شخصيت حضرت زهرا (عليها السلام) نه در بين زنان كه در بين تمامي انسانها يك شـخصيت برجسته و ممتاز است. آن حضرت داراي فضايل بيهمتا و فراواني است كه موجـبات عشـق و دلدادگي اشرف مخلوقات، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را به وي فراهم ميساخت به طوري كه آن حضرت در رفتار و عمل فاطمه را بسيار تكريم مينمود. هنگامي كه فاطمه (عليها السلام) نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ميآمد، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به ايشان خوش آمد ميگفت، دستان او را ميبوسيد و وي را در جاي خود مينشاند (مجلسي، 1403ق: ج43، ص25). او محبوبترين اشخاص نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود: «كَانَتْ اَحَبُّ اَهْلِهِ اِلَيه» (بيهقي، بيتا: ص 218).
ابن ابي الحديد مينويسد: «رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فاطمه را بيش از آنچه مردم گمان ميكنند و بيش از آنچه مردان به دختران خود احترام ميكنند، گرامي ميداشت تا جايي كه از مرز محبت پدران به فرزندان فراتر ميرفت» (ابن ابي الحديد، بيتا: ج9، ص193).
اصرار رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر تجليل و ستايش از فاطمه (عليها السلام) با توجه به جنبههاي وجودي حضرت فاطمه عليها السلام بود كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، بهترين نقش را در پرورش آن جنبهها و عاليترين اثر را در ظهور و بروز استعدادهاي انساني و به فعليت رساندن آنها داشت (ر.ك. همان: ج18، ص252؛134). اين جنبههاي وجودي فاطمه عليها السلام از ايشان علامت روشن حق ساخت و مسؤليت سنگيني را بعد از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به وي واگذار نمود.
عبيد بن كثير به سند متصل از سلمان فارسي نقل كرده است: «بعضي از همسران رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به ايشان معترض بودند كه خيلي فاطمه را دوست داري؟ حضرت فرمود: هرگاه شوق بهشت پيدا ميكنم، وي را در برميگيرم و از او بوي بهشت استشمام ميكنم» (حسين بن عبد الوهاب، 1369: ص50; قرطبي، 1406ق: ص39).
اين نوشتار مروري كوتاه، بر بخشهايي از سخنان عميق حضرت فاطمه (عليها السلام)، در تبيين مسايل ديني و ترسيم خطوط فكري شيعه است. لازم به ذكر است كه بيشترين حجم سخنان آن حضرت در دفاع از امامت و جانشيني اميرالمؤمنين امام علي (عليه السلام) است. از اين رو براي درك ويژگي اين اصل، نخست به اهميت امامت نزد شيعيان پرداخته و در ادامه، مهمترين باورهاي شيعي در سخنان آن حضرت بيان ميشود.
2) اهميت امامت
اساسيترين محور انديشه ديني مكتب تشيع، توحيد و ولايت است كه بخشي از سخنان حضرت فاطمه (عليها السلام) را به خود اختصاص داده، سپس ارتباط آن دو را با هم بيان و بر آن تأكيد شده است. طرح مساله توحيد در سخنان آن حضرت براي دفاع از ولايت اميرالمؤمنين (ع) و ارتباط اين دو به جهت اين است كه ولايت، نشانه و سايه توحيد است; بدين معنا كه ولايت يعني حكومت و حكومت چيزي است كه در جامعه اسلامي متعلق به خداست و از خداي متعال به پيامبر و از ايشان به وليّ مؤمنين ميرسد، (شعاعي از نيّر اعظم حضرت محمد مصطفي، 1385: ص291). لذا در روايت امام باقر(ع) چنين آمده است: «اِمّا لو انّ رجُلاً قام ليله و صامَ نهاره و تصدّق بجميع ماله وحجّ جميع دهره و لَمْ يَعْرِف وِلايةَ وَلِيّ الله فَيُوَالِيَهُ و يَكونَ جَمِيعُ اعمَالِهِ بدلالتِهِ اليهِ ماكانَ علي اللهِ عز وجل حقٌ في ثَوابِهِ و ماكانَ من اهلِ الايمان» (برقي، بيتا: ج1، ص287; كليني، 1388ق: ج1، ص19). ولايت مهمتر از ساير احكام ديني است و اگر ولايت اهل بيت و امامت آنان نباشد، انسان نميتواند اهل ايمان باشد. از اين رو مسأله ولايت و امامت از مهمترين و اصيلترين مباحث زيربنايي عقيدتي و از مفاهيم كليدي سياسي در بين فرقههاي اسلامي در دورههاي مختلف تاريخي بوده است؛ با اين تفاوت كه امامت در نظر اماميه از مهمترين و اساسيتـرين اصول اعتقادي مكتب تشيع (مـظفر، 1396ق: ص8؛ فياض لاهيجي، 1372: ص467) وبنا بر نـظريه برخي از اهـل سنت از فروع دين است (غزالي، 1393ق: ص236; مظفر، 1396ق: ج2، ص4; بحراني، بيتا: ص363). لذا علماي شيعه، امامت را شامل رياستي عمومي كه دربردارنده امور ديني و دنيايي ميشود[2]، تعريف نمودهاند (بحراني، 1406ق: ص174; طوسي، 1363: ص248; حلي، 1403ق: ص39). به عبارت ديگر امامت در باطن نوعي ولايت بر انسان و اَعمال اوست و در ظاهر علاوه بر هدايت انسان و نشان دادن راه، تا مقصد نهايي همراهي كردن انسان است (طباطبايي، 1394ق: ج1، صص 275-270). بنابراين امامت، لطف خداوند نسبت به بندگانش ميباشد (حلي، 1417ق: ص384). در واقع امامت نظير نبوت، از مسائلي است كه از حد بشري بيرون است و بايد از طريق وحي و تعيين الهي باشد؛ منتها با اين تفاوت كه نبوت مستقيما از ناحيه خداست و ارتباط پيامبر با خدا است و امامت تعييني از ناحيه خدا به واسطه پيامبر است (مـطهري، 1368: ص92). لذا هنگامي كه حضرت زهرا از برگرداندن خلافت به مسير اصلي خود نااميد شد، فرمود: «و لبئس ما تأولتم، غبَّه وبيلاً» (به بد تأويلي افتاديد، عاقبت اين كار وخيم است) (طبرسي، 1416ق: ج1، ص144; ابن شهر آشوب، بيتا: ج1، ص49). سپس با استناد به آيه شريفه «وخَسِرَ هُنَالِكَ المُبطِـلون...» (غافر، 78) كار آنان را مصداق زيانكاران و روندگان راه باطل دانست.
بنابراين با توجه به امامت رسالت خاتمه يافته، اما هدايت ادامه دارد و امامت، ادامه رسالت است. لذا شيعيان بر اين باورند كه امامت از طرف پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) منصوص بوده و امامت از نسل علي(عليه السلام) و فاطمه است و از اولاد آن دو خارج نميشود، مگر به ظلم و ستم (ر.ك. نوبختي، 1355: ص18; دائرةالمعارف القرن العشرين، 1971م: ج2، ص57). در تفكر شيعي امامت منصوص معصوم است (نباطي، 1384: ج1، ص112; مظفر، 1396ق: ج2، ص7). لذا شهرستاني مينويسد: «شيعه به كسي اطلاق ميشود كه تنها از عـلي(عليه السلام) پيروي ميكند و قائل به امامت منصوص وي ميباشد و ايشان را وصي رسول خدا (صلياللهعليه وآله) ميداند» (شهرستاني، بيتا: ج1، ص130). به هر حال شيعه اصل امامت را معرف مـذهب مـيشمارد و آن را داخل در حوزه ايمانيات مـيداند (ر.ك. مطهري، 1362: ص179). البته مباحث مربوط به امامت از عصر نبوت مطرح بودهاست; چنانكه صاحب مناقب نقل كرده، روزي رسول خدا (صلياللهعليهوآله) فاطمه را ناراحت ديد و علت را پرسيد؟ حضرت زهرا (عليها السلام) فرمود: عايشه به مادرم فخرفروشي ميكند و ميگويد او پيرزن و ازدواج كرده بود! رسولخدا (صلياللهعليهوآله) فرمود: مادرت شايسته اين بود كه امامت اين امت از دامن او باشند «ان بطن امك كان لامامه» (ر.ك. ابن شهر آشوب، بيتا: ج3، ص383). در روايت ديگري رسول خدا (صلياللهعليه وآله) فرمود: «...والاَئِمَةُ مِنْ وُلْدِها اُمَناءُ رَبِّي وَ حَبْلَهُ الْمَمْدُودْ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ هَوَي» (امامان از فرزندان فاطمه امين خداوند متعال و ريسمان كشيده او هستند، هر كه به آنان تمسك جويد نجات مييابد و هركه از آنان تخلف نمايد، هلاك ميشود) (فتال نيـشابوري، 1386: ص325; ابن طاووس، 1399ق: ص18; مجلسي، 1403ق: ج76، ص355). روايت مشابه اين از حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز وارد شده است (ر.ك. حرعاملي، 1414ق: ج 16، ص 244). علاوه بر اينها انصار در بيعت عقبه با پيامبر(صلي الله عليه وآله) بر اين اساس بيعت كردند كه در هر شرايطي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) اطاعت كنند و در مسأله جانشـيني با وي به نزاع بر نخيزند «و لاتنازع الامر اهله» (هيثمي، 1408ق: ج6، ص49؛ اميني، 1398ق: ج7، ص134). مراد از «امر» در اينجا امر در آيه اولوا الامر است. يا هنگامي كه قبيله بني عامر، خدمت پيامبر (صلياللهعليهوآله) رسيدند و گفتند مسلمان ميشويم و شما را ياري ميدهيم به شرط اينكه بعد از شما، جانشيني از آن ما باشد، پيامبر(صليالله عليه وآله) فرمود: «ان الامر الي الله يضعه حيث يشاء»، (اين امر بهدست خداست، هر كه را خواست انتخاب ميكند) (طبري، بيتا: ج3، ص430؛ بلاذري، 1417ق: ج2، ص102).
بنابراين بنيادهاي نخستين مساله امامت را رسول خدا (صلي الله عليه وآله)بنا نهاد، اما اساس آن را بعد از رحلت رسول خدا (صلياللهعليهوآله) به صورتي كه در مكتب تشيع است، نخستين بار حضرت زهرا (عليها السلام) طرح كرد، گر چه مسلم است كه آموختههاي اين بانوي بزرگ اسلام هرچه بود از دامن رسول خدا (صلي الله عليه وآله) برخواسته بود و بعد از ايشان، اميرالمؤمنين (عليه السلام) و فرزندانش نيز كه آموخته هايشان جز تعاليم رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نبود، تعاليمي همچون تعاليم دختر بزرگوار رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و در ادامه همان تعاليم، خطوط فكري شيعه را در سطح وسيعتري ترسيم كردند.
شايان ذكر است با مروري بر خطبه حضرت فاطمه (عليها السلام) روشن ميشود كه كساني كه اصل امامت را به نص ثابت ميدانند و آن را از اصول دين ميشمارند، بسياري از رويكردها و مباني آنان در مسائل حكومتي نيز تغيير پيدا ميكند و رابطه امام با امت، رابطه امام با كتاب خدا و...تعريفي مييابد كه اگر امامت را از فروع و به انتخاب مردم بدانيم، چنين رابطهاي بين آنها به وجود نميآيد.
از مسائل ديگر مبتني بر امامت منصوص، عصمت امام، علم امام و اطاعت از امام است (نباطي، 1384: ج1، ص112; مظفر، 1396ق: ج2، ص7) كه در ادامه اين نوشتار به آن پرداخته ميشود.
3) نقش حضرت (س) در تبيين خطوط كلي باورهاي شيعه
با مروري كوتاه بر خطب و سخنان باقي مانده از دختر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) خواهيم دانست كه پارهاي از انديشههاي فكري سياسي شيعه، نخستين بار توسط حضرت فاطمه(عليها السلام) طرح شده است، با اينكه عمر آن حضرت بسيار كوتاه بود و در طي آن مدت، زمينه مناسبي براي نشان دادن آثار و تفكرات خويش نداشت، اما در همين مدت كم بعد از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با همه تألمات روحي كه داشت، در سخناني كه از ايشان باقي مانده، معارف عميق و والايي نهفته است كه جز نهج البلاغه همسنگي براي آن نميتوان يافت.
مباحث و تحليلهاي عميق حضرت درباره توحيد، معاد، امامت اهل بيت و فلسفه احكام الهي، بيانگر بينش دقيق ايشان در پيچيدهترين مسائل ديني است و نشان از آن دارد كه مقبوليت و مشروعيت ديني و مبنا قرار دادن دين، مقدم بر هر مسأله ديگري است. مباحث مطرح شده در خطبه حضرت (س)عبارتند از:
تحليل فشرده و عميقي پيرامون مسأله توحيد، علم الهي و هدف آفرينش، هدف از بعثت رسل، مقام والاي پيامبر(صلي الله عليه وآله)، نجات از تشتت و تفرقه به بركت وجود پيامبر(صلي الله عليه وآله)، امامت اهل بيت (عليهم السلام)، مسئوليت امت اسلام بعد از رحلت آن حضرت بر اساس مشروعيت ديني، اهميت و ويژگيهاي قرآن(حضرت در اين بخش دوازده ويژگي براي قرآن ذكر ميكند)، ذكر احكام و حدود الهي و اهم مسائل قضايي اسلام مثل حدود و قصاص.
1-3) جانشيني پيامبر (ص)
حضرت زهرا (س) پس از ذكر ويژگيهاي قرآن، ميفرمايد: «به اين قرآن گوش فرا نداديد. اگر به آن گوش ميكرديد، چنان زود سقيفه را تشكيل نميداديد و به امامت اهل بيت بيتوجهي و خليفه را خـودتان انتخاب نميكرديد» (طبرسي، 1416ق: ج1، ص265). توجه حضرت فاطمه (عليها السلام)در درجه نخست به مسأله جانشيني پيامبر(صلي الله عليه وآله) است و همه دين و رستگاري مسلمانان را با آن مرتبط ميداند. مسأله جانشيني پيامبر (ص) مهمترين اصل اعتقادي شيعه است و نقش محوري در باور شيعيان دارد. حضرت فاطمه(عليها السلام) امامت را مختص به خاندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) و در رأس آنان حق علي(عليه السلام) ميداند و توجه به توحيد و رسالت پيامبر(صلي الله عـليه وآله)را نيـز مقدمه اين امر ميشمارد (همان، ص 259). بنابر اين در تفكر حضرت فاطمه (عليها السلام)، جانشيني پيامبر(صلي الله عليه وآله) از مسايل ضروري دين است و اين نگاه به امامت در پس شكلگيري سقيفه بني ساعده و نخستين بار در كلمات حضرت زهرا (عليها السلام) آمده است.
براساس اين ديدگاه امامت منصبي است الهي و امام از جانب خداوند برگزيده و هدايت ميشود. طرح مسأله معاد و معارف قرآني در خطبهاي كه به دفاع از امامت است، نميتواند بيارتباط با امامت باشد، «علم و عصمت» امام سبب ميشود وي آشنا به هر دو نشئه طبيعت و آخرت و محفوظ از خطا باشد و نقش محوري در هدايت انسانها دارد؛ بنابراين امامت با معاد نيز مرتبط است. حضرت در اين خطبه كوتاه[3] كه بعد از سقيفه بنيساعده[4] به بهانه غصب فدك در مسجد مدينه و به دفاع از حضرت علي(عليه السلام)خواند، بين افكاري كه سقيفه را به وجود آورد و تفكر اهل بيت(عليهم السلام) كه تنها به سلامت دين ميانديشيدند، تمييز داده و با انحرافاتي كه در اصول سياسي اسلام ايجاد شده بود، به مبارزه برخاست و امامت را كه مصداق آن در امام علي(عليه السلام) متبلور بود، عهد و پيماني از جانب خداوند متعال و رسول وي دانسته و اعراض از امامت اهل بيت را از نخستين نشانههاي انحراف در جامعه اسلامي قلمداد كرده است، لذا در وصيت نامه خود فرمود: «لاتصلّي عليّ امة نقضت عهدالله و عهد ابي رسول الله في اميـر المؤمنين علي» (خصيبي، 1411ق: ص 178).
حضرت علاوه بر تبيين جايگاه امامت، اين عاقبت شوم را براي ناديده گرفتن امامت پيش بيني ميكرد كه اگر نظام تثبيت شده الهي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) كه با مجاهدتهاي بيشائبه ايشان پيريزي شده بود، امروز به سود عدهاي تغيير پيدا كند، روش عادلانه و الهي او به سيرت جاهلي بر ميگردد و زمامداري، خاص گروههايي ميشود كه در جاهليت بر عرب سلطه سياسي يا مهتري مالي داشتند.
حضرت زهرا(عليها السلام) به عنوان نمونه عالي و منحصر به فرد زن مسلمان و دختر رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، اولين كسي بود كه به دفاع از علي(عليه السلام) در مقابل تصميم سقيفه بني ساعده برخاست و معتقد بود كه اهل سقيفه به بيراهه رفتهاند و آنچه مايه وفاق امت ميشود، امامت اهل بيت(عليهم السلام) است، لذا ضمن تقبيح كار سقيفه اصول فكري، اعتقادي، سياسي و اجتماعي امامت را بيان كرد تا مسلمانان را گرد محور امامت اهل بيت(عليهم السلام) جمع كند. حضرت تأكيد داشت كه حاكميت حق كساني است كه دين، حقانيت آنان را به رسميت شناخته و بيان كرده است.
وقتي از جمع كردن مسلمانان حول محور اهل بيت (عليهم السلام) نااميد شد، موضع صريح و آشكار خود را در مقابل اقدام سقيفه بني ساعده اتخاذ كرد. عدهاي نيز به پيروي از حضرت به مخالفت با ابوبكر برخاسته و در خانه وي جمع شدند. سپس حضرت از انصار كمك خواست، شب هنگام همراه دو فرزندش امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) به خانههاي انصار ميرفت و كمك ميخواست (ابن ابي الحديد، بيتا: ج11، ص14). وقتي از اين اقدامات هم نااميد گشت، فرمود: «به خدا سوگند بعد از هر نمازي شما را نفرين خواهم كرد» (ابن قتيبه، 1363: ج1، ص14). مهمترين موضع حضرت در مقابل سقيفه تاكيد بر امامت اهل بيت بود و در همين راستا وصيت به دفن خود در شب و مخفيانه نمود كه آثار و پيام اين وصيت تا به امروز باقي و قبر مطهرش مخـفي است (شيخ صدوق، 1361: ص 356; جوهري بغدادي، 1413ق: ص 147).
حضرت بعد از نااميدي از كمك انصار در جمع زنان نسبت به كدورت مردم به حضرت علي(عليه السلام) فرمود: چه باعث شد كه با علي(عليه السلام) كينه توزي نمايند و انتقام گيرند؟ چون سوزش تيغ او را چشيدند و پايداري او را ديدند كه نسبت به مرگ بي اعتنا بود، و... (ابن طيفور، بيتا: ص32).
عمر بن خطاب در واكنش به موضعگيري حضرت فاطمه(عليها السلام) نسبت به امامت جامعه، خانه آن حضرت را تهديد به آتش كرد (يعقوبي، بيتا: ج2، ص126; ابن قتيبه، 1363: ص18؛ مسعودي، 1409ق: ج2 ص301) و تمام امكانات مالي اهل بيت(عليهم السلام) اعم از خمس، فدك، سهم ذوي القربي را - كه قرآن به آن تصريح دارد - از آنان گرفت (ر.ك. طبري، بيتا: ج2، ص444; كحاله، بيتا: ج4، ص124; ابن عبدربه، 1403ق: ج4، ص260; مفيد، 1413ق: ص115; ابن قتيبه، 1363: ص 13).
قاطبه انصار و اكثر مهاجران بعد از اعتراض حضرت فاطمه(س) متوجه شده و از انتخاب ابوبكر به عنوان خليفه راضي نبوده و شكي نداشتند كه علي(عليه السلام) امير مومنان بوده و كسي بر وي مقدم نميشود، چنانكه نقل شده: «وكان عامة المهاجرين و جل الانصار لايشكون ان علياً هو صاحب الامر بعد رسول الله(ص)» (يعقوبي، بيتا: ج2، ص124; ابن ابي الحديد، بيتا: ج6، ص23). اما كار از كار گذشته و بيعت با خليفه تمام شده بود.
2-3) مرجعيت ديني اهل بيت
خطبه حضرت فاطمه(عليها السلام) با توجه به شرايط ايراد آن، دقيقا مرتبط با نظريه سياسي آن حضرت درباره امامت است. آن حضرت بين مرجعيت و زعامت ديني اهل بيت و زعامت سياسي تفاوتي قايل نيست.
در نگاه آن حضرت مرجعيت انحصاري ديني و سياسي بايد ويژگيهاي خاصي را داشته باشد، به اين معنا كه علاوه بر اهميت شخص حاكم، چگونگي حكومت حاكم نيز مهم است. لذا هنگامي كه فلسفه و اسرار احكام الهي را بيان ميكند، مثلا فلسفه نماز را دوري از كبر و غرور و فلسفه حج را استحكام دين ميشمارد، فلسفه عدالت را جلب مشاركت مردم و حفظ حقوق ديگران و فلسفه امر به معروف و نهي از منكر را اصلاح جامعه ميداند و همه اينها را از مسايل مهم حكومت و مشروعيت آنها به دين برشمرده، در واقع نحوه حكومت كردن را ميآموزد.
حضرت با تأكيد بر اينكه يك ارتباط منطقي و ناگسستني بين نبوت و امامت وجود دارد، ميفرمايد: «اقول عوداً و بدواً و لا اقول ما اقول غلطاً» (خصيبي، 1411ق: 259). بعد از اين تاكيد و اصرار، اخوت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را با علي(عليه السلام) و زحمات بيبديل او را در خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله)گوشزد ميكند (همان، ص257). اين كار حضرت تعيين مصداق براي ويژگيهاي امام است. بنابراين علاوه بر حاكميت سياسي كه حضرت براي امامت اهل بيت قايل ميشوند، از آنان به عنوان مرجع ديني و مايه پويايي مسلمانان و پايداري دين نام ميبرند.
3-3) اصول كلي گزينش امام
1-3-3)سبقت در اسلام و فداكاري
حضرت فاطمه(س) براي بيان برتري امام علي(عليه السلام) و لازمالاتباع بودن ايشان، اشاره به سابقه فداكاريهاي آن حضرت كرده و ميفرمايد: «كلّمَا اَوْقَدوُا ناراً لِـلـْحربِ...قَذَفَ اَخَاهُ فِي لَهَوَاتِها...» (هرگاه اينها آتش جنگ را روشن ميكردنـد يا گـمراهي سـر بـرميداشت يا مشركي دهان به بيهوهگويي ميگشاد، ]آنگاه اگر[ برادرش علي را در كام آنان ميانداخت، علي(عليه السلام) بازنميگشت تا بر سر و مغز مخالفان مينواخت و شعله آتش آنان را با شمشير خود خاموش ميكرد) (ابن طيفور، بيتا: ص13).
البته سبقت در اسلام بعدها نيز به عنوان يك مفهوم سياسي مورد توجه ديگران قرار گرفت، به طوري كه خلفاي اوليه براي مشروعيت سياسي خود به آن استدلال كردند (ر.ك. ابن حنبل، بيتا: ج1، ح 19796؛ 1722).
2-3-3) قرابت و خويشاوندي با رسول خدا(ص)
از ديگر ويژگيهاي امام، قرابت با رسول خدا(صلي الله عليه وآله)است. از آن جهت كه امام و جانشين پيامبر(صلي الله عليه وآله)بايد تحت نظارت مستقيم پيامبر(صلي الله عليه وآله) و در پرتوي آئين الهي تربيت شود، خداوند جانشينان حضرت را از بين اقربا و خويشاوندان وي برميگزيند. البته انتخاب جانشين از خويشاوندان توسط انبياي گذشته نيز بود (حديد، 26; انعام، 84؛ بقره، 124) علاوه بر اينكه در قرآن به اقرباي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) عنايت ويژهاي شدهاست. حضرت زهرا (س) در اين باره فرمود: «ايها الناس اعلموا اني فاطمه و ابي محمد...و ان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابي دون نسائكم و اخا ابن عمي دون رجالكم». حضرت در اين سخنان ضمن اشاره به اخوت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و امام علي (عليه السلام)، بر قرابت اين دو اشاره كرده و اين قرابت را مايه عزت امام علي(عليه السلام) ميداند: «ولنعم المعزي اليه»; (چه سعادتمند و عزيز است كسي كه به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نسبت داده شود) (طبرسي، 1416ق: ج1، ص147).
از موارد ديگري كه به قرابت مربوط ميشود و مورد تأكيد آن حضرت بوده و و امروز نيز جزو باورهاي مسلم شيعه است و نخستين بار در كلمات ايشان آمد، سهم «ذوالقربي» است؛ به تصريح قرآن كريم ذوالقربي همان اهل بيت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هستند و از اموال مسلمانان حقي دارند كه عمر پس از گرفتن فدك، حضرت فاطمه و ديگر بني هاشم را از حقشان در خمس نيز محروم كرد. نتيجه اين كار خليفه، پيدايش اختلاف ميان عالمان درباره «غنائم» و نحوه تقسيم آنها، «فئ»، «خمس» و ديگر مسايل بود. ريشه همه اين اختلافات از مصادره هديه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به دست خليفه و ممانعت از دادن ارث حضرت فاطمه(عليها السلام) و سهم ذي القربي به صاحبان آن بود. اين اختلاف بعدها موجب اختلاف بزرگتـري درباره شناختن اهل بيت شد (ايوب، 1413ق: ج1، ص388). تا اينكه در زمان امام صادق(عليه السلام) آن حضرت با گذاشتن شروطي محدوده اهل بيت را مشخص و برخي از اقوام مانند زيديه را از اين محدوده خارج نمود.
با توجه به اين كه قرابت در ذهن مسلمانان جايگاه ويژهاي داشت، حضرت نيز تأكيد زيادي در توجه به قرابت اهل بيت كرده است. در اجتماع سقيفه بني ساعده نيز، قريش براي تصدي خلافت به قرابت خود با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) تمسك نمودند و از سخن تأثير گذار «الائمة من قريش» بهره بردند. وقتي انصار به فضايل خود استدلال كردند، ابوبكر گفت: «عرب هرگز راضي نميشود كه مردي غير از نزديكان و اقرباي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) حكومت كند، خويشاوند و عشيره وي، ما هسـتيم، بدين جهـت كسي را ياراي مـعارضه با ما در اين جهت نيست» (ابن ابي الحديد، بـيتا: ج2، ص38؛ ج6، ص9). حضرت علي(عليه السلام) نيز وقتي كه استدلال مهاجرين را شنيد فرمود: «با استدلال انتسابشان به شجره (پيامبر(صلي الله عليه وآله))، ثمره و ميوه را ضايع كردند» (ابن ابي الحديد، بيتا: ج6، ص4). حضرت فاطمه نيز در مقام احتجاج با قريش كه امامت را با توجه به قرابت با رسول (صلي الله عليه وآله) ربودند، در چند جاي خطبه بر قرابت خويش و امام علي(عليه السلام) تأكيد كرده و فرمود: «يـا ايها الناس اعلموا اني فاطمه و ابي محمد» و در جاي ديگر فرمود: «اما كان رسول الله ابي يـقول المرء يحفظ في ولده» (ابن طـيفور، بيتا: ص117; اربـلي، 1405ق: ج2، ص113).
بنابراين يكي از ويژگيهاي امام در نظر حضرت زهرا(س) پيوند با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است كه در ادعاي اهل سقيفه بني ساعده مورد غفلت قرار نگرفت، اما در مصداق مغالطه شد.
3-3-3) وصايت و وراثت
سيره و سنت انبياي الهي انتخاب وصي است. چنانچه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل شده، تمام انبيا وصي داشتند (صدوق، 1386: ج2، ص496). وصي، جانشين كسي است كه بعد از مرگ كارهاي مربوط به ايشان را انجام دهد.
مسأله وصايت قبل از اصل امامت مطرح بوده است؛ چنانكه يعقوبي در كتاب تاريخ خود به اين مسأله در روز بيعت با حضرت علي(ع) اشاره ميكند (يعقوبي، بيتا: ج2، ص79) و بلاذري نيز جمله اصحاب امام علي(ع) را در جنگ جمل نقل ميكند كه ميگفتند «نقتل من يخالف الأوصيا» (بلاذري، 1417ق: ج3، ص43). مسأله وصايت در جنگ صفين و نهروان نيز مطرح شده است (ر.ك. يعقوبي، بيتا: ج2، ص192; مسعودي، 1409ق: ج2، ص428 و 430; ج3، ص12; طبري، بيتا: ج4، ص340)، در سخنان امام حسن(عليه السلام) نيز اين امر مورد تأكيد قرار گرفته است (حاكم نيشابوري، 1406ق: ج3، ص172). اما نخستين بار در كلمات نوراني حضرت زهرا(عليها السلام) بر آن تأكيد و غفلت از آن، خيانت به اهل بيت محسوب شده است. حضرت در اين باره فرمود: «ويلكم ما اسرع ما خننتم الله و رسوله فينا اهل البيت و قد اوصاكم رسول الله باتباعنا و مودّتنا و التمسك بنا» (قمي، 1343: ص17).
همچنين در جـاي ديگر فرمـود: «فـقد النبي و ظلم الوصي» (ابن شهر آشوب، بيتا: ج2، ص49; قمي، 1343: ص191)؛ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از ميان ما رخت بر بست و به وصي او ظلم شد.
و حضرت در جاي ديگر، حديث پيامبر در مورد حضرت علي(ع) را چنين بازگو نمود: «علي خيرُ من اخلِّفُهُ فيكم هو الامام و الخليفة بعدي» (خـزاز قمي، بيتا: ص199) (علي بهترين كسي است كه وي را جانشين خود در ميان شما نهادم).
4-3-3) نص و تنصيص
بنابر عقيده شيعه، امام بايد از طرف خدا انتخاب شود و به منظور ابلاغ به مردم، به پيامبر معرفي گردد. از اين امر به نص يا تنصيص تعبير ميشود. شيعه وصايت و نص را ملاك تعيين امام ميداند و منكر اصل شورا و بيعت در تعيين امام است. در حالي كه اهل سنت، شورا و بيعت را دو ملاك تعيين امام ميدانند و منكر وصايت و نص پيامبر(صلي الله عليه وآله) بر امامت و جانشيني بعد از وي هستند. رواياتي كه دال بر انتصاب و تنصيصي بودن امامت و ولايت اهل بيت دارند، بسيار است (ر.ك. كليني، 1388ق: كتاب الحجة).
حضرت زهرا در بخشي از سخنان خود در جمع زنان انصار فرمود: «و تالله لو مالوا عن المحجة الائحة و تكافؤا عن زمام نبذه اليه رسول الله و زالو عن قبول الحجة الوضحة لردهم اليها و حملهم عليها و لسار بهم سيراً سجحاً..» (به خدا سوگند اگر پاي در ميان مينهادند و علي را بر كاري كه پيامبر به عهده او نهاد ميگذاردند، آسان آسان ايشان را به راه راست ميبرد و حق هر يك را بدو ميسپرد چنانكه كسي زيان نبيند و هركس ميوه آنچه كشته است بچيند) و در بخش ديگري فرمود: «و قد اوصاكم رسول الله باتباعنا و مودتّنا و التمسك بنا» (قمي، 1412ق: ص17). حضرت براساس تنصيصي بودن ولايت امام علي، خلافت را كه زاده شدة سقيفه بني ساعده بود، انكار نمود و همان طوري كه حضرت پيش بيني كرده بودند، خلافت به سلطنت و سپس به خود كامگي منجر شد.
5-3-3) عصمت
از اصول مورد اتفاق شيعه در تصدي منصب امامت، دارا بودن ملكه عصمت است. عصمت در لغت به معناي «كف نفس و بازداشتن» است. در باور شيعه شخصي كه داراي منصب نبوت يا امامت است، بايد داراي عصمت باشد. به نظر اماميه وقتي انتخاب از جانب مردم مطرح ميشود، كه انتصابي از جانب خداوند نباشد، در اين حال توجهي به عصمت حاكم نميشود.
عصمت اهل بيت (ع) نزد شيعه از آيات (مانند آيه «تطهير»، «اولواالامر» و...). واحاديث (مانند حديث «ثقلين»، «سفينه» و...) فراواني استفاده ميشود، اما آنچه درباره عصمت اهلبيت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از زبان فاطمه(عليها السلام) در احتجاج با مسلمانان و خليفه آمده چنين است: «ان من اذهب اللّه الرجس عنهم وطهرهم تطهيرا... لانهم معصومون من كل سوء مطهرون من كل فاحشة» (نجفي، 1323: ج 8، ص 432). (خداوند هرگونه زشتي و پليدي را از آنان دور كرده ... به جهت اينكه آنان از هر بدي معصوم و از هر عمل زشتي پاك و مطهر ميباشند). تمسك به آيه تطهير (احزاب، 33) براي عصمت ائمه اطهار از مهمترين ادله نزد شيعه است.
6-3-3) علم امام
لازمه حفظ دين، اصلاح امور مردم و هدايت خلق به سوي حق از مهمترين شؤونات امام است. اين امر بدون علم و آگاهي كامل از دين ميسور نيست، لذا خداوند فرمود: آنكه خلق را به راه هدايت و طريق سعادت رهبري ميكند سزاوار پيروي است (يونس، 35).[5] در روايات نيز آمده: اگر امام عالم نباشد ممكن است شرايع و احكام الهي را تغيير دهد (مجلسي، 1403ق: ج68، ص390). بنابراين علم به همه مراتب قرآن نزد آنان است، اين علم، آنان را به پيامدهاي اعمال آگاه، مانع گمراهي و سبب عصمت ميشود، البته اين علم غيراكتسابي بوده و از فضل الهي ميباشد. حضرت فاطمه(عليها السلام) در جمع زنان انصار و مهاجر به علم امام اشاره مينمايند: «ويحهم اني زعزعوها عن رواسي الرّسالة و قواعد النبوة و الدلالة و مهبط الروح الامين و الطَّبين بامور الدنيا و الدين»; (طبرسي، 1416ق: ج1، ص147؛ صدوق، 1361: ص3) (واي بر آنان چرا نگذاشتند حق در مركز خود قرار گيرد؟ و خلافت بر پايه نبوت استوار ماند و از خانهاي كه جبرئيل در آن فرود ميآمد به خانه ديگر بردند و حق را از دست علي كه عالم به امور دين و دنياست درآوردند). در كلمات حضرت، امامت داراي پايگاه محكم رسالت شمرده شده و غفلت از آن را زيان آشكار ميدانند و امام را عالم به امور دين و دنيا معرفي كرد.
در جاي ديگر از سخنان خود با تعريض بر جريان حاكم به علم امام علي اشاره كرده و ميفرمايند: «ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابي و ابن عمي».
4-3) امامت در نگاه حضرت فاطمه(س)
امت در مورد خلافت، اختلاف نظر داشتند و هيچ گونه وحدت نظري در بين آنان نبود؛ لذا حضرت تأكيد داشت كه امامت از آنِ ما اهل بيت است و مصداق آن نيز علي بن ابي طالب است و خداوند اطاعت و پيروي از اهل بيت را سبب برقراري نظم، رهآورد امامت و رهبري آنان را عامل وحدت و دوري از تفرقه قرار داده است. «فجعل الله اطاعتنا نظاما للملة و امامتنا اماناً للفرقة» (طبرسي، 1416ق: ج1، ص134). سپردن امامت جامعه به دست ديگران علاوه بر اين كه موجب تشتت جامعه ميشود غصب است: «نقضت عهدالله....في امير المؤمنين علي(عليه السلام)». همچنين فرمودند: «خلاف حكم خدا و سنت رسولش امامت او را غصب كردند»; «امامته مقتصة علي غير ما شرع الله» (ابن شهر آشوب، بيتا: ج2، ص49); حضرت زهرا ميخواست جريان حاكميت اسلامي از آميخته شدن به هواهاي نفساني دور بماند و حكومت را كه بنا به حكم خدا و رسولش متعلق به امام علي(عليه السلام) بود به وي برگرداند. لذا بيشتر حجم سخنان باقي مانده آن حضرت حول محور امامت است كه در تمام دوران زندگاني اهل بيت مورد تأييد آنان و قريب چهارده قرن است كه مورد تأييد پيروان آنان قرار گرفته و از اصول مسلم تشيع است.
5-3) اثبات امامت امامان شيعه
از ديگر باورهاي شيعه اعتقاد به تعداد دوازده امام از نسل علي و فاطمه كه نه نفر از آنان از نسل امام حسين(عليه السلام) هستند، ميباشد. در كلمات نوراني دخت گرامي رسول خدا(ص) چنين آمده: «خلف بعد خلف حتي يقوم قائمنا التاسع من ولد الحسين» (نباطي، 1384: ج2، ص123). البته اشاره به تعداد امامان شيعه از نسل امام علي(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) كه بعدها نيز مورد تأكيد امام صادق(عليه السلام) و ساير ائمه بود در مواردي ديگري نيز اشاره شده است كه عبارتند از:
- «و اسـماء الاوصياء من ولدي»; (كليني، 1388ق: ج1، ص527; صدوق، 1404ق: ج2، ص49).
- «فيها اسماء الائمه من ولدي»; (صدوق، 1404ق: ج2، ص47; طبرسي، 1416ق: ج2، ص136).
- «و ان بعـلي سيد الاوصياء و ولدي سادة الاسباط»; (صدوق، 1417ق: ص691; فتال نيشابوري، 1386: ص144; ابن حمزه، 1412ق: ص287).
6-3)ادله اثبات امامت اميرالمؤمنين
حضرت فاطمه امامت را تنها مختص به اهل بيت و مصداق آن را نيز در زمان خود امام علي (عليه السلام) ميدانست و در مواردي كه ذيلاً بيان ميشود; به اين امر با ذكر اسم امام علي(عليه السلام)اشاره كرده است.
- علي(عليه السلام) پدر امت «ابوا هذه الامة محمد و علي»;
- علي(عليه السلام) بهترين جانشين رسول خدا(صلي الله عليه وآله): قال رسول الله «عليٌ خير من اخلّفه فيكم»;
- حديث غدير خم: «واعجباه انسيتم غدير خم...علي خيرُ من اخلِّفُهُ فيكم»;
- علي(عليه السلام) امام و خليفه رسول خدا(صلي الله عليه وآله با استناد به حديثي از پيامبر): «و هو الامام و الخليفة بعدي»; از اين سخن برميآيد كه خداوند متعال در امتداد رسالت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) خود شخص علي بن ابي طالب را برگزيد[6].
- علي(عليه السلام) مولاي مسلمانان، با استناد به حديث غدير خم: «من كنت مولاه فعلي مولاه»;
- علي(عليه السلام) براي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) همانند هارون براي موسي، با استناد به حديث منزلت: «انت منيّ بمنزلة هارون مِن موسي»;
- علي (عليه السلام) امامي رباني و آسماني: «و هوالامام الرباني»;
- علي عليه السلام عالمترين اشخاص به قرآن، «ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابي و ابن عمي»;
- علي عليه السلام محور امامت، «هو الامامُ الرباني...و سلالةُ الاطْيَاب».
7-3) امامت امام دوازدهم
حضرت با اشاره به تعداد امامان شيعه، نه نفر از آنان را از صلب امام حسين(عليه السلام) و نفر آخر آنان را امام مهدي(عليه السلام) معرفي كرده و فرموده است:
- «و تسعة من صلب الحسين ائمة الابرار»; نه نفر از امامان از فرزندان حسين پيشوايان نيك هستند؛
- «هذه اسماء الاوصياء اولهم ابن عمي و احد عشر مِن ولدي آخرهم القائم»; حضرت در جواب سؤال جابر كه از صحيفه نزد حضرت فاطمه سؤال كرد فرمود: اين نام اوصيا و جانشينان رسول خداست كه نخست آنان پسر عمويم علي بن ابي طالب و يازده تـن از آنان از فرزندان منند و آخرين آنان قـائم است (صدوق، 1404ق: ج2، ص52; حرعاملي، 1414ق: ج16، ص 345).
موارد ياد شده از باورها و خطوط كلي مورد قبول شيعه بود كه در خطبه يا برخي كلمات نوراني كه از حضرت زهرا(عليها السلام) به ما رسيده وجود داشت و همواره مورد تأكيد اهل بيت نيز بوده است.
فهرست منابع
× قرآن كريم
× ابن ابي الحديد: «شرح نهج البلاغه»، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيجا، داراحياء تراث العربي، بيتا.
× ابن بابويه قمي: «الامامة و التبصره»، قم، مدرسه الامام المهدي (عج)، 1404ق.
× ابن حمزه طوسي (م 560 هـ): «الثاقب في المناقب»، تحقيق نبيلرضا علوان، قم، انصاريان، 1412 ق.
× ابن حنبل، احمد: «مسند احمد» (م 241 هـ) بيروت، دار صادر، بيتا.
× ابن سعد، محمد (م230هـ.): «الطبقات الكبري»، تصحيح عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410ق.
× ابن شهر آشوب، محمدبن علي: «مناقب آل ابيطالب»، قم، المطبعة العلميه، بيتا.
× ابن طاووس: «الطرائف في معرفة الطوائف»، قم، خيام، 1399ق.
× ابن طيفور، ابو الفضل احمد بن ابي طاهر: «بلاغات النساء»، قم، انتشارات شريف الرضي، بيتا.
× ابن عبد ربه، احمد بن محمد (م. 328هـ.): «العقد الفريد»، تصحيح احمدامين، ابراهيم الابياري و عبد السلام هارون، بيروت، دار الكتاب العربي، 1403ق.
× ابن عبدالوهاب، حسين: «عيون المعجزات»، نجف، دارالحيدريه، 1369.
× ابن قتيبة، محمد بن مسلم: «الامامـة و السياسة»، قم، منشورات الرضي، 1363.
× اربلي، علي بن عيسي: «كشف الغمة في معرفة الائمه (ع)»، بيروت، دارالاضواء، 1405ق.
× اميني، عبد الحسين: «الغدير»، بيروت، دار الكتب العربي، 1398ق.
× ايوب، سعيد: «از ژرفاي فتنهها»، ترجمه حسن اسلامي، ج1، قم، مركز بررسيهاي اسلامي الغدير، 1413ق.
× بحراني، ابن ميثم: «قواعدالمرام»، تحقيق سيد احمد حسيني، قم، مطبعه الصدر، 1406ق.
× بحراني، سيد هاشم: «غاية المرام»، تحقيق سيد علي عاشوري، بيجا، بينا، بيتا.
× برقى، احمد بن محمدبنخالد: «المعاسن»، تحقيق سيد جلال الدين حسيني، ج 1، دارالكتب العلمية، بيتا.
× بلاذري، احمد: «انساب الاشراف»، تصحيح سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق.
× بيهقي، احمد بن الحسين (م458): «السنن الكبري»، بيروت، دارالفكر، بيتا.
× جوهري بغدادي، ابوبكر احمد بن عبدالعزيز: «السقيفه و فدك»، تحقيق محمد هادي اميني، بيروت، شركة الكتبي، 1413ق.
× حاكم نيشابوري، محمدبن محمد(م. 405هـ): «مستدرك الحاكم»، تحقيق يوسف المرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق.
× حرعاملي، محمد بن حسن: «وسائل الشيعه»، قم، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1414ق.
× حلي، حسن بن يوسف: «باب حاديعشر»، قم، موسسه مطبوعاتي علامه، 1403ق.
× حلى، حسنبن يوسف: «كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد»، تحقيق حسنزاده آملي، قم، موسسه نشر اسلامي، 1417ق.
× خزاز قمي، (329م): «كفاية الاثر في النص علي الائمه الانثي عشر»، تحقيق عبداللطيف الكوهمري، قم، انتشارات بيدار، بيتا.
× خصيبي، حسين بن حمدان: «الهداية الكبري»، بيروت، مؤسسة البلاغ، 1411ق.
× شهرستاني، محمدبن عبد الكريم: «الملل و النحل»، تحقيق محمدبنفتح، قاهره، مكتبة الانجلو، بي تا.
× صدوق، محمد بن علي (م.381هـ): «الخصال»، تحقيق علي اكبر غفاري، جامعه مدرسين، بيتا.
× صدوق، محمد بن علي(م.381 هـ): «عيون اخبار الرضا»، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1404ق.
× صدوق، محمد بن علي: «معاني الاخبار»، تحقيق علي اكبر غفاري، بيجا، انتشارات اسلامي، 1361.
× صدوق، محمدبن علي (م.381هـ): «الامالي»، قم، مؤسسة البعثة، چ 1، 1417ق.
× صدوق، محمدبن علي(م.381هـ): «علل الشرايع»، نجف، المكتبة الحيدريه، 1386ق.
× طباطبايي، سيدمحمدحسين: «الميزان»، ج1، قم، اسماعيليان، 1394ق.
× طبرسي، ابو منصوراحمد بن علي: «الاحتجاج»، تحقيق ابراهيم بهادري و محمد هادي به، تهران، انتشارات اسوه، 1416ق.
× طبري، محمد بن جرير: «تاريخ الرسل و الملوك»، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج4، بيروت، دارالتراث العربي، بيتا.
× طوسي، علي بن الحسين، «تمهيدالاصول»، مصحح مشكاة الدين، تهران، دانشگاه تهران، 1363.
× غزالي، محمد: «الاقتصاد في الاعتقاد»، قاهره، مكتبة الجندي، 1393 ق.
× فتال نيشابوري، محمد (م.508هـ): «روضة الواعظين»، تحقيق سيد محمد مهدي سيد حسن، قم، منشورات رضي، 1386.
× فياض لاهيجي، ملا عبدالرزاق: «گوهر مراد»، تصحيح زينالعابدين قرباني، تهران، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372.
× قرطبي، ابوعبدالله انصاري: «القاب الرسول و عترته»، قم، مكتبه المرعشي، 1406ق.
× قمي، شيخ عباس: «بيت الاحزان»، قم، دارالحكمه، 1412ق.
× قمي، محمد بن حسن: «العقد النضيد»، بيجا، دار الحديث، 1343.
× كحاله، عمر رضا: «اعلام النساء»، دمشق، المطبعه للماشميه، بيتا.
× كليني، محمدبن يعقوب (م. 329هـ): «اصول كافي»، تحقيق علياكبرغفاري، مطبعه حيدري، چ3، 1388ق.
× مادلونگ، ويلفرد: «جانشيني محمد(ص)»، ترجمه احمد نمايي و ديگران، مشهد، آستان قدس رضوي، چ 1، 1377.
× مجلسي، محمدباقر: «بحار الانوار»، بيروت، داراحياءالتراث العربي، چاپ سوم، 1403ق.
× مسعودي، عليبن حسين: «مروج الذهب»، قم، دارالهجره، 1409ق.
× مطهري، مرتضي: «امامت و رهبري»، قم، صدرا، 1368.
× مطهري، مرتضي: «دوره كامل آشنائي با علوم اسلامي»، قم، دفتر انتشارت اسلامي، 1362.
× مظفر، محمد حسن: «دلايل الصدق»، قاهره، دارالمعلم، 1396ق.
× مفيد، محمد بن محمد بن نعمان: «الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة»، تحقيق سيد علي مير شريفي، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1413ق.
× نباطي، علي بن يونس: «الصراط المستقيم»، مصحح باقر بهبودي، قم، المكتبة المرتضويه، 1384.
× نجفي، هادي: «موسوعة احاديث اهل البيت (ع)»، بيروت، دار التراث العربي، 1323.
× نراقي، احمد: «معراج السعادة»، بيجا، انتشارات جاويد، بي تا.
× نوبختي، حسن بن موسي: «فرق الشيعه»، تحقيق محمد صادق آل بحر العلوم، نجف، مكتبة المرتضويه، 1355.
× نيشابوري(504م):«مستدرك الصحيحين»، تحقيق يوسف مرعشي، ج3، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق.
× وجدي، محمد فريد: «دائرةالمعارف القرن العشرين»، بيروت، دارالمعرفه، 1971م.
× هيثمي، نورالدين عليبنابي بكر: «مجمع الزوائد و منبع الفوائد»، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408ق.
× يعقوبي، احمد بن ابييعقوب: «تاريخ يعقوبي»، بيروت، دار صادر، بيتا.
× ـــــــ، «شعاعى از نيّر اعظم حضرت محمد مصطفى»، (رهيافتي به منظومه فكري حضرت آية الله خامنهاي)، تدوين دفتر فرهنگي فخرالائمه، تهران، سروش، 1385.
پي نوشتها:
[1] . كارشناس ارشد تاريخ اسلام، عضو هيأت علمي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
[2] . الامامة رياسة عامة في امور الدين و الدنيا
[3]. خطبه حضرت زهرا(عليها السلام) در مسجد مدينه، نخستين بار در «بلاغات النساء» احمدبن ابي طاهر طيفور آمده است; بعد از وي اين خطبه در «علل الشرايع» صدوق، «شافي» سيد مرتضي، «شرح نهجالبلاغه» ابن ابي الحديد، «كشف الغمه» اربلي، «طرائف» سيدبن طاووس، «مناقب» اصفهاني و «احتجاج» طبرسي نيز نقل شدهاست.
[4]. بعد از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مسأله جانشيني آن حضرت با بحران مواجه شد. آن حضرت در آخرين روزهاي حيات خويش سپاه اسامه را تشكيل داد و دستور داد تا سران مهاجر و انصار به سرحدات روم بروند، اما سپاه اسامه بدون هيچ دليل موجهي حركت نكرد تا رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رحلت كرد و انصار از خوف تسلط مهاجران، عجولانه در سقيفه بنيساعده جمع شدند (ابن سعد، 1410ق: ج3، ص182) تا رهبري از خود انتخاب كنند. اشتباه عجولانه انصار براي انتخاب رهبر از بين خود، در حقيقت موقعيت مناسبي براي ابوبكر فراهم ساخت و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت شد (مادلونگ، 1377: ص63).
[5]. آيات ديگري در قرآن وجود دارد كه براي توجيه علت اعطاي رهبري به افرادي كه از طرف خداوند، به علم او استدلال شده است در قرآن كريم آمده:«و زاده بسطة في العلم...» (بقره، 247).وقتي بني اسرائيل به سلطنت طالوت اعتراض كردند خداوند فرمود: او را در دانش بر شما برتري بخشيده است.
[6]. البته شواهد حديثي و تاريخي فراواني هست كه خداوند خود امام علي بن ابي طالب را برگزيد مانند اين كه همه را از مسجد بيرون كرد و او را داخل كرد يا حديث نجوي، حديث رايت (خيبر) و...