اهتمام معصومين(ع) به نگارش حديث
و حفظ میراث مکتوب شیعه
چكيده
حديث، گنجينهي سترگ شيعه است. پيشوايان معصوم(ع) در سراسر زندگانى پربركت خود از اين گنجينهي ارزشمند پاسدارى كردند و ديگران را تشويق به حفظ و صيانت از آن نمودند. بر سر راه حديث مشكلات و چالشهاى بزرگى مانند جعل حديث قرار گرفت و برخى حكمرانان اموى تلاش زيادى براى از بين بردن احاديث نبوى نمودند اما امامان(ع) با در پيش گرفتن تلاشهايى سودمند مانند دستور به اجتهاد با تمسك به قرآن و حديث، تربيت و تشويق محدثين به نگارش حديث، نگارش برخى رسالهها به دست خود و انشاى ادعيه و زيارات و نگارش آن توسط برخى شاگردان، به مبارزه با آسيبها برخاستند و خلا ناشى از جعل حديث را پر كردند.
كليدواژهها
حديث، جعل حديث، نشر حديث، بسط حديث، نقل حديث، نگارش حديث، محدثان.
مقدمه
حديث دومين منبع دينى است. اهميت حديث در فقه به عنوان برنامهي زندگى فرد مسلمان انكارناپذير و بىبديل است. گذشته از آن حديث داراى ارزش بىنظيرى در بعد تربيتى مىباشد. از اين رو ائمه(ع) همواره توصيه به پاسداشت و حفظ مىنمودند تا جايى كه رسول اكرم(ص) فرمود: «مَن حَفِظَ عَلَى أُمَّتِى أَربَعِينَ حَديثاً يَنتَفِعُونَ بِهَا بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيَامَةِ فَقِيهاً عَالِماً؛ هر كس براى امت من چهل حديث را حفظ كند كه از آن سود برند خداوند او را روز قيامت فقيهى دانشمند بر انگيخته مىكند».1 تنها از همين يك حديث نورانى اهميت حفظ و نگارش حديث - سواى مباحث فقهى و شرعى- آشكار مىشود.
ناگفته پيداست مراد از «حفظ» در اين حديث نگهدارى از آن و جلوگيرى از نابودى يا فراموشى آن است كه راهى جز نگارش ندارد. مضمون اين روايت نبوى از ديگر معصومين(ع) نيز با تعابير گوناگون نقل شده است تا جايى كه علامه مجلسى(ره) در ذيل اين روايت مىنويسد: «اين مضمون بين شيعه و سنى مشهور و مستفيض است بلكه گفته شده متواتر است».2 اهميت اين روايت تا بدان جاست كه امروزه نيز سنت ستودهي «چهل حديثنويسى» بين ارادتمندان و خادمان حديث و سيره رواج چشمگيرى دارد.
بسط آموزههاى حديثى به قدرى نزد معصومين(ع) داراى اهميت بوده كه تعليم آن را بهويژه در تربيت كودكان سفارش مىنمودند تا كودك با منش و فرهنگ ايشان تربيت شود. امام صادق(ع) به «جميل بن درّاج» فرمود: «بَادِرُوا اَحدَاثَكُم بِالحَدِيثِ قَبلَ اَن تَسبِقَكُم اِلَيهِم المُرجِئَةُ؛ فرزندانتان را با كلام [ما] آشنا كنيد پيش از آن كه مرجئه [و ديگر فرقههاى منحرف عقيدتى] بر شما سبقت بگيرند [ و آنان را منحرف سازند]».3 و نيز: «عَلِّمُوا صِبيَانَكُم مِن عِلمِنَا مَا يَنفَعُهُم اللَّهُ بِهِ لا تَغلِبَ عَلَيهِمُ المُرجِئَةُ بِرَأيِهَا؛ كودكانتان را به دانش ما آموزش دهيد كه براى آنان سودمند است تا مرجئه [و منحرفين] با ديدگاههاى خود آنان را مغلوب خود نسازند».4
نگارش و حفظ حديث افت و خيز و مشكلات فراوانى را در تاريخ اسلام پشت سر گذاشت و امروز به عنوان ميراثى مكتوب از معصومين(ع) به دست شيعه رسيده است. در اين مقاله بر آنيم تا اهتمام معصومين(ع) به نشر حديث و نگارش معارف حديثى را در دو بخش «مشكلات و موانع بر سر راه نگارش حديث» و «تلاشهاى معصومين(ع) براى بسط و نشر نگارش حديث» و زدودن آسيبها و چالشهاى آن مورد بررسى قرار دهيم.
1. آسيبها و چالشهاى نقل و نگارش حديث
1.1. ممنوعيت نگارش حديث
پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) در دوران خلافت دو خليفهي پس از ايشان از نگارش حديث جلوگيرى به عمل آمد. «ابوبكر» و «عمر» به طور آشكار و با بهانههاى پوچ و بى اساسى اجازه ندادند كسى حديثى از پيامبر(ص) نقل كند و يا آن را بنگارد. ابوبكر بى پرده مىگفت: «از رسول خدا(ص) چيزى نقل نكنيد و اگر كسى از شما دربارهي مسألهاى پرسيد بگوييد كتاب خدا در ميان ما و شما هست».5 اين معضل در دوران عمر، روند پرشتابترى به خود گرفت. او پا را از خليفه اول نيز فراتر گذاشت و گفت: «هر كس حديثى از پيامبر(ص) نوشته بايد آن را از بين ببرد»او حتى در يك حركت نمادين به جهت تظاهر، مردم را جمع كرد تا اين كار خود را بيشتر توجيه كند. او در ظاهر وانمود كرد كه قصد دارد به نگارش كتابى دست بزند و احاديث نبوى را گردآورى كند اما بعد از يك ماه اذعان داشت: «امتهاى گذشته را به ياد آوردم كه با نگارش برخى كتابها از كتاب آسمانى خود بازماندند؛ بنابراين من هرگز كتاب خدا را با چيزى در هم نمىآميزم».6 برخى محدثان سخنان مجعولى را به پيامبر(ص) كه ايشان فرموده است: «چيزى را از طرف من به جز قرآن ننويسيد و هر كس چيزى جز قرآن نوشته بايد از بين ببرد».7 اين بدين معناست كه پيامبر اسلام(ص) خود، از نگارش احاديث خود نهى فرموده است.
بهانههاى سردمداران اين فاجعهي فرهنگى، چنان بىاساس است كه گاه خود نيز در آن ترديد مىكردند! «حاكم نيشابورى» خود روايت كرده است كه پيامبر(ص) به دو لب خود اشاره كرد و به «عبدالله بن عمر» فرمود: «وَالَّذِى نَفسِى بِيَدِهِ مَايَخرُجُ مِمَّا بَينَهُمَا إلاّ حَقٌ فَاكْتُبْ؛ سوگند به آن كسى كه جانم در دست اوست جز حق چيزى از ميان اين دو [لبم] بيرون نمیآيد. پس [آنچه را مىگويم] بنويس».8 اين در حالى است كه به دليل دستور خليفهي دوم، حتى خود او نيز سفارش پيامبر(ص) را ناديده گرفت. به طورى كه «شعبى» مىگويد: «بيش از يك سال با عبدالله بن عمر همنشين بودم اما از او حتى يك حديث از پيامبر(ص) نشنيدم!».9 اين پديدهي شوم تا زمان خلافت «عمر بن عبدالعزيز» به درازا كشيد.10
1.1.1ـ شخصيت و عملكرد عمر بن عبدالعزيز
مختصات خلافت عمر بن عبدالعزيز(101-99ق)، تفاوتهايى كلى و عميق با ديگر خلفاى بنىاميه داشت. او بيشتر مىكوشيد تا جامعهاى را كه از شدت نارضايتى عمومى و تحمل فشارهاى بيش از اندازه به حدّ انفجار رسيده بود به حال تعادل درآورد؛ از اين رو، به كارگزاران خود در نواحى مختلف نوشت: «مردم گرفتار سختى و بيداد شدهاند و از سوى كارگزاران ستمگر گذشته و بدعت گزارىهاى آنها تحت فشار قرار گرفتهاند. از اين پس، هر كس خواست حج بگذارد مستمرى او را زودتر بدهيد تا خود را آماده كند و بدون آنكه با من مشورت كنيد هرگز دست و پايى را قطع نكنيد و كسى را به دار نياويزيد».11
او پس از دست يافتن به حكومت، كمر به بازگرداندن دارايىهاى ضبط شده مردم توسط كارگزاران پيشين كرد.12 او به استاندار مدينه نوشت، ده هزار دينار را ميان فرزندان اميرالمؤمنين(ع) كه سالهاى بسيارى بود خلفا حقوقشان را پايمال كرده بودند، تقسيم كند.13 او حتى از همسرش «فاطمه بنت عبدالملك» خواست تا لباسها و جواهراتى را كه در اختيار دارد و هديهي عبدالملك است، به بيتالمال تحويل دهد. وى تمامى اموال «سليمان»، خليفهي پيش از خود را در اولين روز خلافت خويش فروخت و مبلغ آن را كه بالغ بر 24 هزار درهم مىشد به بيتالمال واريز كرد.14 سپس دارايىهاى كارگزارانى كه پيشتر، اموال مردم يا بيتالمال را تصاحب كرده بودند، ستاند و آنها را به صاحبان خود و بيتالمال بازگرداند.15
او بدين منظور حتى اسبهاى خود را به فروش گذاشت16 و در اين زمينه تا بدان جا پيش رفت كه بسيارى از بنىاميه از عملكرد او خشمگين شدند و گروهى از آنان به وى گفتند: «اى اميرالمؤمنين! آيا از فتنهانگيزى قبيلهات [در پاسخ به اين رفتار خود] هراسى ندارى؟» پاسخ داد: «آيا مرا از روزى غير از رستاخيز مىترسانيد؟! من هيچ ترسى را غير از روز قيامت در دل راه نمىدهم».17
از برجستهترين خدمات او، برداشتن ممنوعيت نگارش و نقل حديث بود كه دهها سال به طول انجاميده بود. او محدثان و دانشمندان را تشويق با نگارش حديث كرد و در دستورى چنين نوشت: «أُنظُرُوا حَدِيثَ رَسُولِ اللهِ فَاكتُبُوهُ فَإنِّى خِفتُ دُرُوسَ العِلمِ وَ ذَهَابَ أهلِهِ؛ احاديث پيامبر خدا(ص) را بنويسيد زيرا بيم آن دارم كه [چراغ] دانش خاموش شود و دانشمندان از دنيا بروند».18
از دیگر خدمات او مىتوان به بازگرداندن «فدك» به اهلبيت(ع)،19 براندازى رسم نكوهيدهي دشنامگويى به حضرت على(ع)20 به سبب زمينههايی كه در كودكى در او ايجاد شده بود21 و نيز سركوبى خوارج كه سركردگى آنها را «شوذب» از «قبيله بنى يشكر» بر عهده داشت، برشمرد.22
1.1.2. ديدگاه ائمه(ع) دربارهي عمربن عبدالعزيز
به دليل اهميت دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز در نقل و نگارش حديث نيكوست ديدگاه امامان شيعه(ع) را نيز در مورد او بدانيم. «ابوبصير» مىگويد: «نزد امام باقر(ع) بودم كه عمر بن عبدالعزيز كه جامهاى سياه بر تن داشت به همراه پيشكارش وارد مسجد شد. امام فرمود: اين جوان روزى به حكومت مىرسد و [چند صباحى] حكومت مىكند و روشى عادلانه در پيش مىگيرد و پس از مرگش اهل زمين بر او مىگريند و اهل آسمان بر او نفرين مىفرستند. پرسيدم: يابن رسول الله! آيا اكنون نگفتيد كه عادل و منصف است؟ فرمود: [آرى اما] او در جايگاه ما تكيه مىزند در حالى كه هيچ حقى در آن ندارد و آنگاه به برقرارى عدل و انصاف مىپردازد».23 همچنين در مورد او فرموده است: «او نجيب دودمان اميه است».24 روايات ديگرى از ائمه در ذمّ او در دست است.25 از جمع بين اين روايات و در نظر گرفتن سوابق، انگيزهها و عملكرد او اين چنين برمىآيد كه هر چند او نسبت به ديگر خلفاى اموى تفاوتهاى شگرفى داشته و نجيب آنها به شمار مىآمده و حتى خدمات بسيارى نيز به اسلام و مسلمانان كرده است، ولى چون در بازگردانيدن حق مسلّم اهل بيت(ع) كه خلافت بوده كوتاهى كرده است، نتوانسته رضايت امامان(ع) را كسب كند.
1.2. جعل حديث
«جعل» در لغت به معناى «عمل يا فرآيند ساختنِ چيزى دروغين» است. اين پديده در دوران «معاويه بن ابی سفیان» رخ داد. او در پى سياستهاى اسلامستيزانهي خود، به اين حربه دست زد. وى با تشويق جعلكنندگان احاديث نبوى(ص)، براى تغيير دادن محتواى احاديث و ساخت حديثهايى جعلى در مدح خود، «عثمان بن عفان» و... كوشيد از درخشش نور پيامبر(ص) و اهلبيتش بكاهد. بر اين اساس، دهها هزار حديث جعلى ساخته شد كه آثار سوء آن تا قرنها باقى ماند.26 به گونهاى كه حتى برخى از دانشمندان اسلامى به اين گونه احديث دروغين تمسك مىكردند و حتى كسانى به پيروى از احاديث جعلى، به مبارزه با اهلبيت(ع) بر مىخاستند.
2. تلاشهاى معصومين(ع) در نگارش حديث
در پى انحرافات عميقى كه پس از رحلت رسول اكرم(ص) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگيزى دامنگير جهان اسلام شد و آن جلوگيرى از تدوين احاديث اهل بيت(ع) بود كه آثار زيانبار آن ساليان دراز بر پيشانى فرهنگ دينى مردم باقى ماند. نزديك به يك قرن از نگارش و محفوظ داشتن احاديث نبوى(ص) و سخنان تابناك اهل بيت(ع) جلوگيرى شديد به عمل آمد و به جاى آن، سيل عظيمى از تحريفات در زمينهي احاديث نبوى(ص) و جعل آن به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد. با ظهور عمربن عبدالعزیز و رفع ممنوعیت نگارش حدیث، امامان(ع) از اين فرصت استثنايى كمال بهره را بردند و بيان احاديث را آغاز كردند و راويان مختلف از ايشان دهها هزار حديث نقل نمودند. در این بین، نقش صادقین(ع) نماينده مكتب اهل بيت و نخستين سروسامان دهندهي احاديث، تابنده بود. از اين رو، بسيارى از محدثين وقت با ديدن تلاشهاى بىدريغ ایشان، كمر به نگاشتن و نگاهدارى سخنان معصومین بستند. بدين سبب است که بيشتر احاديث اهل بيت(ع) از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) صادر شده است. امامان معصوم(ع) براى بسط فرهنگ حديث و حفظ ميراث مكتوب شيعه، راهكارها و تلاشهاى سودمندى را پيش گرفتند كه هر كدام از آنها كمك شايانى به استحكام ريشههاى فرهنگ اهل بيت(ع) انجاميد.
2.2. مبارزه با نگارش احادیث جعلی و اسرائيليات
فتنهانگيزى يهوديان، سرسختترين دشمنان اسلام، از بعثت پيامبر اكرم(ص) آغاز شد. آنان ساليان متمادى به فتنهانگيزى به صورت پنهانى و آشكار ادامه دادند. يهوديانى كه در محيط زندگانى مسلمانان مىزيستند، آنان كه اسلامى ظاهرى آورده بودند و يا هنوز بر آيين يهود پا مىفشردند تلاش مىكردند تا فرهنگ اسلامی را تحت الشعاع فرهنگ و آموزههای فکری خود قرار دهند. برای نمونه ایشان قبله خود، «بيتالمقدس» را برتر از قبله مسلمانان جلوه میدادند و در اينباره كوشش بسيار مىكردند. آنان از حربههايى مانند جعل احاديث استفاده مىكردند و تلاش خود را بيشتر متوجه محافل علمى مسلمانان با حركتى خزنده در فقه و كلام ادامه مىدادند و افكار غير اسلامى در قالب احاديثى جعلى به نام «اسرائيليات» فرهنگ ناب اسلامى را مورد تهاجم قرار مىدادند؛ احاديثى كه توسط احبار يهود؛ چون «عبدالله بن سلام»ها و «كعب الاحبار»ها وارد احاديث اسلامى شد و عدم پايبندى و دلسوزى خلفا نسبت به معارف اسلام، به روند روبه رشد آن كمك فراوانى كرد. از آن رو كه در اسلام، سياست و حكمرانى بر مردم با دين، عجين شده و رابطهي تنگاتنگى با آن دارد، طبيعى بود كه آثار و تبعات اين هجوم فرهنگى، به طور مستقيم در حوزهي سياست نمود بارزى پيدا كند. بعدها نيز اين روند، توسط ديگران ادامه يافت. در روزگار امامت حضرت باقر(ص)، جلودار اين فتنهانگيزىها فردى به نام «وهب بن منبّه» بود. او بيرق عبدالله بن سلام و كعب الاحبار را دوباره برافراشت؛ به گونهاى كه او را كعبالاحبار زمان خويش خواندند.27 وى در مورد خود مىگويد: «مردم مىگويند عبدالله بن سلام، دانشمندترين مردم زمان خود بوده و كعب الاحبار نيز همين طور. پس من چگونهام كه دانش هر دو آنها را دارا هستم؟!».28 او با ترفند خاصى براى بیشتر نشر دادن بيشتر ديدگاهها و عقايد خود، به دستگاه حکومتی رخنه كرد و از اقبال و رضايت عمومى مردم از عملكرد عمر بن عبدالعزيز بهره برد و اعلام كرد: «اگر مهدىاى وجود داشته باشد - كه دارد - همانا او عمر بن عبدالعزيز است».29
او با اين شيوه، هم مردم ساده انديش را فريفت و هم به دستگاه رخنه كرد و توانست از اين فرصت براى نشر افكار مسموم خود كه همان اشاعهي فرهنگ و افكار يهود بود، استفاده كند. ولى در اين ميان، سياست كلى امويان بر دفاع از فعاليتهاى فرهنگى اين دسته افراد بنا شده بود و نه تنها از آنان و تلاشهايشان جلوگيرى نمىكردند، بلکه از افكار و عقايد آنها براى سركوب مخالفان و ترويج انديشههاى سياسى خود بهره مىجستند. «خالد ربعى» يكى ديگر از اين افراد است كه هنگام فوت عمر بن عبدالعزيز گفت: «ما در تورات ديدهايم كه آسمانها و زمين چهل روز بر عمر بن عبدالعزيز مىگريند».30«زراره» مىگويد: «نزد امام باقر(ع) بودم و امام روبهروى كعبه نشسته بود. فرمود: مىدانستى كه نگريستن به خانه خدا عبادت است؟ در اين لحظه مردى از قبيله بُجَلية به نام عاصم بن عمر وارد شد و به امام گفت: كعب الاحبار مىگويد: كعبه هر صبح در برابر بيتالمقدس سجده مىآورد. امام فرمود: نظر تو در مورد سخن كعبالاحبار چيست؟ گفت: راست گفته است. امام فرمود: تو و كعبالاحبار هر دو دروغ مىگوييد. و امام خشمگين شد به گونهاى كه راوى مىگويد هرگز امام را به خاطر سخن كسى اين قدر خشمگين نديده بودم. امام فرمود: خداوند خانهاى به بلندمرتبگى اين خانه [و به كعبه اشاره كرد] نيافريده و هيچ جايى را به سان آن گرامى نداشته است...».این موضوع سبب شده بود کع امام اهتمام بیشتری به نقل و نگارش احادیث معصومین به ویژه احادیث نبوی(ص) بنماید.31
2.3. نگارش رساله توسط معصومين(ع)
پس از افول امويان، عباسيان به قدرت رسيدند. دوران ايشان با گستردگى فرهنگى در گرايشهاى اعتقادى و بحثهاى علمى همراه بود كه از برخورد ميان مكتبهاى كلامى و تحولات فرهنگى مختلف ناشى شده بود. در اين دوران، مباحثى كلان چون جبر و تفويض، ممكن يا ناممكن بودن رؤيت خداوند، تجسيم و مباحثى از اين قبيل، افكار عمومى جامعه را دستخوش تاخت و تازهاى فكرى كرده بود. سرچشمهي اين تحولات فكرى، رويكرد دولت عباسى به مسائل علمى و فرهنگى و نيز هجوم فلسفه و كلام ديگر ملل به سوى جامعه مسلمانان بود. دستگاه حكومتى، كتابهاى علمى دانشمندان ملل ديگر را به عربى ترجمه مىكرد و در اختيار مسلمانان مىگذاشت. اين روند از زمان «مأمون» آغاز شد و به تدريج ادامه يافت و به اوج خود رسيد. او تلاش فراوانى در ترجمهي كتابهاى ديگر ملل، به ويژه «يونان» داشت و بودجهي بسيارى را در اين راه هزينه كرد. «جرجى زيدان» در اين باره مىنويسد: «مأمون در مقابل وزن كتابهاى ترجمه شده طلا مىداد و به قدرى به ترجمه كتابها توجه داشت كه روى هر كتابى كه به نام او ترجمه مىشد، از خود علامتى مىگذاشت و مردم را به خواندن و فرا گرفتن آن علوم تشويق مىكرد. با دانشمندان خلوت مىكرد و از معاشرت با آنان لذت مىبرد».32
پس از آن، اين روند تا آنجا ادامه يافت كه ثروتمندان و بزرگان دورهي عباسى نيز به اين كار مبادرت ورزيدند و دانشمندان را گرامى مىداشتند. تعداد كتابفروشان و كاغذفروشان در «بغداد» فزونى يافت و انجمنهاى علمى و ادبى تشكيل مىشد و مردم بيش از هر كار به مباحثات علمى و مطالعه مىپرداختند. اين رويه همچنان در دورهي عباسى رو به رشد بود و كتابهاى بسيارى از زبانهاى يونانى، سريانى، هندى، نبطى و لاتين ترجمه شد.33 نزديكى بيش از حد خلفا با ناملسمانان و احترام بيش از اندازه به آنها، عقايد ضد اسلامى آنها را بر ملا مىساخت. به خوبى آشكار است كه اين احترام و طرف آن همه بودجههاى هنگفت، صرفاً جهت دانش پرورى و علم دوستى نبوده است. آنان با جمع آورى كتابهاى علمى گوناگون جايگاهى مناسب را در گسترش مناظرههاى علمى فراهم آوردند كه اهداف مشخص و از پيش تعيين شدهاى را در اين موضوع دنبال مىكرد.34
عباسيان مىخواستند از اين جريان به عنوان حربهاى براى ايجاد اختلاف در جامعه و پديد آوردن شكاف ميان مسلمانان و تضعيف مبانى فكرى و اعتقادى آنها بهره بردارى كنند. در اين ميان، تيز بينى امامان(ع) در شناخت خط توطئه و استحالهي فرهنگى، نقشههاى دينستيزانهي آنان را آشكار مىساخت. در اين برههي تاريخى امامان معصوم(ع)، خود دست به قلم بردند و شروع به نگارش كتابهايى نمودند. از جملهي آن نوشتن «رسالهي كلاميه» توسط امام هادى(ع) است كه آن را به انگيزه پاسخگويى به مشكلات اعتقادى اهالى «اهواز» نگاشتند. اگرچه پيشتر از آن نيز نمونههايى مانند «رسالهي حقوق» امام سجاد(ع) وجود داشته است. امام هادى(ع) در اين رساله، با ايراد بحثهاى مستدل درباره قرآن و عترت و معرفى ثقلين و لزوم تمسك به آن، مبحث جبر و تفويض را كه از پيچيدهترين مسائل كلامى است، با بيانى بسيار روشن و شيوا مطرح و نقد كرده و نظر اماميه را با عنوان «الأمر بينَ الأمرينِ» به اثبات رسانيده است.35
2.4. تشویق محدثين به نگارش حدیث
در روزگار صادقين(ع)، بسيارى از شيعيان به مراتب عالى تشيع دست نيافته بودند و دستهاى از آنان در كنار استفاده از احاديث اهل سنت، علاقهي زيادى به فراگيرى و بهرهمندى از دانش امام نيز نشان مىدادند. در احاديث شيعى توجه گستردهاى به سخنان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شده است.36 ایشان نگارش حدیث را به محدثی گوشزد میکردند تا در دوران غیبت امام معصوم(ع)، احادیث به دست شیعه برسد. چه اینکه بىشك بزرگترين رسالت مرجعيت دينى در عصر غيبت ولى عصر(عج) و در اصطلاح در دور انسداد باب علم، استخراج احكام شرعى از ادله و منابع است كه حديث، بخش مهمى از آن را تشكيل مىدهد. اين مهم، سبب حساسيت بيش از پيش حفظ احاديث معصومين(ع) شد. بدين روى خود امامان(ع) به لحاظ رسالت و وظيفهي مهم الهى خويش در هدايت امت، بيشترين تلاش را در اين زمينه معمول داشتند تا در دوران غيبت، امت دچار سردرگمى نگردد و بتواند به احكام و وظايف شرعى خود عمل نمايد.
پيش از دوران صادقین(ع) اوضاع خفقان بار جامعه هرگز به پيشوايان معصوم(ع) اجازه نمىداد كه با آسودگى خاطر به پرورش استعدادهاى نهفته در جامعه اسلامى بپردازند. «مرحوم صدر(ره)» در اين باره مىنويسد: «به واقع، اولين كسى كه دروازه علم اصول [و اجتهاد در احكام] را گشود و به تبيين و ترفيع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمد بن على الباقر(ع) و پس از او، فرزند برومندش، ابوعبدالله الصادق(ع) است. اين دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسيارى از شاگردان خود، و آنان نيز با جمع آورى و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگى در فقه و اصول شيعه برداشتند». صادقين(ع)، هزاران شاگرد در رشتههاى گوناگون معارف چون فقه، حديث، تفسير و ديگر شاخههاى علوم اسلامى تربيت كردند و برجستگان آنان را به نگارش احاديث معصومين(ع) تشويق نمودند.37 برجستهترين آنها عبارت بودند از: زراة بن اعين که امام صادق(ع) روزى به او فرمود: «اى زراره، نامت در رديف نامهاى بهشتيان است».38 و نيز مىفرمود :«خداى رحمت كناد زراة بن اعين را كه اگر او نبود و تلاش او نبود، احاديث و سخنان پدرم از بين مىرفت».39
و نیز «محمد بن مسلم ثقفى» که از بزرگان و راويان احاديث ائمه بود و احاديث بسيارى از صادقين(ع) روايت كرده است كه در كتابهاى معتبر حديثى يافت مىشود.40 همچنین «ابوبصير؛ ليث بن البَختَرّى مرادى»، «بُريد بن معاويه عجلى» که از بزرگان روزگار خويش و فقيهى ماهر بود و كتابى داشت كه برخى از دانشمندان بعد از او، از آن روايت كردهاند.41امام صادق(ع) در روايتى مىفرمايد: «هيچ كس به اندازه زراره، ابوبصير، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه ياد ما را زنده نگاه نداشت و احاديث پدرم را احيا نكرد. اگر اينها نبودند كسى تعاليم دين و مكتب پيامبر(ص) را گسترش نمىداد. اينان پاسداران دين و امينان پدرم بودند كه بر پاسدارى از حلال خدا و حرام او كمر بستند. آنان هم در دنيا به ما نزديك بودند و هم در آخرت با مايند».42 در اين ميان، بزرگان ديگرى چون؛ «جابربن يزيد جعفى»، «حمران بن اعين»، «هشام بن سالم»، «فضيل بن يسار»، «ابان بن تغلب»، و بسيارى ديگر از بزرگان و فرهيختگان اين عصر را مىتوان نام برد.43
2.5. انشا كردن ادعيه و زيارات براى نگارش
ادعيه و زيارات، از برجستهترين منابع معرفتى در اسلام است و سبب تحكيم پيوند با امامان معصوم(ع) مىشود. ايشان با در نظر داشتن اين معنا، سعى در نماياندن ارزش و منزلت امامان معصوم داشتند. امامان شيعه با انشاى ادعيه و زيارات گام مهم و بسزايى در نشر فرهنگ اسلامى، به ويژه تبيين جايگاه امام برداشتند. از جمله آنها مىتوان به دعايى كه اميرالمؤمنين(ع) به«كميل بن زياد نخعى» و دعاى معروفى كه امام سجاد(ع) به «ابوحمزه ثمالى» انشا كرد و آنان نیز نوشتند اشاره کرد. در بخش زيارات نيز زيارتهايى كه از صادقين(ع) انشا شده، مثال زدنى است. شايد برجستهترين زيارات «زيارت جامعه كبيره» باشد كه امام على النقى(ع) آن را انشا كرد كه مجموعهاى كامل از معارف امامشناسى و نقش امام در نظام آفرينش است.
پی نوشتها
- محمد بن محمد بن نعمان المفيد، الاختصاص، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، بى تا، ص2؛ محمد بن على بن بابويه القمى الصدوق، عيون اخبار الرضا، قم، انتشارات دار العلم، 1377 ه.ق، ج 2، ص 37؛ محمد باقر المجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه. ق، ج 2، ص 153؛ المؤتمر العالمى للامام الرضا، صحيفه امام الرضا، مشهد، بىجا، 1406ه.ق، ج65.
- بحارالانوار، ج 2، ص 156.
- محمد بن يعقوب الكلينى، الفروع من الكافى، تهران، دارالكتاب الاسلامية، چاپ دوم، 1362ه.ش، ج 2، ص 94.
- الخصال، ج 2، ص 157.
- شمس الدين الذهبى، تذكرة الحفاظ، بيروت، دار التراث العربى، ج 1، ص 3.
- محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، بىتا، ج 3، ص 287.
- احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، بيروت، دارالفكر، 1406 ه. ق، ج 3، ص 12.
- الحاكم النيسابورى، المستدرك على الصحيحين، بيروت، دار المعرفة، الطبعة الاولى، 1406 ه.ق، ج 1، ص104.
- ابن ماجه، سنن ابن ماجه، بيروت، دار احياء التراث العربى، الطبعة الثانية، 1403ه. ق، ج 1، ص 11.
- محمد بن اسماعيل البخارى، صحيح البخارى، قاهره، مكتبة عبدالحميد احمد حنفى، الطبعة الثانية، 1314 ه.ق، ج 2، ص6.
- احمد ابن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، تهران،بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ دوم،1977 م، ج 2، ص 268.
- ابوحنيفة احمد بن داود الدينورى، اخبار الطّوال، بيروت، دارالكتابالعلمية، چاپ اول، 1421 ه.ق، ص 438.
- مروج الذهب، ج 2، صص 187 - 188.
- محمد امين سويدى، سيرة عمر بن عبدالعزيز، دمشق، مكتبة التراث، چاپاول، 1410ه.ق، ص 129؛ تاريخ الخلفا، ص 263؛ الامامة و السياسة، ص 323.
- تاريخ الخلفا، ص 263؛ الاخبار الطّوال، ص 484، ابوالفرج الاصفهانى، كتاب الاغانى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 9، ص 255.
- ابوالفرج عبدالرحمن ابن على بن محمد بن الجوزى، المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالكتاب العلميه، 1412 ه.ق، چاپ اول، ج 7، ص 32.
- الاخبار الطوال، 484.
- صحيح البخارى، ج2، ص6.
- ن.ك: الامالى طوسى، ص 167، تاريخ الخلفاء، ص 262؛ بحارالانوار، ج 46، ص 335؛ عمر بن عبدالعزيز، ص 137.
- ن. ك: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 268؛ تاريخ الخلفاء، ص 275؛ مروج الذهب، ج 2، ص 187.
- ن.ك: عزالدين ابوالحسن على بن ابى الكرم (ابن اثير الشيبانى)، الكامل فىالتاريخ، بيروت، داراحياء التراث العربى، چاپ چهارم، 1414 ه.ق، ج 4، ص 314 - 315.
- الكامل فىالتاريخ، ج 7، ص 317؛ محمد بن جرير الطبرى، تاريخ الطبرى، بيروت، مؤسسة عزالدين للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1407 ه.ق، ج 6، ص 590؛ ابوالحسن على بن الحسين المسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370ه.ش، ج 2، ص 193؛ عبداللَّه بن مسلم ابن قتيبة الدينورى،الامامة و السياسة، ترجمه: ناصرطباطبائى، تهران، انتشارات ققنوس، 1380ه.ش، ص 326.
- قطب الدين الراوندى، الخرائج و الجرائح، قم، المطبعة العلمية، 1409 ه.ق، چاپ اول، ج 1، ص 276.
- تاريخ الخلفاء، ص 260؛ الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 328، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 119.
- بحارالانوار، ج 46، ص 327.
- ن.ک. بحارالانوار، ج 50، صص 75 و 76.
- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 101.
- همان.
- تاريخ الخلفاء، ص 263.
- همان، ص 277.
- بحارالانوار، ج 46، ص 353.
- جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، تهران، مؤسسه مطبوعاتى اميركبير، ج 3، ص 216.
- همان.
- همان، ص 237.
- الحسن بن على بن الحسين بن شعبة الحرّانى، تحف العقول، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، 1384ه.ق، ص 496.
- ن.ك: محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، قم،انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1372 ه.ش، ج 2، كتاب الحجة.
- ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، رجال الطوسى، نجف، مطبعة الحيدرية، 1381 ق، چاپ اول، صص 102 - 142.
- ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، اختيار معرفة الرجال، قم، مؤسسه آل البيت، 1404 ق، ج 2، ص 345.
- همان، ص 348.
- ابوالعباس احمد بن على بن نجاشى كوفى، رجال النجاشى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1407 ق، ص 324.
- رجال النجاشى، 112.
- الاختصاص، ص 66.
- رجال الطوسى، ص 102 - 104.
سوتیترها
نگارش و حفظ حديث افت و خيز و مشكلات فراوانى را در تاريخ اسلام پشت سر گذاشت و امروز به عنوان ميراثى مكتوب از معصومين(ع) به دست شيعه رسيده است.
سوگند به آن كسى كه جانم در دست اوست جز حق چيزى از ميان اين دو [لبم] بيرون نمیآيد. پس [آنچه را مىگويم] بنويس.
نزديك به يك قرن از نگارش و محفوظ داشتن احاديث معصومین(ع) جلوگيرى شديد به عمل آمد جاى آن را، سيل عظيمى از تحريفات و مجعولات گرفت.
امامان معصوم(ع) براى بسط فرهنگ حديث و حفظ ميراث مكتوب شيعه، راهكارها و تلاشهاى سودمندى را پيش گرفتند كه هر كدام از آنها كمك شايانى به استحكام ريشههاى فرهنگ اهل بيت(ع) انجاميد.
مأمون عباسی در مقابل وزن كتابهاى ترجمه شده، طلا مىداد و روى هر كتابى كه به نام او ترجمه مىشد، علامتى درج میکرد.
در برههاي از تاريخ، امامان معصوم(ع) خود دست به قلم بردند و شروع به نگارش كتابهايى نمودند.
نجمه کرمانی، نویسنده و پژوهشگر