مرورى بر برخى از مسائل زنان در جهان غرب

شناسه مقاله : 16341

تعداد بازدید : 1045

  • : زينب لانتس

مقدمه

مو1وع اين تحقيق را به اين دليل انتخاب كردم كه ديدم كه براى آشنائى بيشتر و ارزيابى صحيحتر وضعيت زنان در غرب لازم است لازم است كه انسان آمار دقيق و معتبرى از مراكز خود آن كشورها در دست داشته باشد براى اينكه از حدسها و شايعات درباره اين موضوع هر چه دورتر باشد. اطلاعات دقيق باعث مى شوند كه ابهامات درباره وضعيت زن در غرب كه در اثر تبليغات و جو غرب زدگى كه در كل جهان شرق حاكم است بر طرف شود و در نتيجه تا حدودى جلوى تكرار اين اشتباهات گرفته شود. علاوه بر اين مى توان به وسيله آمار خيالات بعضى از جريانها و گروهكهاى زنانه (مثل فمينيستها) را از ريشه و بنيان از بين برد.
بنده اين آمارها را از مركز آمار وين به نام >>Statistisches tentralamt<< جمع آورى نمودم و منبع اى تحقيق كتابى است كه به اسم >>Trauenjahresbvch<< است هر سال بر اساس اطلاعات جديد چاپ مى شود و فقط از آمارهاى طبق قوانين استاندارد و مورد قبول اهل فن جمع آورى شده است استفاده مى گردد. ضمنا فن وضعيت زبان اتريش را تنها به عنوان نمونه در جهان غرب مورد بررسى قرار دادم. متاسفانه مقصود اول من كه يك مقايسه بين آمارهاى ايران و اتريش بود به اجرا در نيامد زيرا آمارى از ايران كه دقيقا معادل آن آمار موجود در اتريش باشد به دست من نرسيد. آمارهاى ديگر نيز باعث مى شدند كه تحقيق من از چهارچوب خودش خارج شده و هدفش گم شود لذا مجبور شدم به همان مجموعه آمارها اكتفا كنم. من عين آمار و بررسى هاى آن كتاب را ترجمه كردم و بعد از بخشهايى كه لازم بود تحليل كوتاهى از خودم اضافه كردم تا شايد بعضى از پديده ها تا حدودى روشنتر بشوند. همچنين به علت محدوديت امكانات چه از نظر زمان و چه از لحاظ ديگر اين تحقيق فقط يك بخش از آن مطالبى است كه در ذهن من بود ولى ان شاء الله اين تحقيق شروعى براى پيگيرى ها و بررسى هاى كامل تر و دقيق تر در آينده درباره اين موضوع باشد.
زينب لانتسل

مرورى بر برخى از مسائل زنان در جهان غرب
1- ازدواج
1-1 سن ازدواج

در آخر قرن 19 زوجين در اروپا اكثرا موقع ازدواج بالاى 30 سال داشتند مردها به دليل انتظار براى انتقال زمين كشاورزى به آنها به وسيله ارث يا رسيدن به يك مدرك يا مقام خاص و زنان به دليل تكميل جهيزيه يا ازدواج خواهر بزرگتر. در آخر پايان دهه دوم ميانگين ازدواج زنان در اتريش 2/25 بود و مردها 5/27. يعنى اينكه از هر دو زن يك زن بعد از 25 سالگى تن به ازدواج مى داده است و فاصله سنى بين زوجين حدودا 5/2 سال بوده است. تا سالهاى دهه 70 سن ازدواج زنان تا 4/21 سالگى و مردها تا 4/24 سالگى كاهش يافت. از اين به بعد سن ازدواج دوباره حسابى بالا رفت. اكنون ازدواج زير 18 سال ديگر رواج ندارد و ازدواج زير 25 سال كمياب است. دو دليل براى بالا رفتن سن ازدواج وجود دارد: اولا اينكه مقدار زنان جوان كه بعد از ديپلم گرفتن شروع به تحصيل مى كنند بيشتر شده كه باعث مى شد ديرتر در فكر تاسيس خانواده باشند. ثانيا ضرورت اجتماعى براى ازدواج كم شده. زنان جوان الان مى توانند مجرد راحتتر زندگى كنند نسبت به 30 سال پيش. امروز عرف چيزى شبيه ازدواج را قبول دارد. معمولا به علت اينكه يك بچه در راه است ازدواج مى كنند يا بعد از تولد بچه اول. الان تقريبا نصف بچه هاى اول از روابط نامشروع به دنيا مى آيند.

تحليل

اينكه سن ازدواج در آخر قرن 19 اينقدر بالا بود به آن معنا نيست كه جوانان تا آن موقع رابطه با هم ديگر نداشتند. البته فرق آن زمان ها با امروز اين است كه آن روابط در پنهان انجام مى شدند چون در دين مسيحيت هم رابطه چنين قبل از ازدواج ممنوع است ولى رابطه به صورت مطلق ممنوع نيست يعنى حد دقيقى براى آن مشخص نيست. جامعه بچه هاى نامشروع را نمى پذيرفت و اين زندگى شان را سخت مى كرد.
تا قبل از جنگ هاى جهانى جهيزيه براى دختر كاملا معمول و لازم بود و مقام و ارزش دختر در خانواده شوهر تعيين مى كرد. جهيزيه ناقص باعث تحقير زن مشكلات و مشكلات فراوان و گاهى تا آخر عمرش مى شد. از جمله منافع مدرنيسم را از بين اين رسم و رسوم ها مى شمارند.
تازه مسلمانان در بحث با مسيحيان هميشه به عنوان مزيت بزرگ اسلام براى زنان (البته قبل از آشنائى دقيق تر با فرهنگ ايرانى) عدم وجوب جهيزيه از يك طرف و وجوب مهريه از طرف ديگر ذكر مى كنند.
شايد مى شود بين رسم جهيزيه و فساد در جامعه رابطه اى را در نظر گرفت چون بدون شك براى خيلى ها جهيزيه تهيه كردن باعث عقب انداختن سن ازدواج مى شود كه خود مى تواند علت رابطه نامشروع گردد.
همان طور كه آمار ثابت مى كند با از بين رفتن اين رسم و رسوم سن ازدواج شديدا كاهش يافت. ولى طرف ديگر سكه آن بود كه با از بين رفتن اهميت دين اصلا پيوند ازدواج زير سوال رفت و بعد سبب افزايش مجدد سن ازدواج گرديد.

1-2 تجرد

چند در صد بدون شوهر مى مانند در سال 1991 از آنهائى كه 40 تا 45 سال داشتند 5/8 درصد مجرد بودند و از آنهائى كه 50 تا 55 سال داشتند فقط 5/7 درصد مجرد بودند. يعنى 92 درصد از اين نسل بعد از سال 1950 ازدواج كردند. ولى از زنان جوانتر يك بخش در حال رشد مجرد ماندند. چنانكه يك مقايسه از سرشمارى هاى 1981 و 1991 درباره بخش مجرد بين زنان 20 تا 25 سال در سالهاى 80 از 4/59 درصد تا 3/74 درصد افزايش پيدا كرد. و بين زنان 30 تا 35 سال از 6/11 درصد تا 1/20 درصد افزايش پيدا كرد. متخصصان حدس مى زنند كه طبق رفتار فعلى زنان نسبت به ازدواج از آنهائى كه در سال 1965 متولد شدند يك ربع تا آخر عمرشان مجرد مى مانند.

1-3 دلائل اجتماعى براى عكس العمل جامعه در برابر ازدواج

از يك طرف وضعيت شغلى باعث مى شود كه زنهاى تحصيل كرده از لحاظ اجتماعى و اقتصادى از همه كمتر مجبور به ازدواج مى باشند. از طرف ديگر اوقات كار و شيفتهائى كه كاملا از اوقات كارى عادى فرق مى كنند تاسيس خانواده براى زنان را سخت تر مى كند. البته اين هم مربوط به اين است كه خيلى از مردها براى شيفت شب يا آخر هفته زنان موافقت نمى كنند. علاوه بر اين شرائط اجتماعى تغيير كردند. برعكس نصف اول قرن بيستم امروز براى اكثر زنان جوان شروع روابط جنسى ديگر وابسته به ازدواج يا نامزدى نيست. روشهاى موثر براى جلوگيرى از بچه و امكان سقط عمدى قانونى بچه (در اتريش از سال 1975) يك نتجه دارند: روابط جنسى قبل از ازدواج امروزه كمتر به يك ازدواج اجبارى منجر مى شوند. و اگر مادرهاى مجرد حاملگى هاى ناخواسته را تحمل مى كنند به اين معنا نيست كه با پدر بچه هم ازدواج كنند بلكه تسامع موجود در مورد بچه هاى نامشروع بيشتر شده كه اين مطلب بر رفتار مادران خيلى موثر است.

2- طلاق
2-1 آمار و دلائل طلاق

تا اول قرن 20 تقريبا راه براى ازدواج مجرد نبود. حقوق ازدواج كليسا حقوق مدنى هم بود. كسى كه در كليساى كاتوليك ازدواج كرده بود براى او يك طلاق حقيقى متصور نبود بلكه حداكثر زن و شوهرى مى توانستند حداكثر با هم ديگر قهر باشند. طلاق رسمى فقط براى يهودى ها و پروتستانها ممكن بود. بعد از الحاق اتريش به آلمان در سال 1938 در اتريش حقوق آلمان اجرا شد. از اين به بعد يك سرى از دلائل براى درخواست طلاق پذيرفته شد از قبيل زناى زوج يا زوجه فرص نازائى... اين تغيير در اتريش يك موج طلاق به دنبال داشت. در پايان جنگ جهانى دوم يك موج طلاق مجدد بوجود آمد. خيلى از اين زوجين بخاطر جنگ يا اسارت سالها از همديگر جدا بودند. عواملى كه امروز براى تاخيير در تاسيس خانواده موثر هستند خود دليلى براى طلاق و ازدواج مجدد هم مى شدند. توقعات نسبت به خوشبختى تفاهم هماهنگى ارضاى روابط جنسى در داخل يك رابطه زناشوئى افزايش پيدا كردند و ضرورت اقتصادى براى همزيستى دائم كمتر شد. درصد طلاق در سال 1965 از 4/14 به 3/26 در سال 1980 و به 7/33 درصد در سال 1992 تغيير نمود. يعنى در سال هاى 60 فقط يك هفتم ازدواج ها به طلاق مى انجاميد ولى در اوائل سال هاى 80 يك چهارم ازدواج ها و در حال حاضر يك سوم ازدواج ها منجر به طلاق مى شود. در يك مقايسه بى المللى اتريش پشت سر اسكانديناو و كشورهاى بالتيك قرار گرفته ولى همسطح فرانسه آلمان سويس اسلواكى و مجارستان است. آمار طلاق در ايتاليا سلوونى و لهستان خيلى كمتر است. از سال 1981 به بعد مى شود در اتريش بدون واسطه دادگاه هم طلاق گرفت. فرق اصلى با قبل از آن اين است كه زوجين مجبور بودند يك دليل قانونى ذكر كنند.

2-2 زمان طلاق و بچه ها و طلاق

كى طلاق صورت مى گيرد و اينكه چند تا بچه در حال طلاق وجود دارند مطلبى است داراى اهميت كه قابل توجه است. فعلا احتمال طلاق بين سال دوم و ششم ازدواج از بقيه سال ها بيشتر است. از آن به بعد احتمال طلاق هر سال كاهش پيدا مى كند. در زمان حاضر 17000 بچه و نوجوان با پديده طلاق برخورد دارند. دو سوم از آن ها زير 14 سال مى باشند. 20 سال پيش تعداد بچه ها 15000 در سال بود. به طور ميانگين هنگام هر طلاق 06/1 بچه وجود دارد. به دليل افزايش تعداد طلاقها تعداد بچه هائى كه بدون پدر خود يا بدون مادر خود بزرگ مى شودند بيشتر شده. بعد از طلاق معمولا از طريق مادرهايشان پرستارى مى شوند.
اين نمودار دو چيز نشان مى دهد: اولا اينكه تعداد طلاق ها از سال 1973 تا سال 1993 چقدر بيشتر شده و ثانيا از 1400 جفت چند تا در سال اول دوم سوم... تا سال 40 ازدواجشان طلاق مى گيرند. در كل زوجين در سال دوم ازدواجشان از همه سالهاى ديگر بيشتر طلاق مى گيرند.
بعد از يك طلاق زن ها كمتر مجددا ازدواج مى كنند در مقايسه با مردها. جالب اين است كه زنانى كه طلاق گرفتند احتمال براى آن ها كه مجدد ازدواج كنند بيشتر است از زنان مجرد با همان سن. ولى زنان بيوه خيلى كمتر تن به ازدواج مجدد مى دهند. وجود بچه ها احتمال ازدواج مجدد را كمتر مى كند.

تحليل

نكته مهم اين است كه اين آمارهاى رسمى درباره طلاق واقعيت را نشان نمى دهند زيرا خيلى از جفت هاى جوان ديگر رسما ازدواج نمى كنند با اينكه عين زن و شوهر زندگى مى كنند و به اين دليل جدائى چنين جفت ها از هم ديگر ثبت نمى شود و در آمار به صورت طلاق معلوم نمى شود.
يك دليل ديگر غير از دلائل مذكور براى آمار بالاى طلاق عدم اهميت دين مى باشد بخصوص در ميان نسل جديد. در نتيجه زوجين از سنخيت اهداف مشترك و هدايت اخلاقى و شرعى محكم برخوردار نيستند.
علاوه بر اين انتخاب همسر براساس اصول و روش خاص مثل خواستگارى نيست بلكه بيشتر براساس عواطف و احساسات مى باشد. بخصوص جوانان نسل امروز به والدين اقوام يا دوست هاى قابل اعتمادشان هيچ گونه حق مشورت يا دخالت نسبت به انتخاب همسر نمى دهند و اين تصميم را امرى كاملا شخصى مى دانند.

3- بچه ها
3-1 روند زايمان در قرن بيستم

در اوائل قرن بيستم تعداد بچه ها به اوج رسيده بود. به طور ميانگين زن 1/4 بچه داشت. طبيعتا در طول جنگ هاى جهانى و بحرانهاى اقتصادى اين رقم را شديدا كاهش داد. پائين ترين رقم زائمان ها در سال 1987 با 43/1 بچه براى هر زن بود. بعد از سال 1988 اين تعداد به علت مهاجرت شديد به اتريش كه زن هاى بالغ را هم شامل مى شد بيشتر شد. ولى در سال 1993 اين تعداد به 48/1 در برابر هر زن رسيد.

3-2 سن و وضعيت خانوادگى هنگام زائمان

در اوائل سال هاى پنجاه زن ها به طور ميانگين 25 تا 26 سال داشتند وقتى كه بچه اولشان به دنيا مى آمد. از سال 1974 سن متوسط تا 7/26 سال بالا رفت. ظاهرا تاخير انداختن زائمان اول با زمان طولانى تحصيل ربط دارد. يعنى اينكه با افزايش سطح تحصيلى زنان فاصله بين نسلها زيادتر مى شود. در اوائل قرن بيستم حدودا يك ربع از همه بچه ها به صورت نامشروع به دنيا آمده بود. در سال هاى 40 اين رقم اندكى كاهش يافت. در سال 1993 3/26 درصد از كل بچه ها نامشروع بودند. يك دليل براى اين روند اين است كه در صورت حاملگى امروز كمتر ازدواج مى كنند. در سالهاى 70 يك سوم از زنان در هنگام عقد حامله بودند اما الان فقط يك پنجم زنان چنين هستند يعنى اينكه آن زمان نصف زن هاى مجرد كه حامله بودند ازدواج هم كردند اما امروز فقط يك ربع از زنانى كه حامله هستند ازدواج مى كنند.
خيلى وقت ها والدين يك بچه نامشروع ديرتر ازدواج مى كنند. در مقايسه بين المللى روشن مى شود كه اتريش در بين كشورهاى اروپا سابقا جز آن كشورهائى بود كه داراى تعداد زيادى از زايمان هاى نامشروع بودند. رتبه اول را كشورهاى اسكندينوى (سود نروژ فنلند) با رقم هاى 50-40 درصد دارند. و در كشورهاى غربى و جنوبى رتبه بچه هاى نامشروع كمتر است.

3-3 وضعيت زنان و وضعيت خانه

تنوع و ميل به زندگى جديد در ميان جمعيت اتريش جز عوامل آمار پائين بچه ها و آمار بالاى طلاق ازدواج دير و آمار بالاى مجردهائى است كه تا آخر عمر در اين حالت مى مانند. از اين رو انسان حدس مى زند كه مردها و زنهائى جوان امروز زودتر مستقل بشوند و تنها يك بچه بزرگ كنند يك نوع همزيستى غير از ازدواج را انتخاب كنند. ولى واقعيت چيزى ديگرى است. آنچه كه در بين جوانان به چشم مى آيد گرايش به اين است كه در خانه والدين بمانند. اين آمار هم مربوط به زنان جوان مى باشد ولى بيشتر از آنها به مردان جوان. چشم گيرترين تغييرات در چگونگى زندگى كردن آنها تمديد دوران جوانى و تاخير در جدائى از والدين شان محسوب مى شود. بين سال 1971 و سال 1993 خانه هائى كه در آن فقط يك نفر ساكن بود افزايش پيدا كرد. الان 14 درصد مردم به صورت يك مجرد در خانه زندگى مى كنند. 20 سال پيش اين افراد فقط 12 درصد بودند. در جامعه امروز انواع همزيستى زن و مرد كمتر از خود ازدواج زير سوال مى رود. نظر خواهى ها از جوانان نشان مى دهد كه آنان ازدواج رسمى را به عنوان يك شرط براى خوشبختى و تفاهم قبول ندارند.

4- اختلاط
4-1 روند موضوع اختلاط در اتريش

در سال 1975 يك قانون تصويب شد كه تفكيك زن و مرد را در مدرسه ها را منحل كرد و اختلاط را رسمى ساخت. با يك نگاه به وضعيت مدرسه ها مى شود فهميد كه اختلاط حداقل در مدارس عمومى به مرحله اجرا رسيد. دبستان هاى عمومى صد در صد مختلط هستند و حتى دبيرستان ها و راهنمائى هاى عمومى تا 90 درصد مختلط هستند. ولى در مدارس فنى حرفه اى اكثرا هنوز زنها و مردها جدا هستند. بعد از تصويب اين قانون اختلاط مورد پذيرش همه قرار گرفت. نظر عمومى اين بود كه اختلاط پسرها و دخترها در مدارس شرط آزادى انتخاب رشته و شغل مورد علاقه دخترها است و يا اينكه رشد آنها هم مثل پسرها تضمين باشد. حتى اكثر سازمان ها و حركت هاى زنان طرفدار اين نظريه بودند. ولى بعد از آن همه سال تجربه در اين بعد سوالى مطرح شد كه شايد دليل مشكلات رشد و پيدايش هويت زنان خود اختلاط باشد. بحث فعلى به علت دو آمار كه از سال 1991 و سال 1989 مى باشند شعله ور شد. از اين آمارها نتيجه گرفته شد كه مدارس مختلط باعث تبعيض بين دخترها و پسرها مى شود. آنچه كه در اين آمارها كه مربوط به مناطق آلمانى زبان در ارپا است به چشم مى خورد اين است كه درصد بزرگى از فارغ تحصيلان زنان در رشته هاى شيمى و كامپيوتر ديپلمشان را در مدارس دخترانه گرفته بودند كه تعداد 40 درصد مى باشد. با اينكه درصد فارغ التحصيلان مدارس دخترانه نسبت به فارغ التحصيلان مدارس مختلط فقط 14 درصد بود. در خود اتريش هم يك رابطه منفى بين اختلاط و انتخاب يك رشته رياضى - تجربى ثابت شد. پس در نتيجه دانشجويان مونث در رشته هاى رياضى - تجربى و تكنيكى بيشتر در مدارس دخترانه تحصيل كردند تا در مدارس مختلط. آمار آلمان همين نتيجه را ثابت كرد: علاوه بر اين پسرها از مدارس پسرانه علاقه بيشترى به رشته هاى ادبيات زبان رشته هاى جامعه شناسى نشان مى دهند. نتيجه ها طورى تفسير مى شوند كه در نظام مختلط گرايش هاى قوى براى يك رفتار سنتى زن و مرد وجود دارد.
در غرب سه گروه وجود دارند كه از اختلاط در حال حاضر انتقاد مى كنند.
1- گروه محافظه كاران كه بيشتر متشكل از مسيحيان متدين مى باشد. اين گروه در اختلاط خطر روگردانى دخترها از وظيفه آينده شان به عنوان يك همسر و مادر را مى بينند.
2- گروه ليبرالها كه بخاطر تفاوت علاقه نسبت به رشته هاى رياضى و تجربى و تكنيكى در بين شاگردان از مدارس مختلط نگران است. نمايندگان اين گروه انتظار داشتند كه تفاوت هاى مذكور به وسيله اختلاط از بين بروند ولى توقعاتشان برآورده نشده اند.
3- گروه سوم و اصلى فمينيست ها مى باشد. آنها مى گويند كه در نظام مختلط دخترها به طور مستقيم و غير مجبور مى شدند قيود نظام پدر سالارانه را قبول كنند. آنها ياد مى گيرند كه چگونه مظلوميت و محدوديت امكانات خود و پيش داورى ها نسبت به زنان به عنوان يك حقيقت در جامعه را قبول كنند.

تحليل

آمار درباره نتايج سيستم اختلاط در مدارس و دانشگاه ها از اهميت بزرگى برخوردار مى باشند. اختلاط شرط براى رشد و پيدايش هويت خود پسران دختران مى دانستند.
جالب اين است كه حتى نسبت به اهدافى كه مطمئن بودند كه به وسيله اختلاط به آنها مى رسند قبل جلب علاقه به رشته هاى خاص موفق نشدند و آمارها دقيقا برعكس توقعات شان ثابت مى كند. آنچه كه اصلا ذكر نكردند اين بود كه اختلاط - خلاف انتظار - باعث نشده كه دخترها اعتماد به نفس بيشترى پيدا كنند. از نظر روحى متعادل تر بشوند و در جامعه موفق تر بشوند.
علاوه بر اين سطح آموزش در مدارس و دانشگاه ها در كلاس هاى مختلط به دليل عدم تمركز نسبت به درس در سنين حساس دانش آموزان پائين تر از در كلاس هاى جدا مى باشد و بالاخره اختلاط علت فساد شاگردها در سنين خيلى كم هم مى باشد.

5- حضور زنان در دانشگاه ها و مدارس

در ده سال اخير درصد آنانى براى اولين بار در دانشگاه ثبت نام مى كنند با مردها مساوى شدند و در بعضى از رشته ها حتى بيشتر شده اند. ولى در انتخاب رشته تحصيلى هنوز تفاوت هاى مشخص مربوط به جنسيت وجود دارد كه البته در سال هاى اخير يك خورده كمتر شده است. تعداد كلى دانشجويان در سال هاى اخير به صورت مرتب بيشتر شده مقدار زنان در سال 1992 45 درصد بود و مقدار زنان در دريافت اولين مدرك (فوق ليسانس) تقريبا همان قدر بود. (44 درصد)
ولى هنوز درصد پروفسورها در ميان زنان اندك هستند. در قسمت هاى ديگر مثل سياست و مديريت مالى در اقتصاد دانش و پژوهش مربوط به مردها است كه به زنها تا حد امكان راه داده نمى شود. با اينكه دريافت مدارك كارشناسى در بين زنان 44 درصد هست فقط 19 درصد از پست هاى استاديار در دانشگاه ها و 2 درصد از پست استادى به زنان تعلق مى گيرد. از هر ده استاد دانشگاه فقط يك نفر مربوط به زنان هست.
رديف اول اين صفحه نسبت زنان و مردان در رشته هاى مختلف در دانشگاه ها نشان مى دهد. در رشته هاى حقوق علوم اجتماعى و پزشكى درصد مردان بيشتر است و در رشته هاى علوم تجربى تقريبا مساوى مى باشند. به چشم مى خورد كه درصد زنان در رشته هاى علوم انسانى دقيقا دو برابر درصد مردان مى باشد. در رشته تكنيك البته زنان در دانشگاه ها تقريبا حضور ندارند. زيرا فقط دو درصد مى باشد. رديف دوم و سوم نسبت زنان و مردان در آموزشگاه هاى فنى و حرفه اى تخصصى و هنرستان هاى فنى و حرفه اى نشان نمى دهند. در كل حضور مردان در آموزشگاه ها تكنيكى عالى و متوسط طبيعتا خيلى بيشتر است ولى از آن طرف مردان در مدارس اقتصادى عالى و متوسط اصلا حضور ندارند. درصد زنان در مدارس كشاورزى عالى و متوسط هم خيلى بيشتر از مردان مى باشد.
سطح آموزشى مدارس متوسط پائين تر است و با مدركى كه تحويل مى دهند نمى شود در دانشگاه ادامه تحصيل داد.
اين دو آمار نشان مى دهند كه چند درصد از مردان و زنان چه نوعى از آموزش گذرانده اند. اين سرشمارى در سال 1991 انجام شده و جمعيتى كه از آن ها سوال شده در سنين مختلف از سن 20 سال تا 90 سال داشتند.
بين زنان به چشم مى خورد كه درصد آنهائى كه فقط راهنمائى عمومى را گذرانده اند بين آن هائى كه حدودا 20 سال دارند خيلى كمتر است از بين آنهائى كه 50 سال به بالا دارند و در عين حال درصد آنهائى كه ديپلم گرفتند بيشتر شده. بين مردان جالب توجه اين است كه درصد آنهائى كه آموزش فنى ديدند خيلى بيشتر شده در حالى كه درصد آنهائى كه ديپلم گرفتند خيلى بيشتر نشده.

6- مشكلات زنان در جامعه
6-1 استرس

نتيجه هاى آمارگيرى هاى مختلف نشان مى دهند كه استرس در زندگى زنان شاغل شديدا زياد شده. به اين پديده هم كارگران و هم كارمندان مبتلا هستند. دليل استرس معمولا فشار كارائى و فشار زمان كه بخاطر تكنولوژى هاى جديد ايجاد شده. به نظر مى رسد كه مهمترين فشار در شغل زنان استرس مى باشد. و اين استرس شغلى به علت بار خانه شوهر و بچه ها تشديد مى شود. اين آمار نشان مى دهد كه زنان و مردان در سنين مختلف چند ساعت از وقت شان براى كارخانه و پرستارى از بچه صرف مى كنند.
اين نمودار بين اوقات تفريح زنان و مردان در سنين مختلف مقايسه مى كنند. از روى اين نمودار معلوم مى شود كه در كل اوقات تفريح زنان كمتر است از مردان و در سن 30 تا 40 سالگى در زنان 30 تا 40 سال كمى بيشتر از 3 ساعت مى باشد و در مردان با همين سن بيشتر از 4 ساعت مى باشد.

6-2 آزاد جنسى

آزار جنسى در محل كار هميشه وجود داشت. ولى تا چند سال پيش يك موضوعى بود كه در جامعه مطرح نمى شد. از سال 1992 آزار جنسى قانونا تبعيض جنسى قرار گرفت و ممنوع گشت. آزار جنسى در صورتى گفته مى شود كه رفتار مربوط به مسائل جنسى طورى باشد كه عزت و ناموس شخص جريحه دار شود و براى شخص متاذى (ناخواسته) و نامطلوب بى جا و زننده باشد. پس منظور از آزار جنسى در محل كار يك لاس زدن كه هر دو طرف به آن ميل دارند نيست بلكه هر تلاشى براى نزديك شدن كه از يك طرف نامطلوب مى باشد متلك هاى بى جا و شوخى هاى نامناسب و نشان دادن عكس هاى مبتذل. در يك آمارگيرى كه مربوط به كل جامعه اتريش بود 81 درصد از زنان در محل كارشان يك بار يا بيشتر بر خلاف خواسته خودشان مورد آزار جنسى قرار گرفتند. از همه بيشتر آزار جنسى از طرف يك همكار صورت مى گيرد از طرف رئيسها كمتر پيش مى آيد ولى بيشتر اثر دارد. اكثر تجربه هاى آزار جنسى تنها يكبار نيستند. (بر خلاف اميد زنان) بلكه تكرار مى شوند. بخاطر آزار جنسى فشارى خيلى شديد بر زنان وارد مى آيد. آثارى كه ذكر مى شوند از قبيل آسيب ديدن كارائى و احساس عصبانيت سرگردانى و تحقير. همچنين ترس از آثار منفى شغلى در صورت عكس العمل متقابل زن نيز خود فشار شديدى است كه بر زنان مورد بحث وارد مى شود.
زنانى كه با آزار جنسى در محل كار مبارزه مى كنند بايد احتمال زياد بدهند كه اخراج مى شوند هر چند آن طرف پست و مقام بالاترى نداشته باشد و فقط يك همكار باشد. زيرا معمولا بقيه همكاران از زن متاذى حمايت نمى كنند. بدين دليل زنان خيلى وقت تلاش مى كنند كه در يك بخش ديگر كار كنند يا كلا محل كار را ترك كنند كه در آنجا وضعيت براى آنان غير قابل تحمل گرديد.

6-3 فشارهاى روى زن

آمارگيرى هاى متفاوت نشان مى دهند كه زنها معمولا بيشتر از وضعيت روحيشان ناراضى هستند از وضعيت جسميشان. فشارهائى كه از همه بيشتر به زنان آزار مى دهند از اين قبيل هستند: مشكلات سلامتى مشكلات مالى تنهائى زياد ستائى بخاطر فشار دو برابر هم از طرف خانواده و هم از طرف شغل بى خوابى و غيره.
آمار اول نشان مى دهد كه چند درصد از مردان و زنان در شغلهاى مختلف احساس مى كنند كه توقعات از آنها در امور شغلى زيادى است. از همه بيشتر زنان كارگر اين احساس را دارند يعنى 2/22 درصد از آنهائى كه سوال شدند و بعد از آن زنانى كه داراى شغل آزاد مى باشند (7/16 درصد) ولى در مقابل آن فقط 1/7% از مردانى كه داراى شغل آزاد مى باشند اين احساس را دارند و 7/6% از مردان كارگر.
به هر حال اين احساس بين زنان هميشه بيشتر است از بين مردان. آمار دوم نشان مى دهد. كه براى چند درصد از مردان و زنان خانه به عنوان محل راحتى و استراحت محسوب مى شود. درصد زنان كارمند كه در خانه احساس راحتى مى كنند از قشرهاى ديگر كمتر است ولى درصد مردان كارگر و كارمند كه خانه را به عنوان محل استراحت حساب مى كنند از زنان حداقل 10 درصد بيشتر است. ولى درصد زنان و مردان كه داراى شغل آزاد مى باشند تقريبا مساوى است.

7- اعتياد به سيگار

اين آمار نشان مى دهد كه درصد مردهاو زن هاى سيگارى از سال 1972 به صورت مرتب افزايش يافت است و تعداد زنهاى سيگارى از آن سال دو برابر شده است. ولى بين مردها تعداد سيگاريهاى روزانه در اين فاصله زمانى حتى كمتر شده است.
در سال 1979 نسبت مردان به زنان سيگارى 8/1:1 بود و در سال 1993 4/1:1 و در سال 1991 6/1:1 بود.
ولى فرق اساسى بين زنان و مردان اين است كه زنان روزانه كمتر سيگار مصرف مى كنند از مردان. در سال 1993 مثلا 21 درصد از زنان سيگارى كمتر از روزى 10 سيگار مصرف مى كردند و در مقابل آن 9% از مردها قرار گرفتند. ولى 17 درصد از زنان روزى 25 نخ سيگار مى كشيدند و در مقابل آن 37 درصد از مردان. درصد سيگارى هاى زدن بى 20 تا 40 سال از همه بيشتر است. درصد سيگارى هاى زنان زير 20 سال مساوى مردها مى باشد. و هر چه سن زنان بالاتر رود كمتر نسبت به مردان سيگار مى كشند.

8- مصرف مواد مخدر

از اتريشى هائى كه بين سن 15 تا 40 سالگى هستند. 1/12 درصد زن و 1/17 درصد مرد تجربه حشيش دارند و از آنهائى كه بى سن 15 سالگى تا 18 سالگى هستند درصد زنان بيشتر هست. و در سنين بالاتر در برابر سه مرد يك زن تجربه حشيش دارد. اين آمار زنها و مردهائى كه به دليل جرائم مربوط به مواد مخدر شناسائى شده اند مقايسه مى كند.