابهى قرار مى دهد براساس چه فلسفه اى است ؟ آيا آن فلسفه ها هنوز هم به استحكام خود باقى است يا نه ؟

مقام زن در جهان بينى اسلامى

اما قسمت اول . قرآن تنها مجموع قوانين نيست . محتويات قرآن صرفا يك سلسله مقررات و قـوانـيـن خـشـك بـدون تفسير نيست . در قرآن ، هم قانون است و هم تاريخ و هم موعظه و هم تـفـسـيـر خـلقـت و هـم هـزاران مـطـلب ديـگـر. قـرآن هـمـان طـورى كـه در مـواردى بـه شكل بيان قانون دستورالعمل معين مى كند در جاى ديگر وجود و هستى را تفسير مى كند، راز خلقت زمين و آسمان و گياه و حيوان و انسان و راز موتها و حياتها، عزتها و ذلتها، ترقى ها و انحطاطها، ثروتها و فقرها را بيان مى كند.
قرآن كتاب فلسفه نيست ، اما نظر خود را درباره جهان و انسان و اجتماع - كه سه موضوع اساسى فلسفه است - به طور قاطع بيان كرده است . قرآن به پيروان خود تنها قانون تـعـليـم نـمـى دهد و صرفا به موعظه و پند و اندرز نمى پردازد بلكه با تفسير خلقت بـه پـيـروان خـود طـرز تـفـكر و جهان بينى مخصوص مى دهد. زير بناى مقررات اسلامى دربـاره امـور اجـتـماعى از قبيل مالكيت ، حكومت ، حقوق خانوادگى و غيره همانا تفسيرى است كه از خلقت و اشياء مى كند.
از جـمـله مـسائلى كه در قرآن كريم تفسير شده موضوع خلقت زن و مرد است . قرآن در اين زمـيـنـه سـكـوت نـكـرده و بـه يـاوه گـويان مجال نداده است كه از پيش خود براى مقررات مـربـوط بـه زن و مرد فلسفه بتراشند و مبناى اين مقررات را نظر تحقيرآميز اسلام نسبت به زن معرفى كنند. اسلام ، پيشاپيش نظر خود را درباره زن بيان كرده است .
اگـر بـخـواهـيم ببينيم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چيست لازم است به مساءله سرشت زن و مرد - كه در ساير كتب مذهبى نيز مطرح است - توجه كنيم . قرآن نيز در اين موضوع سـكـوت نـكـرده اسـت . بـايد ببينيم قرآن زن و مرد را يك سرشتى ميداند يا دو سرشتى ؛ يـعـنى آيا زن و مرد داراى يك طينت و سرشت مى باشند و يا داراى دو طينت و سرشت ؟ قرآن با كمال صراحت در آيات متعددى مى فرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظير سـرشـت مـردان آفـريـده ايـم .

  • : نظام حقوق زن در اسلام