علل تنزل شخصيت زن در جوامع اسلامي

شناسه مقاله : 16353

تعداد بازدید : 1226

  • : مؤسسه سبطین

علل تنزل شخصيت زن در جوامع اسلامي


نگاهي گذرا به تاريخ صدر اسلام ما را به اين حقيقت رهنمون مي‌سازد كه در جامعه مدني نبوي (مدينة النبي صلي الله عليه و آله)، زن تا حدود زيادي، حقوق از دست رفته‌اش را به دست آورد
و جايگاه و مقام والاي خويش را باز يافت؛ زن كه تا قبل از اسلام از حقوق مسلم خويش محروم مانده بود و شأن و جايگاه اجتماعي نداشت. خليفه دوم در اين زمينه مي‌گويد: به خدا سوگند ما در جاهليت هيچ شأني براي زنان قائل نبوديم، تا اين كه خداوند درباره آنان، آياتي نازل كرد و حقوق و بهره‌ هايي برايشان قائل شد.[1]
ظهور اسلام مايه بركت و امتيازات بي سابقه‌اي براي زنان گرديد. به قول يكي از مفسران، زن از بركت اسلام، مستقل و متكي به نفس شد؛ اراده و عمل او كه تا ظهور اسلام به اراده مردگره خورده بود، روي پاي خود ايستاد و مستقل شد؛ و به مقامي رسيد كه دنياي قبل از اسلام با همه قدمتش در تمامي ادوارش چنين مقامي به زن نداده بود. اسلام مقامي به زن داد كه در هيچ يك از زواياي تاريخ گذشته بشر چنين مقامي براي زن نخواهيد يافت.[2]
اما درباره اين پرسش كه دوران شكوفايي، بالندگي، عزت و سرافرازي زنان در صدر اسلام چه مدتي به طول انجاميد، يكي از نويسندگان، عمر اين دوران را بسيار كوتاه دانسته و مي‌گويد: ديدگاه اسلام نسبت به زنان، آنان را از جاهليت عرب و ساير جاهليت‌ها نجات داد؛ و منزلت اجتماعي زنان را برابر با مردان ساخت؛ و به لحاظ حقوقي، موقعيت آنان را هم سطح مردان قرار داد... و بر اساس همين طرز تفكر و شيوه قانونگذاري، جامعه اسلامي شكل گرفت؛ و تا زمان كوتاهي بعد از عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) ادامه داشت.[3] شايد بتوان ادعا كرد كه جاحظ (160 ـ 255 هـ. ق) اولين فرد از ميان دانشمندان مسلمان است كه به برابري زن و مرد در نظام اسلامي تصريح نموده، و معتقد است: زنان در جامعه نبوي همراه مردان در مساجد شركت مي‌كردند و در جامعه حضور مي‌يافتند؛ اما امروز (زمان جاحظ) موقعيت زنان با آن چه در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) رواج يافت، تا حدود زيادي متفاوت شده است.
وي مي‌گويد: من و هيچ خردمندي نمي‌گويد كه زنان يك درجه، يا دو درجه يا بيشتر نسبت به مردان برتر يا پائين تر هستند؛ اما امروز، با مرداني برخورد مي‌كنيم كه بدترين نكوهشها و نهايت تحقير را درباره زنان اعمال نموده و اكثر حقوق آنان را پايمال مي‌كنند.[4]
وي به نظريه جبران قائل ا ست؛ و مي‌گويد: اسلام احكامي صادر كرده، كه ظاهرا به ضرر زن مي‌باشد، ولي در عوض، احكام ديگري صادر نموده، كه آن‌ها را جبران مي‌كند؛ و در يك نسبت سنجي متوجه مي‌شويم زن و مرد مساوي هستند.
اما اين كه جايگاه زن نسبت به صدر اسلام و جامعه نبوي تنزل يافت؟ اهم عوامل عبارتند از:

1ـ استبداد و خودكامگي حكام

كساني كه به اين عامل توجه نموده اند، معتقدند كه استبداد در حكومت، سبب محروميت زن از جايگاه و منزلت اجتماعي‌اش مي‌گردد، و فشار خودكامگي متوجه قشر زن مي‌شود.
قاسم امين شايد اولين كسي باشد كه غلبه حكومت استبدادي را عامل فرودستي زن در جامعه اسلامي مي‌داند. وي معتقد است زماني كه استبداد بر جامعه‌اي حاكم شد، اثر آن منحصر به پادشاه نمي‌شود، بلكه به اطرافيان، سپس به طبقات پائين تر سرايت مي‌كند؛ تا اين كه اين روند در تمام افراد نيرومند نسبت به انسان‌هاي ضعيف اعمال مي‌شود... از ثمرات اين گونه حكومت‌ها آن است كه مردان به خاطر نيروي جسماني، همواره زنان را تحقير
مي‌كنند.[5]
قاسم امين نسبت به عامليت استبداد در ستمديدگي قشر زن يك متغيري را مؤثر مي‌داند از جمله اسباب تحقير زنان، فساد اخلاق مي‌باشد، كه آن نيز ناشي از حكومت استبدادي است. ممكن است در وهله اول، كسي تصور كند مرداني كه تحت ستم حكام بوده‌اند، چون خودشان طعم تلخ ستم را چشيده‌اند، مايلند به زير دستان خود ستم نكنند؛ لكن تجربه نشان داده، كه جو چنين جامعه‌اي اجازه رشد فضايل را نمي‌دهد، و چيزي جز رذايل مجال رشد ندارد. از ويژگي‌هاي چنين جامعه‌اي، تربيت افرادي است كه در برابر قدرت خاضع بوده و به واسطه ترس، از منهيات دوري مي‌كنند؛ و از آن جا كه زن ضعيف است، مرد حقوق وي را ضايع نموده، او را تحقير مي‌كند. در چنين جامعه‌اي، زن در نهايت پستي به سر مي‌برد؛ چه به عنوان همسر، يا مادر و يا دختر، از شأن و منزلت خاصي برخوردار نيست و مطيع مرد مي‌باشد؛ صرفا بدين جهت كه آن زن است و آن مرد.[6]
علامه طباطبايي علت فرودستي زنان يهود و نصارا را در عصر رسالت، مربوط به حكومت‌هاي استبدادي آن‌ها مي‌داند: اهل كتاب يعني يهود و نصاري و آن‌ها كه ملحق به اهل كتاب هستند، آن روز (عصر رسالت) در مناطقي از جزيرة العرب زندگي مي‌كردند و جامعه‌شان بر مبناي قانون اداره نمي‌شد؛ بلكه بر محور خواسته‌هاي مستبدانه فردي دور مي‌زد و افرادي به عنوان پادشاه، حاكم و عامل بر آنان حكمراني مي‌كردند. در نتيجه مي‌توان گفت؛ اهل كتاب در آن روزگار به دو طبقه حاكم و محكوم تقسيم مي‌شدند. طبقه حاكمي كه فعال مايشاء بود و با جان و مال و آبروي مردم بازي مي‌كرد، و طبقه محكومي كه قيد بردگي طبقه حاكم را به گردان انداخته و در برابر او تن به ذلت داده بود؛ نه در مال خود امنيتي داشت نه در ناموسش و نه حتي در جان و اراده‌اش. از هيچ نوع آزادي بهره مند نبود. طبقه محكوم از آن جا كه امكانات مادي و قدرت چيرگي نداشت، به دو طبقه تقسيم مي‌شدند. روابط اين دو طبقه در بين خود، همان روابطي بوده كه دو طبقه اول با هم داشتند. در نتيجه، عامه مردم هم به دو طبقه تقسيم مي‌شدند؛ يكي ثروتمند خوشگذران و ديگري طبقه فقير و ضعيف و سرانجام ضعيف هم به طبقه ضعيف و ضعيف تر تقسيم مي‌شدند؛ تا مي‌رسيد به دو طبقه مردخانه و اهل خانه، و هم چنين دو طبقه زن و مرد؛ مردان در همه شئون زندگي داراي آزادي عمل و اراده بودند؛ و طبقه زنان، از همه شئونات محروم و در اراده و عمل، تابع محض مردان و خادم آنان بودند و هيچ نوع استقلالي نداشتند.[7]
روشن است كه ريشه همه اين بي عدالتي‌ها، ركود وعقب ماندگي فرهنگي است. در اين صورت، تنها راه اصلاح وضعيت زنان، تغيير فرهنگ عمومي جامعه است. البته در دراز مدت مي‌توان زير ساخت‌هاي فكري ـ فرهنگي يك جامعه را در جهت مطلوب سوق داد. جايگاه زن در هر جامعه، مي‌تواند ملاك و معيار مناسبي براي درك رشد فرهنگي آن جامعه باشد. بر اين اساس، در حكومت ديني، همه مردم در برابر قانون مسئول بوده و از حقوق برابر بهره مند هستند؛ و چون مطابق شريعت رفتار مي‌شود، ديگر جايي براي استبداد، خودرأيي و تضييع حقوق وجود ندارد.
از بديهيات تاريخ اسلام است كه قانون مداري پس از مدت كوتاهي جاي خود ار به خود محوري داد و استبداد فردي كم كم رخ نمود و هر آن چه كه به ذهن حاكم خطور مي‌كرد به عنوان قانون تلقي مي‌شد. غم انگيزتر اين كه در حكومتهايي كه به نام اسلامي اداره مي‌شدند به خواسته‌هاي حاكم، رنگ ديني داده شد و حاكم را ظل الله معرفي كردند قهرا در چنين حكومت‌هايي، خبري از تعالي مقام زن نيست.

2ـ عرف و عادات غير اصيل

از آن جا كه اكثر جوامع؛ قبل از اسلام، مردسالار بودند؛ برخي انديشمندان اسلامي كه متاثر از آن جوامع بودند، علي رغم دستورهاي اسلامي، متون ديني را با ذهنيت مردسالارانه تفسير و تأويل نمودند. از طرف ديگر، فرهنگ اسلامي در تعامل با تمدن‌هاي روم و ايران كه همه مردسالار بودند خلوص خود را از دست داد.
محمد مهدي شمس الدين بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه فقهاء، عرف را به عنوان مرجع فهم نصوص ديني معتبر مي‌دانند؛ در حالي كه معلوم نيست اين عرف با تمام خصوصياتش، در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) و امام (عليه‌السلام) هم وجود داشته؛ تا مرجع درك مسايل و احكام شرعي باشد؛ بلكه اجمالا و گاهي به تفصيل مي‌دانيم كه برخي از عناصر اين عرف، از عرفهاي مستحدثه مي‌باشد، كه مورد تأييد اسلام نيست؛ بلكه نتيجه انتقال فرهنگي است كه بر اثر تعامل جامعه اسلامي با ساير تمدنها و اديان به وجود آمده است؛ و اين عرفها نمي‌تواند مرجع فهم متون ديني باشد.[8]
وي ضمن نقد مبنايي از مباني فقهي، تنزل جايگاه زن را اين گونه بررسي مي‌كند: پس ازآنكه اسلام، جايگاه معرفتي و حقوقي زن و مرد را يكسان قرار داد؛ و پيامبر (صلي الله عليه و آله) جامعه‌اش را بر همين مبنا استوار نمود، يك نوع تصور سلبي در اين وضعيت پديدار شد كه نتيجه دو عامل بود:
الف) رويكرد مردم به احكام پيشرفته شريعت رو به سستي نهاد (شايد به جهت تفكر مردسالارانه باشد كه سابقه‌اي بس ديرينه داشته است)
ب) تأثير افكار و عاداتي كه از جوامع ديگر مثل بريتانيا، فارس و هند به جامعه اسلامي هجوم آورد.
نتيجه اين دو عامل، نگرشي است كه زن مسلمان را به تمتعات جنسي، بارداري، توليد مثل و... محدود نمود؛ و موجب شد كه زن در كرامت انساني پست تر از مرد شناخته شود؛ و از آزادي دخالت در مسايل اجتماعي و حق تعليم و تعلم محروم بماند. در صورتي كه اين ديدگاه، مخالف تفكر اسلام است. به همين سبب موقعيت عيني زن در جامعه اسلامي؛ آن چه كه كتاب و سنت ترسيم نموده، كاملا متفاوت است.[9]
قاسم امين نيز عرف غلط، آداب و سنن جاهلي را عامل انحطاط جايگاه زن دانسته و معتقد است: رسوبات عادات و آداب جاهليت در فكر و روح مردم كماكان به جا مانده است و حكومت‌هاي استبدادي، نقش مهمي در تثبيت اين افكار داشته‌اند. اين همه، زن را در مرتبه بردگي، جهالت، مطيع و منقاد بودن قرار داده است. همانطور كه گفته شد، به عقيده قاسم امين، قوت و توان بدني و فكري مرد به جهت ممارست و به كارگيري اين قواست. در حالي كه زن، فرصت به كارگيري توانائي هايش را در طي دوران متمادي نداشته است.[10]
گفتني است كه دو عامل عرف و هم چنين استبداد هر دو در تنزل مقام و موقعيت زن، نقش داشته‌اند. گرچه، عامل دوم يعني استبداد مؤثرتر و فراگيرتر از عامل نخست بوده است.

تعارض عرف و شرع

در باب علوم به ويژه انساني، بشريت مهياي تغيير و تحول مي‌باشد و آن چه ارائه مي‌دهد در ظرف نسبيت جاي دارد، اما ره آورد دين، عقده گشائي از جزئي ترين تا كلي ترين مسايل زندگي بشر است. از اين رو وظيفه مسلمانان به عنوان مالكان برترين ميراث ديني آن است كه فهم ديني را از رسوبات فرهنگ‌هاي جاهلي و سنت‌هاي غلط بپيرايند.
تصويري كه از زن در جامعه اسلامي عرضه مي‌شود و نحوه نگرش و برخورد با تشخص و منزلت زن، همه گوياي اين مطلب است كه التقاط و انحرافي صورت گرفته به اين معنا كه، برخي از احكام ديني با آداب و عادات و سنت‌هاي ناصوابي كه بعضا ريشه در جاهليت نخستين دارد، در آميخته است. پيرايش فهم ديني و تصحيح آن به عنوان تكليف و وظيفه‌اي مهم تلقي مي‌شود. و در اين راستا، بايد عرف را به عنوان اصل متغير و نه ثابت، در نظر بگيريم و تنها معارف اسلامي و قوانين ديني، به عنوان اصل ثابت و اوليه لحاظ شوند.[11]
مصلحان واقعي جوامع يعني انبياء نسبت به عرف زمان خودشان، دست به اصلاحات زدند و ديدگاه‌هاي ناصواب را تغيير دادند. پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) با عرف مقابله نمود، هويت از دست رفته زن را به جامعه باز گردانيد. دستورات الهي را در همساني زن و مرد به مردم ابلاغ نمود و زماني كه دختران مايه ننگ و عار بودند و به جرم جنسيت خويش، زنده به گور مي‌شدند. مورد تكريم و احترام خاص آن حضرت قرار گرفتند.
قرآن كريم با طرح الگوهاي برجسته زنان، عرف و فرهنگ حاكم بر آن روزگار را دگرگون ساخت و ترسيم اين اسوه‌ها، اين باور را به وجود آورد كه رشد و تعالي در مسير انسانيت، منحصر به فرد نيست و زن نيز توانايي حركت در مسير تكامل را داراست.
به گفته استاد حائري شيرازي، اگر آن چه را اسلام آزاد كرده به دليل عرف ممنوع نمائيم بايد پيامد خسارت بار آن را تحمل كنيم... آن چه مهم است، اين است كه باور كنيم اگر براي مسأله‌اي، اسلام، حكمي را صادر كرده است حكم را بيان نمائيم و اعلام كنيم كه هنوز روش كارشناسي آن را تكميل نكرده‌ايم، بزرگ ترين خدمت به اسلام اين است كه دين را مشكل جلوه ندهيم، و بدترين خيانت به دين اين است كه بگوئيم انجام احكام دين، غير عملي است.
نگرش كلي ما در فهم شريعت مؤثر است اين كه محدوديت‌ها را اصل و قانون تلقي كنيم يا تبصره و استثناء؟ مسلم، اگر به عنوان اصل به محدوديت‌ها بنگريم نتيجه‌اي جز تنگ نظري و احيانا بدعت به دنبال نخواهد داشت چون در اين صورت، مواردي كه شرع سكوت نموده جزء محدوديت‌ها شمرده مي‌شود.
در مقابل، اگر محدوديت‌ها، استثنائي بر قوانين شرعي به شمار بيايند، حدي كه شرع مقرر نكرده ما نيز قائل نمي‌شويم، به هر حال، اساس تفكر و انديشه‌ ما بر ملاك حق بيني بايد استوار باشد تا اسلام را آنگونه كه هست بشناسيم و بدان عمل نمائيم نه آنگونه كه مي‌پسنديم.[12] آن چه كه به نام دين بر دين تحميل مي‌شود باورهاي ناصحيح است كه سبب اختلاط فرهنگ و دين مي‌شود. ازدواج تحميلي، خشونت عليه زن، تحميل كارهاي منزل يا خارج از منزل، دادن نقش‌هاي تحميلي، همه جلوه‌هايي از اين فرهنگ غلط مي‌‌باشد.
يكي از انديشمندان مي‌نويسد: بارها ديده‌ام كه مسلماناني ناآگاه از سنت‌هايي دفاع مي‌كنند كه خداوند هيچ دليلي بر حقانيت آن‌ها نفرستاده است گويا برايشان راحت است كه بر خدا و رسولش دروغ ببندند اما به عاداتي كه از نياكانشان به ارث برده‌اند اندك لطمه‌اي وارد نشود.[13]بنابراين، بالا بردن سطح فهم جوامع نسبت به دين و احكام ديني و جداسازي احكام ناب اسلامي از باورها و عادات و عرفيات غير ديني وظيفه‌اي مهم و حياتي است كه بر دوش اصلاح گران مسلمان و فرهيختگان سنگيني مي‌كند.

3ـ تحجر و جمودگرايي

يكي از واقعيت‌هاي جوامع مختلف به ويژه جوامع اسلامي، ديدگاه‌هاي افراطي و گرايش‌هاي نادرستي است، كه به عنوان مذهب و عرف اسلامي درباره مسايل زنان رواج داشته است و زن را از برخي حقوق انساني‌اش محروم نموده است.
تبيين ابعاد ناهنجاري‌ها و اثرات سوئي كه براين نوع نگرش‌ها مترتب است، به سادگي امكان‌پذير نمي‌باشد. چرا كه بسياري از مصاديق اين مسأله به عنوان ارزش تلقي مي‌شود. البته اين مهم از منظر انديشمندان مخفي نمانده و بارها نسبت به آن هشدار داده‌اند. استاد مطهري در اين باره مي‌نويسد:
مسأله حقوق و حدود زن در جامعه‌ امروز از نظر اسلام، علاوه بر جنبه عملي، جنبه اعتقادي پيدا كرده است، يعني باورهاي بي اساس اجتماع عين متون اسلامي دانسته شده و دستورهاي واقعي اسلامي هم فلسفه‌اش توضيح داده نشده است و در نتيجه مقررات اسلامي در مورد زن وسيله‌اي شده براي تبليغ عليه اساس اسلام و ما مرتب شاهد آن هستيم. اين كتاب به لطف خدا اثر فوق العاده‌‌اي در خنثي كردن اين تبليغات داشته است و اين كتاب كاري جز بيان حقيقت اسلام نكرده است.[14]
اين فكر كه زن فقط و فقط بايد در كنج خانه محبوس بماند و حتي با حفظ حريم و رعايت عفاف هم از علم و از هر كمالي الزاما بايد محروم بماند و كاري جز اطفاي شهوت مرد و خدمتكاري او ندارد... كه علاوه بر اين كه با اسلام جور نمي‌آيد بر ضد عواطف انساني است. به طور كلي افرادي كه به دين مي‌گروند و سپس بيرون مي‌روند از افرادي كه از اول گرايش پيدا نكرده‌اند خشن تر و ضد انساني تر مي‌شوند.
امام خطرناكتر از اين طبقه، متدينان منحرف شده و كج سليقه خشكه مقدس اند. اين طبقه علاوه بر اين كه عواطف انساني شان تحت الشعاع عاطفه ديني قرار گرفته و از تأثير مستقل افتاده، نيروي دين به حكم اين كه منحرف شده اثر خود را نمي‌بخشد و از آن طرف چون زايل نشده و به صورت انحرافي كار مي‌كند به همان قدرت كه مقتضاي نيروي دين است فعال است. اينها ديگر از هر سبع خطرناكتر و وحشت‌ناكترند.
تاريخ نشان مي‌دهد كه بي رحمانه ترين جنگ‌ها، كشتارها، زجر و شكنجه‌ها به وسيله خشكه مقدسان صورت گرفته است. بزرگ ترين نمك نشناسي‌ها را اين ها انجام مي‌دهند. جنگ‌هاي صليبي، جنگ‌هاي خوارج، حتي فاجعه كربلا ساخته دست اين طبقه است...[15]
روشن است كه در پرتو حاكميت نظام ديني مي‌توان نمودهاي كاملا خرافي اين سنت‌هاي غير اصيل را محو نمود. طرح بي سواد ماندن زن به عنوان يك سنت اسلامي حتي از طرف انديشمندان جوامع يكي از مظاهر اين نگرش افراطي است.
محمد غزالي در مقدمه كتاب تحرير المرأة از انحرافي كه در جوامع اسلامي رخ نموده، داد سخن مي‌زند:
مسلمانان در برخورد با زنان از مسير تعاليم شريعت اسلام منحرف گشته و روايات مجعول و مدسوس در بين آنان گسترش يافته از اين رو زن مسلمان، به ورطه جهل و غفلت از دين و دنيا سقوط كرده است. آموزش زنان گناه عظيم شمرده مي‌شود. رفتن به مسجد ممنوع و اطلاع او نسبت به اوضاع و احوال فرهنگي ـ اجتماعي و سياسي امري بعيد تلقي مي‌شود.
در حقيقت اين روزگار تداوم عصر جاهليت است و مع الأسف امت‌هاي اسلامي نيز در عرصه‌هاي دانش و تربيت هنوز راه گذشتگان را مي‌پيمايد و مظاهر ظلم و ستم و رفتارهاي جائرانه بر آنان سايه افكنده است.[16]
انديشمند ديگري نيز بر اهميت نقش و جايگاه زن تأكيد كرده و مي‌گويد: زن به لحاظ آماري نيمي از پيكره اجتماع است اما از نظر نقش و ميزان اثر گذاري بر همسر و فرزندان و محيط پيرامون خود فراتر از نيم است.
اين در حالي است كه زن دائما گرفتار نگرش‌هاي افراطي و تفريطي بوده و رفتار عادلانه را كمتر تجربه كرده است. بدين ترتيب، زني كه نگارش را مي‌آموزد به افعي‌اي تشبيه شده كه سم مي‌نوشد!!
آنان كه نگرش تحقير آميز به زن دارند، او را مخلوقي فاقد اهليت دانسته كه در مقابل همسر خويش به منزله كنيزي است كه هيچ اختيار و اراده‌اي ندارد و مانند كفشي است كه مرد هرگاه بخواهد به پا مي‌كند و هرگاه نخواست از پا بيرون مي‌كند. او در خواه محبوس است و نبايد براي دانش اندوزي يا انجام كار و اشتغال خارج شود و زن صالح تنها دو نوبت از منزل خارج مي‌شود: 1ـ از منزل پدر به منزل همسر؛ 2ـ از منزل همسر به قبرستان.
در حالي كه قرآن كريم، محبوس شدن زن در منزل را به عنوان مجازات زني قرار داده است كه مرتكب عمل زشتي شده و چهار شاهد مسلمان هم شهادت داده‌اند. نساء: 15 [البته اين حكم مربوط به زماني است كه حد زنا هنوز تشريع نشده بود.][17]
اين سنت‌هاي غلط چنان در برخي جوامع رسوخ كرده كه زن را از جايگاه اصيل خود در فرهنگ اسلامي دور نموده است. براي ترميم اين خرابي‌ها نخست بايد اسلام ناب را از سلايق و سنت‌‌هاي غير اصيلي كه به عنوان سنن ديني تبليغ شده‌اند، پيراست. گام بعدي معرفي اسلام ناب و نگرشهاي اصيل ديني است تا نسلهاي جديد در جوامع مختف اسلامي با روح دين و حقيقت آن آشنا شوند.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) درباره حضور زنان در اجتماع مي‌فرمايند: لاتمنعوا إماء الله مساجد الله؛ كنيزان خدا را از (آمدن به) مساجد خدا مانع نشويد.[18]
در روايت ديگري، رسول گرامي اسلام از مردان درخواست مي‌كند كه مانع حضور زنان در مساجد نشوند: هرگاه هسرانتان از شما اجازه خواستند كه در نماز جماعت شب (مغرب و عشا) شركت كنند به ايشان اجازه دهيد.[19]
اين روايات مي‌فهماند كه برخي مردان مانع حضور همسرانشان در مساجد مي‌شدند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ايشان را از اين كار نهي مي‌كرد.
با وجود تلاشهاي پي گير و مستمر انديشمندان و شخصيت‌هاي علمي و مذهبي كه براي زدودن اين افكار انحرافي صورت گرفته است؛ هنوز هم بسياري عادات غلط در افكار عمومي ملل مسلمان با عنوان ارزش‌هاي ديني تلقي مي‌شود و حتي در برخي موارد زير ساخت روابط اجتماعي و تعيين اختيارات و حقوق زن و مرد در درون خانواده و جامعه، همين سنن و عادات غير اصيل مي‌باشد.
اين واقعيت تلخ را بايد پذيرفت كه فرهنگ عمومي بسياري از جوامع حتي قشر تحصيل كرده و انديشمند جامعه، متأثر از نگرش افراطي است و معتقدند: انجام كارهاي منزل از قبيل آشپزي، نظافت و... از وظايف حتمي زن است، از اين رو تخلف زن از اين كارها چه بسا منجر به فروپاشي خانواده مي‌شود.
مع الاسف افرادي هم هستند كه حقوق زن را در مرحله‌ تئوري پذيرفته‌اند، اما در مرحله عمل، زنان را از حقوق مسلمي كه اسلام براي آن‌ها قرار داده است، محروم مي‌كنند.
از منظر اسلام، انجام كارهاي خانه توسط زن، به عنوان يك ارزش اخلاقي و از سر عشق به همسر و فرزندان و به منظور سازماندهي خانواده صورت مي‌گيرد. از اين رو زن مي‌تواند از انجام امور منزل استنكاف كند يا در ازاي انجام كار، مطالبه حقوق و پاداش نمايد.
يكي ديگر از مصاديق نگرش افراطي، ناپسند دانستن نام بردن از همسر، در ميان جمع توسط شوهر در عرف متشرعين است؛ در حالي كه خاستگاه اين مطلب، تعصبات نا بجا مي‌باشد و به هيچ وجه شريعت اسلام حتي به عنوان توصيه اخلاقي هم بدان نپرداخته است.
استاد مطهري در اين باره مي‌نويسد: آن چه بعدها حتي در ميان متشرعين تحت تأثير عادات و عرفها پيدا شد مافوق توصيه‌هاي اخلاقي اسلامي مسلم است. در عرفهاي متأخر حتي ذكر نام همسر نوعي كشف عورت تلقي مي‌شود. پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين و ساير ائمه اطهار در محاورات خود نام همسرشان را مي‌بردند كه خديجه يا فاطمه يا ام حميده چنين و چنان كرد.[20]

4ـ پديده روشنفكري

در مقابل گروه‌هاي متحجري كه زن را از مسلم ترين حقوق انساني خود محروم نموده، و سعي مي‌كند با نام دين و ارزش‌هاي ديني، حيطه مشاركت او را بيش از پيش محدود نمايند؛ گروه‌هاي افراطي ديگري نيز هستند كه زنان را به آزادي بدون حد و مرز دعوت مي‌كنند و با گسترش فرهنگ بي بند و باري خواهان سقوط اخلاقي جامعه هستند.
گوهر وجودي زن را در خدمت اميال و خواهشهاي نفساني خويش در آورده و احيانا در جهت منافع سياسي خود سود مي‌برند و ناهنجارهاي غرب را به عنوان نشانه‌هاي تمدن رواج مي‌دهند.
بدين ترتيب، پوشش زنان و حريم‌هاي موجود بين زن و مرد، اولين خاكريزي است كه مورد تهاجم قرار داده‌اند؛ زيرا تا زماني كه اين ارزش‌ها در جامعه رواج دارد تسخير افكار و اعتقادات افراد جامعه امكان پذير نيست. در حقيقت روشنفكران بيمار، مروج افكار جنبش‌هاي فمينيستي هستند.
آنان تحت لواي نوانديشي و تجدد خواهي، ارزش‌هاي مكتبي و فرهنگي را زير سؤال برده و آن‌ها را صاحب ركود و عقب ماندگي زنان مي‌دانند و با طرح شبهاتي پيرامون نظام حقوقي اسلام درباره زن، روند استحاله فرهنگ خودي جوامع اسلامي را تسريع مي‌كنند.
باز تأكيد مي‌كنيم كه وجود عادات و سنن خرافاتي و غير اصيل كه به عنوان دين و مكتب رواج يافته است زمينه را براي اقدامات دين ستيزان و مروجين فرهنگ بيگانه فراهم نموده است. به ويژه اين كه جوامع اسلامي امروزه از خلأ روشنفكري اصيل ديني، رنج مي‌‌برند.
گفتني است بسياري از روشنفكران جوامع اسلامي كه در جهت اصلاح وضعيت زنان پيشگام بودند از دانشجوياني بودند كه به اروپا اعزام شده و آداب و رسوم اجتماعي غرب را همراه با احساس شيفتگي و اعجاب با خود آورده بودند.[21]
برخي مانند منصور فهمي كتاب احوال المرأة في الاسلام را در سال 1913م نگاشت و دراين اثر نهايت جسارت و تعرض را متوجه شخص رسول گرامي اسلام نموده و مبادي شريعت اسلام را به نقد كشيده است. وي معقد است: اسلام، نه فقط در تشخص و منزلت زن، نقش ايجابي نداشته، بلكه تأثير سلبي نيز گذارده است. به اين معنا كه با ظهور اسلام، فرم و صورت محروميت و محدوديت زن عوض شده؛ اما زن به جايگاه شايسته خويش نائل نشده است. زن كه تا قبل از اسلام، تحت حاكميت و سالاري مرد مي‌زيست با ظهور اسلام، تحت حاكميت و سلطه خداوند در آمد و از محيط اجتماع به محيط محصور خانه دعوت شد. وي حجاب و دستورالعملهايي از اين دست را عامل اين تغيير مي‌داند.[22]
يا احمد لطفي سيد در زمره كساني است كه آزادي مدل غربي را تبليغ مي‌كرد و بر صفحات الجريده چنين مي‌نوشت: از آن جا كه آزدي، اساس آموزش است؛ ما نبايد بر آزادي زنان غربي خرده بگيريم چون آن‌ها از آزادي‌هاي فردي برخوردارند؛ ولي زنان ما، تشنه آزادي هستند و ما بايد زمينه حضور آزاد آنان را در عرصه جامعه فراهم سازيم.[23]
گفتني است در فضايي كه روشنفكراني متأثر از فرهنگي اروپائي بر صفحات جرائد از تعالي فرهنگ بيگانه سخن مي‌راند، بودند انديشمنداني كه زنان را به حفظ حدود الهي و پرهيز از اختلاط با مردان دعوت مي‌كردند و عطش و شيفتگي نسبت به آزادي توأم با بي بند و باري خللي در افكارشان به وجود نياورد. از آن جمله:

محمد عبده

در سال 1881 اولين نوشته‌اش در وقائع المصريه تحت عنوان نياز انسان به ازدواج به چاپ رسيده است. بر خلاف ديگران، آموزش زنان را در درجه نخست اهميت قرار نمي‌دهد، بلكه بهبود وضع زنان را در احوال شخصيه، پيوند زناشوئي آنان و محدوديت طلاق را به عنوان مسايل دست اول زنان مي‌داند. و از اصلاح گران مي‌خواهد تمامي توان خود را در اين جهت صرف نمايند.[24]
گفتني است دعوت اصلاح گرايانه محمد عبده، از منبع فياض دين سرچشمه گرفته است نظرات و گفتارش در باب شخصيت زن، ملهم از آيات كريمه قرآن است تمامي آراء او را درباره زن و مسائل مربوط به زن، مي‌توان در تفسير آيات قرآن جستجو كرد.
وي به تحولات عصر خود پاسخ مثبت مي‌دهد و تفسير جديدي از مسأله زن را در متون اسلامي دنبال مي‌كند و از سطحي نگري كه در عصر انحطاط وجود داشته، پرهيز مي‌كند. محمد عبده، مساوات زن و مرد را در همه حقوق به اثبات مي‌رساند و اين دو صنف را در هويت انساني، برابر و همسان مي‌داند لذا سزاوار نمي‌بيند كه يكي، ديگري را در خدمت مصالح خود به كار گيرد.
رشيد رضا در المنار مي‌نويسد: اسلام، همه حقوق انساني را اعم از ديني ـ مدني و مالي به زن عطا نموده است و پذيرش احكام شريعت، ضامن مصلحت بشر و مخالفت با آن، موجب خسران و زيان است.
پس محور مصلحت بشر، رعايت مصالح زن است؛ چرا كه فساد و تباهي او فساد جامعه را به دنبال دارد. بديهي است، بعد از وضع تكاليف و حقوق در ابعاد مختلف براي زنان، بايستي راه تحصيل دانش را به روي آنان گشود. در اين صورت، اصلاح و بهبود وضعيت زنان، امري فردي و موردي تلقي نمي‌شود بهبود اوضاع جوامع بسته به موقعيت زن در آن جوامع مي‌باشد.[25]
تصور باطلي كه غربي‌ها و روشنفكران مسلمان درباره حجاب دارند، اين كه حجاب زنان به منظور خانه نشيني زنان است و از غيرت مردانه سرچشمه مي‌گيرد؛ مطابق ميل باطني مردان است و تحكم مردانه است. و قبل از اسلام وجود نداشته است؛ مفسران المنار در جهت اين تصور باطل بر آمده ومعتقدند: حجاب، پيشينه‌اي بس طولاني دارد و در عهدين، به طور مكرر مورد بحث واقع شده ا ست. اسلام اين عادات و رسم را تهذيب نموده و آن را از سطح يك پديده فردي به حفظ و صيانت نظم اجتماعي ارتقاء بخشيده و آن را جزو عادات و رفتار اخلاقي ـ اجتماعي دانسته كه زن و مرد نسبت به آن يكسان و برابرند. هم چنين مفسران المنار تلاش مي‌كنند صلاحيت اسلام را براي ساماندهي حيات بشر در هر عصري به اثبات برسانند و نقش زن را در ساختار تمدن جديد هويدا سازند. و مساوات زن و مرد را در پرتو درك منطقي قرآن بنمايانند.[26]

ملك حفني ناصف

ملقب به باحثه باديه (جست و جوگر بيابان) (1886 ـ 1918)، معاصر محمد عبده است. وي دو كتاب در موضوع زن به رشته تحرير در آورد: 1ـ النسائيات 2ـ حقوق المرأة.
وي در زمينه اصلاحات، سبك اعتدال را دنبال كرد. يكي از نويسندگان در اين باره مي‌گويد: مسئله زن را از ديد زنانه مطرح كرد نه از ديد مردانه، يعني حق و عدالت را مد نظر قرار داد و همين امر سبب شد مسايل را در حد اعتدال، مطلوب بداند.
هدفي كه ملك از اصلاحات دنبال مي‌كرد كاملا متفاوت از مقصدي بود كه قاسم امين در جهت آن تلاش مي‌نمود؛ قاسم امين خواستار آزادي زن و تغيير و تحول در همه ابعاد زندگيش بود در حالي كه ملك؛ بهبود وضع زن را مورد نظر قرار داده بود و معتقد بود حقوقي كه اسلام به زن داده و مرد در دوره جمودگرايي بدان اجحاف نموده است، بايد به زن باز پس داده شود.
او درعين حال، به آموزش زنان بها مي‌دهد، حفظ كيان خانواده را نيز مهم ترين وظيفه تلقي مي‌كند. ملك به تبعيت از مسلك شيخ محمد عبده، بهره گيري از دانش غرب و پيشرفت آنان را با حفظ آداب و عادات اسلامي جايز مي‌داند. او نخستين زني است كه در زمان حكومت مصطفي رياض پاشا (در سال 1911م) منشوري به جهت بهبود وضع زنان تدوين نمود كه به طور خلاصه از اين قرار است:
1ـ دين صحيح يعني قرآن و سنت صحيحه را بايد به دختران آموخت.
2ـ اداره منزل، كودكياري و كمكهاي اوليه را بايد به دختران (به صورت تئوري و عملي) آموزش داد.
3ـ آموزش ابتدايي دختر و پسر در هر سطح و طبقه اجتماعي كه باشند، اجباري شود.
4ـ تعدادي از دختران و زنان را در فنون پزشكي و معلمي تا مراتب عاليه بايد تربيت كرد، تا زنان در اين زمينه‌ها خودكفا شوند.
5ـ هر كس مايل باشد بايد بتواند مدارج عاليه را طي كند.
6ـ زنان لازم است حدود حجاب را رعايت كنند.
مواد منشور فوق، نحوه نگرش ملك حفني را نشان مي‌دهد. او زن و مرد را در دو قطب معارض و مقابل يكديگر نمي‌داند بلكه هر يك را مكمل ديگري مي‌داند و قيمومت مرد را به تسلط و تحكم مرد تفسير نمي‌كند بلكه قيمومت مرد را نوعي نظارت مي‌داند كه موجب دوام و بقاء خانواده است.
او معتقد است از ديد مردان، زن بايد موجودي صاحب احترام و منزلت باشد، بدين منظور بايد از آموزش و تربيت شايسته بهره مند شود. آموزش و پرورش، زن را قادر به انجام وظايف و تكاليفش مي‌كند و حسن معاشرت را به او مي‌آموزد در اين صورت، راه ظلم و تحقيرش را مي‌بندد و كمتر مرد عادلي است كه به زن وظيفه‌ شناس، ظلم كند يا او را حقير شمرد.[27]
او زنان را به حفظ حدود الهي و پرهيز از اختلاط با مردان دعوت مي‌كند و آزادي را در چارچوب شريعت مطلوب مي‌داند. چنانچه ملاحظه مي‌كنيم؛ گرايش عمومي نسبت به فرهنگ بيگانه در افكار و انديشه‌هاي ملك كارساز نيست.[28]
ملك موقعيت زن معاصر را مشابه وضعيت زن در عصر جاهلي مي‌داند و معتقد است به جز زنده به گور كردن، نمونه‌هاي ديگري از تحقير را مي‌توان در زن معاصر، ملاحظه كرد. دختران امروز نسبت به برادران خود، احساس حقارت مي‌كنند و خود را كوچك مي‌شمارند. اين احساس حقارت و پست انگاري از توقعات آنان كاسته؛ از اين رو نسبت به امتيازاتي كه براي جنس مقابل (مذكر) قائلند، خود را ذي حق نمي‌دانند.[29]

5ـ موضع انفعالي جوامع اسلامي در قبال فرهنگ غرب

از قرن هجدهم ميلادي در غرب، تمام حركتهايي كه تحت عنوان دفاع از حقوق زن صورت گرفته است، صرف نظر از تفاوت‌هاي ظاهري كه داشته‌اند، خصيصه مشتركشان، مادي گرايي و در خدمت نظام سرمايه بودن است. روشن است كه اين همه منجر به تنزل شخصيت زن مي‌شود.
در حقيقت تمدن غرب، زماني نداي حقوق زنان را سر داد كه در عرصه كار و فعاليت، محتاج نيروي كار زنان شد. مورخ معاصر آمريكايي به صراحت مي‌گويد: آزادي زن از عوارض انقلاب صنعتي است. سپس مي‌افزايد:
زيرا انقلاب صنعتي در درجه اول موجب شد كه زن نيز صنعتي شود، آن هم تا بدان پايه كه بر همه نامعلوم بود و هيچ كس خواب آن را هم نديده بود. زنان كارگران ارزانتري بودند و كارفرمايان آنان را بر مردان سركش سنگين قيمت ترجيح مي‌هد.