پژوهش، بركه نيست! رودخانه نيست! حتي دريا نيست! پژوهش، اقيانوسي پهناور است كه دنيايي اعجابآور و رنگارنگ را در درون خود دارد؛ اقيانوسي كه كرانهاش ناپيداست و وسعت نيلي آن، رامشي بينظير را به چشمان تو خيره ميكند؛ با اين همه، فقط و فقط كساني ميتوانند در اقيانوس به خوبي شنا كنند كه پيشتر شنا را در بركه، روخانه و دريا به خوبي آموخته باشند!
پژوهش، سكهاي است با دو رو: يك روي آن، نقد منصفانه است و روي ديگر، دفاع واقعبينانه؛ يعني اگر انصاف و واقع بيني را از دست بدهي، ديگر پژوهش نخواهي داشت؛ يعني اگر انصاف و واقع بيني را از دست بدهي نه نقدت نقد است و دفاعت دفاع!
پژوهش اتومبيل است! اتومبيلي كه بايد از سلامت موتور آن اطمينان حاصل كني و سپس رو به جاده بياوري. اتومبيلي كه آيينهي آن نقد است. نقد ديگران نسبت به انديشهي تو. اما مراقب باشى به آيينهي اتومبيل بايد بعضي وقتها نگاه كني نه هميشه!
پژوهش، شهر است! شهري پس از جلوههاي رنگارنگ و دلچسب! شهري پر از جاذبه و دافعه! شهري پر از خيابانهاي بزرگ و كوچه باغهاي صميمي و... فقط مراقب باش! بايد نشاني جايي را كه ميخواهي بروي، داشته باشي!
پژوهش بيشه است؛ بيشهاي كه چشم تا چشم، پر از رمههاي شكار است. برخي در اين بيشه به دنبال شكار آهوان رعنا هستند و برخي به شكار كلاغ، دل خوش ميكنند!
پژوهشگري كه در آثار خود فقط انبوههاي از اطلاعات را فرارويمان مينهند، همانند كسي است كه فقط هيزم را جمع ميكند اما توان بر افروختن آن و ايجاد روشنايي را ندارد هر چند كم كاري هم انجام نداده است!
پژوهش، انسان بزرگواري است كه هر روز صبح با لباسي نو و تميز و مرتب از خانه خارج ميشود و به همهي مردم شهر سلام ميكند. برخي جواب سلام او را ميدهند و برخي با شتاب از كنارش ميگذرند؛ پس مراقب باش تو از آنها باشي كه سلام او را پاسخ ميدهي!