زنان راوى امام حسين عليهالسلام
زنان شيعه براى فراگيرى و آموزش تعاليم معصومان عليهمالسلام در طول تاريخ مسلمانان، همّت گماشته، معارف و دانشهاى بسيارى از آن بزرگواران فراگرفته و به نسلهاى بعد منتقل كردهاند و بدينوسيله، از راويان چهارده معصوم عليهمالسلام به شمار آمدهاند و مطالب ارزشمندى به ديگران آموزش دادهاند.3
مقدّمه
امام حسين عليهالسلام پس از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن عليهالسلام در سال 49 ه ، رهبرى و امامت مسلمانان را بر اساس امر الهى و نصّ رسول اكرم صلىاللهعليهوآله عهدهدار شد و اين مصادف بود با خلافت سراسرى معاوية بن ابى سفيان، خليفه اموى. امام عليهالسلام در زمان وى ساكت نبود، بلكه او را تخطئه و توبيخ مىنمود و نامههاى عتابآميزى در سرزنش قتل حجر بن عدى و اصحاب ديگر اميرالمؤمنين عليهالسلام و نامههايى هشداردهنده درباره فرزندش يزيد براى او ارسال مىداشت.(2) پس از فوت معاويه و به خلافت رسيدن يزيد، در سال 60 هجرى انحراف دستگاه خلافت و امّت به قدرى شديد شد كه با سخنرانى و موعظه و كتاب و خطبه، علاجپذير نبود. مردم چنان در جهل و كورى فرورفته بودند كه هدايت آنها با اين ابزار كارساز نبود. و هنگامى كه حاكم مدينه به امر خليفه، مأمور گرفتن بيعت از حسين بن على عليهالسلام براى يزيد بن معاويه شد و امام را تحت فشار قرار داد، آن حضرت براى رهايى از شرايط موجود در مدينه، با خانواده و خويشان خود در 29 رجب سال 60 ه همچنانكه خود فرمود «براى امر به معروف و نهى از منكر مىروم»، از مدينه رهسپار مكّه گرديد(3) و در سوم شعبان وارد اين شهر شد. اما در هشتم ذىحجّه، براى اعلان قيام و مخالفت عليه بيعت به زور و جابرانه يزيد، به ظاهر براى لبّيك گفتن به دعوت مردم كوفه، راهى سرزمين عراق گرديد؛ زيرا در خطبهاى كه در مكّه ايراد نمود، چنين ابراز داشت: «فرزند آدم چارهاى از مرگ ندارد و بايد بميرد. پس اصلاح فسادهاى اجتماعى و دينى در اين زمان، جز از طريق مرگ و شهادت ميسّر نيست ... حق تعالى برايم شهادتگاهى برگزيده است كه به سوى آن مىروم ...»(4) در اين سفر پرمخاطره و پرمشقّت، خواهران، برخى از همسران و دختران و خانواده و بستگان حضرت همسفر آن امام همام بودند كه همه، سختىها و رنجها را براى رضاى الهى و همراهى با امام زمان خويش تحمّل كردند.
در اين مجال، به شرح حالى از بانوانى كه راوى امام حسين عليهالسلام بودهاند و حديثى از آن حضرت نقل نموده يا از احوال يا كردار آن بزرگوار گزارش كردهاند، مىپردازيم. قابل ذكر آنكه «حديث» و «سنّت» در اصطلاح محدّثان، مترادف و به معناى گزارش از قول و فعل و تقرير معصوم عليهالسلام است.
1. اُمّ أسلم رحمهالله (صاحِبة الحَصاة)
امّ اسلم، كه به كنيهاش معروف است، يكى از سه زنى است كه به «صاحبة الحصاة» (دارنده سنگريزهها) مشهور مىباشد و جز حديثى كه كلينى دربارهاش نقل كرده،(5) از شرح حال و تاريخ وفات او اطلاعى در دست نيست.
كلينى مىنويسد: روزى امّ اسلم در منزل امّ سلمه خدمت رسول خدا صلىاللهعليهوآله رسيد و گفت: پدر و مادرم فدايتان، اى رسول خدا! من كتابها خواندهام و مىدانم كه هر پيامبرى وصىاى دارد (كه كارهاى او را پس از فوتش به عهده مىگيرد.) حضرت موسى عليهالسلام در زمان حيات خود و پس از آن وصى داشت. حضرت عيسى عليهالسلام نيز وصى داشت. پس وصىّ شما كيست؟ حضرت صلىاللهعليهوآله فرمود: اى امّ اسلم، وصى من در حيات و مماتم يك نفر است. اى امّ اسلم هر كه اين كار را مانند من انجام دهد، وصىّ من است. سپس سنگريزهاى از زمين برداشت و آن را با انگشتانش خُرد و نرم كرد و با انگشترش بر آن مُهر زد. پس فرمود: هر كه چنين كند، او وصىّ من در حيات و مماتم باشد.
امّ اسلم مىگويد: از نزد آن حضرت صلىاللهعليهوآله بيرون آمدم و نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام رفتم و گفتم: پدر و مادرم فدايت! شما وصىّ رسول خدا هستيد؟ آن حضرت عليهالسلام فرمود: آرى، اى امّ اسلم. سپس سنگريزهاى از زمين برداشت و آن را خرد و نرم كرد و با انگشترش بر آن مهر زد، سپس فرمود: اى امّ اسلم، هر كه چنين عملى مانند من انجام دهد، او وصىّ من است. امّ اسلم گويد: پس نزد حسن عليهالسلام ، كه پسر بچهاى بود، رفتم و به او گفتم: اى سرور من، شما وصىّ پدرتان هستيد؟ فرمود: بله، اى امّ اسلم. پس سنگريزهاى برداشت و همان كار را انجام داد كه آن دو (پيامبر و حضرت على عليهماالسلام ) انجام داده بودند. از نزد او بيرون رفتم و خدمت حسين عليهالسلام رسيدم، در حالى كه بچه كم سنّى مىنمود. به او گفتم: پدر و مادرم فدايت! تو وصىّ برادرت هستى؟ فرمود: آرى، امّ اسلم. سنگريزهها را به من بده؛ او نيز همان كرد كه آنها كردند.
امّ اسلم عمرى طولانى كرد تا پس از قتل امام حسين عليهالسلام هنگامى كه على بن الحسين عليهالسلام بازمىگشت، خ