اشاره
پژوهش در علوم ديني، هم فضيلت است، هم ضرورت؛ زيرا بينش آفرين و دانشافزاست. برتري علم بر جهل چنان روشن است كه خداي دانا با واگذاري درك آن به خرد انسانها، فقط به پرسشي كاوشانگيز بسنده فرموده است: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ».1 افزون بر اين، برابري بينا با نابينا را نفي ميكند: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي اْلأَعْمى وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ».2 همچنين با استفهامي انكارآميز، نبود تساوي نور و ظلمات را پيش ميكشد: «هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ».3
ضرورتش نيز از اين روست كه كمال آدمي، در گرو آگاهي او از حقايق هستي و شريعت است و اين گوهر گرانبها را از دو راه ميتوان به چنگ آورد: شهود قلبي و كاوش نظري راه نخست، براي همگان شدني نيست و بايستههاي فراواني دارد.
آري، كشف و شهود، هستهي دين را بيشتر ميشكافد و حقيقت را در حوزهي كليات بهتر مينماياند؛ امّا دين، افزون بر گوهر دروني، لايههاي ديگري نيز دارد كه همهي آنها را بايد نيكو نگريست. همچنين ابعاد ديگري از دين هست كه مكاشفه، راهي سفارش شده و پذيرفته براي رسيدن به آنها نيست؛ يعني دينداراني كه به موهبتِ كشف دست يافتهاند، در برخي از عرصههاي دينداري مانند احكام فرعي به متن پژوهي يا تحقيق مسأله نيازمندند.
گويا كاوشهاي نظري و موشكافيهاي نقلي و عقلي، يگانه راهي است كه اكنون پيش روي محققان علوم اسلامي و تشنگان جام معرفت ديني است. در سنّت علمي دانشمندان اسلامي، هماره پژوهيدن چون گوي، در ميدان همتِ آنان بوده است. آنان سخن گفتنِ بيتحقيق را ناروا ميدانستند، مدتها لب ميبستند و پس از آنكه عمري را به اندوختن و آموختن ميگذراندند، زبان به سخن ميگشودند و قلم به دست ميگرفتند و اثري ماندگار از خود بر جاي مينهادند.
گفتن (نطق) پس از شنيدن (سمع) است و هر غرضي را بايد از رهگذر اسباب آن جُست. نوشتن و گفتن نيز بايد پس از خواندنهاي بسيار و شنيدنهاي فراوان باشد؛ جز خداي والا كه نطق او به سمع وابسته نيست، ولي ديگران را از آموختن و جستن (پژوهش) گريزي نيست.
اكنون كنار هر مركز آموزشي، محلي براي پژوهش مهيّاست و هر كه با دانش، سر و سرّي دارد، دست نياز به سوي پژوهش، دراز كرده است. پرشماري مراكز پژوهشي و تسهيلاتِ رو به افزايش براي تحقيق، حكايت از بازسازي و بهسازي روند تحقيق و تأليف در ميان دانشورانِ دينپژوه دارد و به سويي ميرود تا سيرهي سلف صالح حوزه، هر چند با دگرگونيهايي در كمّ و كيف، همچنان در بزرگراه سير و سلوك علمي حوزويان، پويا و پايا بماند.
بر پايهي شيوهي «شناخت اشيا از راه اضداد آنها» بايد اعتراف كرد كه مقابلِ هم نهادن تحقيق و تقليد، از سوي پيشينيان، از سرِ هوشياري و درايت بوده است. كمترين فايدهي خوي پژوهش و رغبتِ عالمانه به مائدهي تحقيق، بر كشيدن انسان از چاه تقليد و تاريكي، و نشاندن آن بر جاه تفكّر است. اين بهرهي سترگ، در دنياي امروزِ ما كه سخت به شائبهها و ذائقههاي بيمار، آلوده است، نعمتي ارزنده و متاعي گرانسنگ است.
گفتني است كه تقليد در فروع دين و احكام شرعي، براي آنان كه به مقام منيع اجتهاد بار نيافتهاند و احتياط را بر نميتابند، ناگزير و بايسته است. اجتهاد و استنباط و تدبّر، از حياتبخشترين واژههايي است كه باورها و عقايد ديني را هماره حراست كرده، گاهي آب زلالِ پيرايش بر سر و روي آنها ميريزد. زيرا تحقيقِ شايسته و خالي از انگيزههاي غيرعلمي، توان چنين كاركرد مباركي را دارد و آن، در گرو رعايت همه بايستههاي پژوهش است.
هر پژوهشي در همهي شئون خود بايد محققانه باشد؛ هم در اهداف، هم در ابزار. بسا محققاني كه سمت و سوي مقلّدانه را بر ميگزينند و چه بسيارند مقلّداني كه رهآورد آنان، جز تكرار و در جا زدن و شعاربافي و كلّيگويي نيست! پژوهشگري كه با ابزار تقليدي به شكار حقيقت ميرود و كتاب يا مقالهاي مينگارد، نه گره از كاري ميگشايد، نه سنگي از راهي بر ميدارد.
شماري از نوشتههاي روزگار ما، به گزارشي آشفته و بيقاعده نزديكترند تا تحقيق! اگر نويسندهاي، آراي تني چند از بزرگان سَلَف را بر هم زد و نوشتهاي فراهم ساخت و خواننده را نتيجهاي خوراند كه از مقدمات كتاب، بسي بيگانه است، به گناهي بزرگ تن داده است. اين كارِ نامبارك، آسان، ولي سخت زيانآور است.
آري علمِ حقيقي را به چنگ آوردن، دشوار است، اما بسي لذّتبخش و افتخار آفرين! بايد محققان علوم ديني بدانند كه هر برگ از تأليف آنان، باري را از دوش امتي ميتواند بردارد و نوري در تاريكزار زندگي آدميان بيفشاند و هر چه در موضوع و هدف و ابزار و شيوه و عمليات تحقيقي، نوآوري را به كار گيرند، راه را هموارتر كردهاند. نبايد و نشايد كه بر تورّم پروندههاي علمي افزود و تنها به برگ انديشيد، نه به بار؛ هرگز فربهي، مانند آماس نيست!
محكِ نقد، هميشه بر بالاي سر تحقيق آماده فرود آمدن است و بايد بيم داشت از روزي كه چشمي بينا و دستي توانا، فرآورده كار ما را بكاود. استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) در اين باره سخني خواندني دارد: «اجتهاد جزو مسائلي است كه ميتوان گفت روح خودش را از دست داده است. مردم خيال ميكنند كه معناي اجتهاد و وظيفهي مجتهد فقط اين است كه همان مسائلي را كه در همهي زمانها نياز به حكم دارد، رسيدگي كند؛ مثلاً در تيمُّم، آيا يك ضربه بر خاك زدن كافي است يا حتماً بايد دو ضربه بر خاك زد؟ يكي بگويد كه اقوي يك ضربه كافي است؛ ديگري بگويد كه احوط دو ضربه بر خاك بزند. در صورتي كه اينها اهميت چنداني ندارد؛ آنچه اهميت دارد مسائل نو و تازهاي است كه پيدا ميشود و بايد ديد كه اين مسائل با كدام يك از اصول اسلامي منطبق است. بوعلي هم لزوم اجتهاد را روي همين اساس توجيه ميكند و [و] ميگويد: به همين دليل بايد در تمام اعصار اجتهاد وجود داشته باشد».
... قرآن مسألهاي را مطرح كرده است به نام «تفقُّه در دين». اين كلمه معنايي بالاتر از معناي علمِ دين را ميفهماند. يك علم دين داريم، يك تفقه در دين. علم مفهوم وسيعي است؛ هر دانستني را علم ميگويند، ولي تفقه به طور كلي در هر موردي استعمال نميشود. تفقه در جايي گفته ميشود كه انسان يك دانش عميقي پيدا بكند، يعني علم سطحي، علم هست، ولي تفقّه نيست.4
نخست در این مقام، ارمغاني ارجمند از رسول اعظم(ص) را پيش مينهم: «المؤمن اذا مات و ترك ورقة واحدةً عليها علمٌ، تكون تلك الورقة يوم القيامة ستراً في ما بينه و بين النّار و أعطاه الله تبارك و تعالي بكلّ حرفٍ مكتوبٍ عليها، مدينةً أوسعَ من الدّنيا سبع مرّاتٍ».5 نيازمنديها و بايستگيهاي اخلاقي پژوهشگر را در موارد زير ميتوان جستوجو كرد:
1. تقواي علمي و پرهيز از كتابسازي
برخورداري از تقواي علمي، يعني نقد عالمانه و رعايت ادب قلم، شايستهي هر محقق و بايستهي هر تحقيقي است. پديدآور كتاب و پژوهشگر ديني بايد از عرضهي مسائل علمي در قالبهاي چالش برانگيز و با بيان تنشزا بپرهيزد و در نوشتهي خود، جز به رويارويي مؤدبانه و منصفانه با انديشههاي مخالف، نينديشد.
بر پايهي اين راهبرد، نام بردن از مخالفان، بايد با احترام همراه باشد و به شيوهي عالمان بزرگوار پيشين، بايد هر انديشهاي را در خور تأمل و بررسي دانست. نيّت خواني، شايستهي هيچ نوشتار تحقيقي و گفتار علمي نيست و نبايد دربارهي هيچ عقيدهاي، پيشاپيش حكم راند. آري، هر فنّي براي خود تقوايي دارد؛ مانند هر عضوي از بدن انسان كه بايد به تقواي مخصوص خودش آراسته گردد.
عن الصادق(ع): «ان الله تبارك و تعالي فرض الايمان علي جوارح بني آدم و قسّمه عليها، فليس من جوارحه جارحة الاّ و قد وكّلت من الايمان بغير ما وكّلت أختها؛ فمنها أذناه اللتان سميع بهما؛ ففرض علي السّمع أن يتنزّه عن الاستماع الي ما حرّم الله و أن يُعرض عما لا يحلّ له ممّا نهي الله عزّوجلّ عنه و الاصغاء الي ما أسخط الله عزّوجلّ فقال في ذلك: « نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ».6
پژوهشگرانِ پارسا، هماره دامن خود را از آلايههاي تحقيق ميپيرايند. يكي از نمادهاي ناپارسايي در پژوهش، نوشتن و نشر دادن اثري پر برگ و كمبار است؛ هر چند تأليف، كم و بيش آثار مادّي دارد، ولي سند دانشمندي يا بيدانشي پديدآور نيز شمرده ميشود.
پرهيز از كتابسازي از آن رو در كنار بايستههاي پژوهشگر بيان ميشود كه بسياري از نوشتههاي روزگار ما از اين بيماري رنج ميبرند. چنانچه كسي سخني نو يا تقريري تازه از نظريهاي كهن در دست ندارد، هيچ ضرورتي وي را به افزودن چند برگِ ناماندني بر دفتر علم فرا نميخواند.
كتابسازي براي برخي از پديدآوران كتاب، حرفهاي نان يا نامآور شده است. دردمندانه بايد گفت كه برخي از اين كتابسازان، تأليفات ارزندهاي نيز در كارنامه خود دارند! مقتضاي حمل بر صحت اين است كه بيتقوايي كار خودشان نيست، بلكه شگرد اطرافيان آنان است؛ ليكن به يقين روزي فرا ميرسد كه چشماني بينا دربارهي هر سطري كه بر كاغذ نشسته است، عادلانه داوري ميكنند.
كتابسازي، يعني برگههايي چند را بر هم نهادن و كتابي را روانهي بازار كردن. چنين كتابهايي ارزشمند نيستند. زيرا از سرچشمهي زلال تحقيق نجوشيدهاند و تازگي نيز ندارند. شايد در اين نمودار بتوانيم اوصاف آنان را به نمايش بگذاريم.
ويژگيهاي كتابسازان
1. كممايگي: نويسندگان كم معلومات، هماره شرمندهي عنوانهايي هستند كه براي كتاب خود بر ميگزينند. هر نامي كه نويسنده بر سينهي كتاب خود مينشاند، در حقيقت ادعاي اوست كه فقط در متن نوشتار و نتيجهي تحقيق پايسته ميگردد. از اين رو برخي از نوشتهها، بيشترين خيانت را به عنوان و موضوع خود روا داشتهاند! اين روش ناپسند، بهترين راه براي تباه كردن موضوع يا نظريهاي است كه بدان پرداخته شده است.
بسا كتابها و مقالاتِ خواندني و مهمي كه هرگز نوشته نشدند. زيرا پيشتر نااهلي، نوشته يا كتابي در همان موضوعات نگاشته، بازار كتاب را از اثر بياثر خود لبريز ساخته است. آنان كه هماره در پي خواندن و آموختن هستند، قدرت محدودي براي خريد كتاب و فرصت محدودتري براي مطالعه دارند؛ وقتي كتابي درباره موضوعي به بازار ميآيد، گاه همان وقت و توان محدود خوانندگان را به خود اختصاص ميدهد و جا را براي اثر زيبندهي آن موضوع، تنگ ميسازد!
كممايگي، نوشتهاي را چنان تباه ميسازد كه به سادگي، آن را نميتوان درمان كرد. وقتي نويسندهاي به سراغ موضوعي مهم در جهان دانش ميرود؛ مثلاً دربارهي يكي از پربحثترين محورهاي قرآنپژوهي، مانند «تناسب آيات و توفيقي بودن ترتيب سورهها و آيهها» كتابي مينويسد يا مقالهاي سامان ميدهد، اگر از عهدهي آن بر نيايد و مقتضاي تحقيق را در چنين مقولهاي پابند نباشد، كمترين زیانش، تنگ كردن جا بر هر اثر ديگر در راه است.
2. دزدي فنّي؛ اين حرفهاي جادويي است كه هر لحظه كتابي پيش روي تشنگان معرفت مينهد و آنان را شيفتهي خود ميسازد. «انتحال» و دزدي در عرصهي پژوهش و نويسندگي، گاه چنان با ظرافت و لطافتي انجام ميشود كه مالباخته را نيز ميفريبد و به شك مياندازد.
3. ناماندگاري؛تحقيقي كه همهي آرزويش راهيابي به بازار نوشتار است، عمر بس كوتاهي دارد و در ساحت دانش چندان نميپايد. شمارگان افزون و چاپهاي مكرّر، هيچ يك دليلِ مانايي كتاب نيست. سازندگان حرفهاي كتاب، از عهدهي برافراشتن كاخي استوار كه از باد و باران گزند نبيند، هرگز بر نميآيد. اين گروه كه بيشتر بر موجهايي از احساسات نامنطقي يا نيازهاي مقطعي موجود در جامعه سوارند، خيلي زود بايد از اسب مراد پياده شوند و پي كار خود روند. كار ايشان در كنار آثار جاودانهاي كه گاه عمري را در اختيار خود دارند، هيچ فروغي ندارد.
نوشتار، ابزار ارزشمندي براي انتقال و ترابري انديشههاست، ولي هرگز مقصود مقدسي نميتواند باشد؛ يعني آنان كه به قصد كتاب داشتن و آوردن نام خود در پاي نوشتهاي، قلم ميزنند، هدف مقدّس و ارجمندي را نشانه نگرفتهاند. از اين رو، كتاب سازي تفاوتي با مالاندوزي ندارد و به يقين از آن ناراستتر و ناشايستتر است. شايد با رعايت راهكارهاي زير از حرفه كتابسازي بتوان گريخت.
راهكارهاي گريز از وسوسهي كتابسازي
1. پرهيز از آكندن كتاب به نقل قولهايي كه آوردن همه يا برخي از آنها، بايستگي ندارد؛
2. پرهيز از نقل انديشهها و نوشتههاي ديگران، بدون دادن نشاني منبع؛
3. پرهيز از پرداختن به موضوعي كه پيشتر ديگران، به گونهي گويايي بدان پرداختهاند؛
4. پرهيز از تغيير شكل و عنوان، پس و پيش كردن مطالب، براي چاپ دوباره، مگر تغيير ساختاري جدي يا افزايش محتوايي اساسي در كار باشد؛
5. پرهيز از زيادهنويسيهايي كه بر شمار برگهاي كتاب ميافزايد، امّا بار معنايي آن را ژرفتر يا افزونتر نميسازد.
2. برخورداري از روحيهي پژوهش
روحيهي پژوهش، يعني انگيزههاي دروني داشتن و از سر رغبت و اشتياق، پژوهيدن. بر پايهي همين روحيهي مبارك، محقق به نتايجي كه نصيبِ ديگران شده است، بسنده و دلخوش نميكند و همين رويكرد او را هميشه در كار پژوهش، شاداب و كوشا نگه ميدارد. پيشينيان ما، ابزار و امكانات كمتري براي تحقيقات علمي داشتند، اما شوقِ دانستن و پژوهيدن، همهي آن كمبودها را جبران ميكرد و افسردگي را به نهان نهادشان راه نميداد. در زمينهي برخورداري از روحيهي علمي، استاد شهيد مطهري(ره) حق سخن را به نيكي ادا كرده است: «فرق است ميان عالم بودن و روح علمي داشتن. بسا افرادي كه روح علمي دارند، ولي عالم نيستند و بسا كساني كه عالمند و روح علمي ندارند. عالم واقعي آن كسي است كه علمش با روح علمي توأم باشد. مقصود از روح علمي چيست؟ علم اساساً از غريزهي حقيقتجويي سرچشمه ميگيرد. خداوند انسان را حقيقتطلب آفريده است. مقصود از حقيقتطلبي اين است كه انسان ميخواهد حقايق را آن چنان كه هستند، بفهمد. ميخواهد اشيا را آن چنان كه هست، بشناسد و بفهمد و اين فرع بر اين است كه انسان خودش را نسبت به حقايق بيطرف و بيغرض نگه دارد و بخواهد حقيقت را كشف كند آن چنان كه هست؛ نه اينكه بخواهد حقيقت آن جوري باشد كه او دلش ميخواهد».7
پيشنيازهاي روان شناختي جهت برخورداري از روحيهي پژوهش
الف. نستوهي و پايداري در ادامهي عمليات تحقيق؛
ب. ترجيح رنج تحقيق بر آسودگي تقليد؛
ج. پرهيز از خودشكني و انفعال در برابر عنوان و شخصيت دانشمندان؛
د. هدف گرفتن رسيدن به حقيقت يا نزديكتر شدن به آن، نه كوبيدن فرد يا فكر؛
هـ . كم حرفي و گزيده گويي؛
و. پذيرش احتمال خطا و كاستي و ناراستي در كار خويش؛
ز. كمتر از آنچه ميداند، به قلم ميآورد و بيشتر از آنچه مينويسد، در درون دارد؛
ح. در انديشهي خدمت به جامعه علمي و گشودن گرههاي فكري و فرهنگي بودن، نه خودنمايي و نام و نانطلبي؛
ط. براي حق و حقيقت، وطن و نژاد و رنگ و بو و مذهب و شهرت و غربت نشناختن؛
ي. ارزشمندي حقيقت را دانستن و بهاي آن را پرداختن؛
ك. پرهيز از راه دادن انگيزهخواني و قلمگردانيهاي بيهوده در حريم تحقيق؛
3. داشتن دستگاه شكگرايي
اگر انسان شك نكند و همه چيز را به ديدهي قبول بنگرد، هرگز در قاموس وي «نادانسته و ناشناخته» جايي ندارد. توفيق علم اندوزي، در گرو برخورداري از دستگاه شكگرايي و ترديد علمي و دليل طلبي است. زيرا در اين صورت، به زودي قانع نميشود و با بررسي سطحي و لايههاي رويين از مطالعه دست نميكشد و به ژرفنگري افزونتر ميپردازد و تا دستيابي به ادلهي آفتابي، پژوهيدن را رها نميسازد.
4. اعتدال فكري و علمي
اعتدال در مزاج علمي بسي مغتنم است. براي اطمينان به وجود چنين مزاج سالمي، رايزني با اهل فن و ژرفبيني در آراي منفرد، راهگشاست. شايستهي دانشمندان نيست كه خود را در زندان آرا و باورهاي شايع بيفكنند و تحقيق را به تقليد و تكرار بيالايند؛ ليكن عقايد شاذّ و كجسليقگيهايي كه گاه فكر و قلم نويسندهاي را شكار ميكند، دامي است كه نبايد به بهانه تكرّر گريزي و تقليدستيزي در نوشتههاي علمي راه يابد؛ مگر آنكه نويسنده براي عقيدهي ويژهي خود، دلايلي برتر يا هم سطح با عقايد ديگران، بتواند عرضه كند.
آري، سلامت روحي و بهداشت رواني محقق، در كاميابي وي نقش بسزايي دارد و رويكرد به اعتدال و ميانهروي و پرهيز از افراط و تندروي، نيز گريز از تفريط و كندروي، نشان روشني از آن است.
چند يادسپاري سودمند
يك. ترس از رسيدن به نتايج غريب، همت و انگيزههاي تحقيق را از درون سست ميكند. تحقيق چون حل معادلهاي رياضي است. هر جوابي كه در پايان محاسبات به كرسي بنشيند، بيشك پذيرفته است، مگر آنكه به همان روش دقيق رياضي، در آن پاسخ نيز بتوان رخنه كرد؛ يعني سوگيري و پيشداوري خلاف روح تحقيق است، هر چند از سر اكثريت باوري صورت گيرد. اين سخن شگفتانگيز و اميداندوز مولاي متقيان علي(ع) را همه شنيدهايم: «لا تَسْتَوحِشُوا في طريقِ الهُدي لقِلَّةِ عَدَدِه؛ در راه راست، از تنهايي و بيهمراهي، بيمي به خود راه مدهيد».8
دو. اعلان پايان تحقيق و به اصطلاح «پژوهشبس» در هر موضوعي، بسيار دشوار است، بلكه شدني نيست. اين روش ناپسند، اگر از سر غرور علمي نباشد، به يقين خامي و كم گنجايي است.
علم دريايي است بيحدّ و كنار
طالب علم است غواص بحار
گر هزاران سال باشد عمر او
او نگردد سير خود از جستوجو
كان رسول حق بگفت اندر بيان
اينكه منهومان هُما لايشبعان
در كمتر موضوعي از مباحث علمي و ديني، براي پايان مباحث و كفايت مذاكرات، تاريخي را ميتوان معيّن كرد. موضوعاتي كه زماني گمان ميرفت دربارهي آنها سخني نو نميتوان گفت، ولي ناگهان ايدهاي تازه و نگاهي نو و پرسشي پيچيده و پويا سر بر ميآورد و همگان را به سوي خود ميخواند.
سه. در ارائهي عمومي پژوهش، نبايد عجله كرد. شتابكاري يكي از مهمترين اسباب فساد و فروپاشي تحقيق است. زيرا سبب بينظمي و بيدقتي و سرگشتگي ميشود. «دير آي و درستتر آي» پندي است كه محققان ارجمند بايد آن را نيك بشنوند و به كار بندند. از سوي ديگر در انتظار آن نميتوان نشست كه روزي كاملترين و بيعيبترين كار را عرضه كرد. پس، اگر تأليف و تحقيقي به نتايج پذيرفتني رسيد، با حفظ اصل احتياط و اطمينان از زدودن نواقصِ بزرگ و بهسازي نقايص نابخشودني، نبايد نشر آن را به تأخير انداخت.
چهار. پژوهنده بايد از آغاز تا فرجام پژوهش، نقّاد كار خود باشد و اين مهم در گرو خودسنجي و خودنكوهي، حتي گاهي خودشكني است كه هرگز كار سادهاي نيست.
5. دقت و تيزبيني
يكي از مهمترين عوامل موفقيت پژوهشگر در رسيدن به نتيجهي مناسب و مطلوب، برخورداري از نگرش و بينش دقيق است. زيرا در اين صورت همهي گزينشهاي وي (روش، برنامه، ابزار، هدف) درست و به واقعيت نزديكتر خواهد بود، وگرنه ممكن است بر اثر كم توجهي و بيدقتي، راه را به خطا پويد و هدف را نابجا جويد. از اين رو دقت و صرف حوصلهي فراوان و تأمل تامّ و استقراي كامل و جامع در امور زير را يادآور ميشويم:
گزينش موضوع تحقيق؛ طرح سؤال اصلي و پرسشهاي فرعي؛ طراحي هندسهي تحقيق و نوشتار؛ مطالعه اكتشافي و بررسي ماهيت و ابعاد موضوع پژوهش؛ مطالعه محتوايي و گردآوري اطلاعات كافي و سودمند؛ تجزيه و تحليل دادهها و تبديل آنها به يافتهها؛ تنظيم و تدوين تحقيق.
پينوشتها
1. زمر/9.
2. انعام/50.
3. رعد/16.
4. اسلام و مقتضيات زمان، ص130.
5. بحارالانوار، ج2، ص144، ح1.
6. كافي، ج2، ص129، ح1؛ تفسير عياشي، ج1، ص282، ح292.
7. تعليم و تربيت در اسلام، ص30.
8. نهج البلاغه، خطبه201.
سوتیترها
كمترين فايدهي خوي پژوهش و رغبتِ عالمانه به مائدهي تحقيق، بر كشيدن انسان از چاه تقليد و تاريكي، و نشاندن آن بر جاه تفكّر است.
هر پژوهشي در همهي شئون خود بايد محققانه باشد؛ هم در اهداف، هم در ابزار. بسا محققاني كه سمت و سوي مقلّدانه را بر ميگزينند و چه بسيارند مقلّداني كه رهآورد آنان، جز تكرار و در جا زدن و شعاربافي و كلّيگويي نيست!
شماري از نوشتههاي روزگار ما، به گزارشي آشفته و بيقاعده نزديكترند تا تحقيق!
پديدآور كتاب و پژوهشگر ديني بايد از عرضهي مسائل علمي در قالبهاي چالش برانگيز و با بيان تنشزا بپرهيزد و در نوشتهي خود، جز به رويارويي مؤدبانه و منصفانه با انديشههاي مخالف، نينديشد.
يكي از نمادهاي ناپارسايي در پژوهش، نوشتن و نشر دادن اثري پر برگ و كمبار است؛ هر چند تأليف، كم و بيش آثار مادّي دارد، ولي سند دانشمندي يا بيدانشي پديدآور نيز شمرده ميشود.
نويسندگان كم معلومات، هماره شرمندهي عنوانهايي هستند كه براي كتاب خود بر ميگزينند. هر نامي كه نويسنده بر سينهي كتاب خود مينشاند، در حقيقت ادعاي اوست كه فقط در متن نوشتار و نتيجهي تحقيق پايسته ميگردد.
بسا كتابها و مقالاتِ خواندني و مهمي كه هرگز نوشته نشدند. زيرا پيشتر نااهلي، نوشته يا كتابي در همان موضوعات نگاشته، بازار كتاب را از اثر بياثر خود لبريز ساخته است.
نوشتار، ابزار ارزشمندي براي انتقال و ترابري انديشههاست، ولي هرگز مقصود مقدسي نميتواند باشد؛ يعني آنان كه به قصد كتاب داشتن و آوردن نام خود در پاي نوشتهاي، قلم ميزنند، هدف مقدّس و ارجمندي را نشانه نگرفتهاند.
فرق است ميان عالم بودن و روح علمي داشتن. بسا افرادي كه روح علمي دارند، ولي عالم نيستند و بسا كساني كه عالمند و روح علمي ندارند. عالم واقعي آن كسي است كه علمش با روح علمي توأم باشد.
عقايد شاذّ و كجسليقگيهايي كه گاه فكر و قلم نويسندهاي را شكار ميكند، دامي است كه نبايد به بهانه تكرّر گريزي و تقليدستيزي در نوشتههاي علمي راه يابد
اعلان پايان تحقيق و به اصطلاح «پژوهشبس» در هر موضوعي، بسيار دشوار است، بلكه شدني نيست. اين روش ناپسند، اگر از سر غرور علمي نباشد، به يقين خامي و كم گنجايي است.
پژوهنده بايد از آغاز تا فرجام پژوهش، نقّاد كار خود باشد و اين مهم در گرو خودسنجي و خودنكوهي، حتي گاهي خودشكني است كه هرگز كار سادهاي نيست.