آیت الله حسن زاده آملی (دام عزه)
ما خواهان عزت و اعتلا وارتقایجوانان عزیزمان هستیم، به این امید که در آینده از افراد نامور، فاضل و عالم،دانشور، دانا و دانشمند و همگی از ارباب اهل قلم برای کشور جمهوری اسلامی ایرانگردند و مدینه فاضلهی کاملی را تشکیل دهند. به حضور جوانان عزیز کشورمان اعماز دبیرستانی و دانشگاهی، دختر خانم و آقا پسر باید عرض کنم که الان که جوانیدو زمان کسب علوم و معارف شماست و سرمایهی کسب علوم و معارف را دارا میباشید،باید همت بگمارید که نهال وجود شریفتان ان شاءالله شجرهی طیبهی طوبایی شودکه وصف کردم. از الان مراقبت و مواظبت از خودتان را فراموشنکنید و کشیک نفس بکشید که این صنع الهی را که وجود شریف شماست، به دست هوی وهوس ندهید و آن را تباه نکنید. به جوانان عزیز باید عرض کنم: در این سنین،جوانی کتب سودمند مطالعه کنید و از مطالب هرزه، داستانهای پلید و اشعار آلودهدوری جویید.
حدیثی از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستکه امام علی (علیهالسلام) در یکی از کوچههای کوفه در حین عبور، جوانی را دیدکه سرگرم خواندن تصنیفهای هرزه است. آقا به آن جوان فرمود: ای جوان تو داریکتاب وجود خودت را با چه چیزهایی پر میکنی؟ تصنیفهای هرزهبرای چه باید در دفتر دل بنگارید که خیلی با ارزش است.
دفتر حق است دل، به حق بنگارش
نیست روا پر نقوش باطله باشد
چرا به جای اشعار آلوده، اشعار حکیمانه دردفتر دل نباشد؟ چرا به جای تصنیفهای هرزه، علوم، معارف و فرهنگ قرآنی و حقایقاسلامی در دفتر وجود انسان حک نشود؟ از کوزه همان برون تراورد که در اوست.
آن کس که سرمایه علمی دارد، حرفش پخته،قلمش سنگین و وزین و آثار وجودیش ارزشمند بوده و محیط بر زمان و مکان است وانسانی است همیشگی. کتاب وجود انسان آن گوهر ماورای طبیعت است که نامش نفسناطقه و روح و روان است. همان حقیقتی که علوم و معارف هر چه در آن بریزند سعهیوجودی و نورانیتش بیشتر میشود، گنجایشش نیز به مراتب بیشتر خواهد شد.
قدر خود بشناس و مشمر سرسری - خویش را کز هر چه گویم برتری
آن که دست قدرتش خاکت سرشت حرف حکمت بر دل پاکت نوشت
شیخالرئیس ابوعلی سینا رسالهای دارد کههمانند دیگر رسالههایش ارزشمند است، به نام رساله «عهد»، این مرد بزرگ در آنرساله میفرماید: من عهد بستهام با خدایم که قصههای آلوده و افسانههای بیجاو غلط که انسان را به انحراف میکشاند و او را از خودش فراموشی میدهد و ازکمالش باز میدارد، مطالعه نکنم. افسانههای آلوده انسان را به لجن میکشاند وباعث میشود انسان قادر به زندگی در اجتماع نباشد. بدبو و متعفن میشود و حتیاز خودش بدش میآید و جامعه او را نمیپذیرد و حتی پدر و مادر و دودمانش از اوفرار میکنند. چرا جوان به تصنیفهای هرزه و افسانههای پلید رو آورد؟
انسان در این قبیل نوشتهها به خیال خود دلخوش است، نه به عقل. عقل از رمانهای هرزه تبری میجوید. انسان آن است که عاقلباشد و زمام امورش در دست عقل نگه داشت.