چکیده
در این مقاله ضمن معنای ظلم و تعریف اصطلاحی آن در منابع معتبر، به صورت کوتاه و مفید، علّت ظلم و عواملی که انسان را به ستمگری وا میدارد مورد بحث قرار گرفته و پس از تشریح انواع سه گانة ظلم (ظلم به نفس، ظلم به مردم و ظلم به خدا) به آیاتی در این باره استشهاد شده است. آنگاه به اقسام سه گانة ظلم در عقیده، ظلم در اخلاق و ظلم در عمل پرداخته شده و ضمن تشریح هر یک با شواهد قرآنی، آثار زیانبار ظلم، به روشنی تحلیل و تبیین گردیده، سپس نمونههای عینی از روابط اجتماعی ظالمانه از منظر قرآن کریم همراه با آثاری که بر ظلم مترتب است یاد شده و در پایان مقاله، نتایج برآمده از بحث در هفت بند به صورت خلاصه بیان گردیده است.
کلید واژهها
ظلم، اقسام ظلم، عدل، نتایج ظلم، حق، تکلیف.
مفهوم ظلم و آثار آن در نگاه قرآنی
ظلم در نظر اهل لغت و بسیاری از علما عبارت است از قرار دادن چیزی در غیر جای خود، خواه به نقص یا افزایش باشد، یا با عدول از زمان یا مکان خاص آن چیز، مثلاً میگویند: «ظلمت السقاء» یعنی بی موقع حیوان را دوشیدم. یا «ظلمت الارض» یعنی چاه را در محل نامناسب حفر کردم. به چنین زمینی، «مظلومه» میگویند و به خاکی که از آن خارج کردهاند «ظلیم» گفته میشود.
مولوی میگوید:
عدل چبود وضع اندر موضعش
ظلم چبود وضع در ناموضعش
عدل چبود آب ده اشجار را
ظلم چبود آب دادن خار را
پس ظلم یعنی کار نابجا یا به تعبیر دیگر قرار دادن چیزی در غیر جایگاه خودش. همچنین ظلم به معنای تجاوز و تعدّی از حق، یکی از مصادیق معنا یا تعریف آن است. بعضی از حکما گفتهاند: ظلم بر سه قسم است:
اوّل، ظلمی که بین انسان و خداوند است مانند کفر و شرک و نفاق؛ و آن عظیمترین نوع ظلم است، چنان که فرموده است:
«الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» ؛ و به همین معنا اشاره دارد آیات «أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» و «وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا».
دوم، ظلمی که بین انسان و مردم است، چنانکه فرموده است: «اِنّهُ لا یُحبُّ الظّالمینَ».
سوم، ظلمی که انسان نسبت به خود روا میدارد، چنانکه فرموده است: «فَمِنهُم ظالمٌ لِنفسِهِ».
البته همة اقسام ظلم، در حقیقت ظلم به نفس است و به انسان باز میگردد، به همین جهت خداوند فرموده است: «وَ ما ظَلَمهُم الله وَ لکِن کانُوا اَنفُسَهُم یَظلِمونَ».
و در مورد آیة «و لم یلبسوا إیمانهم بظلم » گفته شده: مقصود، شرک است، و به دلالت آیة «انّ الشّرک لظلمٌ عظیم» و آیة «وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» شامل هر سه نوع از ظلم میشود.
معنای دیگر ظلم، «کاستن یا نقص» است، چنانکه در این آیه آمده است: «وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا؛ چیزی از آن نکاست». در واقع نقص و کاستی، وجه مشترک هر سه نوع از اقسام ظلم است.
ظلم در نظر اهل لغت و بسیاری از علما عبارت است از قرار دادن چیزی در غیر جای خود، خواه به نقص یا افزایش باشد، یا با عدول از زمان یا مکان خاص آن چیز، مثلاً میگویند: «ظلمت السقاء» یعنی بی موقع حیوان را دوشیدم. یا «ظلمت الارض» یعنی چاه را در محل نامناسب حفر کردم. به چنین زمینی، «مظلومه» میگویند و به خاکی که از آن خارج کردهاند «ظلیم» گفته میشود.
مولوی میگوید:
عدل چبود وضع اندر موضعش
ظلم چبود وضع در ناموضعش
عدل چبود آب ده اشجار را
ظلم چبود آب دادن خار را
پس ظلم یعنی کار نابجا یا به تعبیر دیگر قرار دادن چیزی در غیر جایگاه خودش. همچنین ظلم به معنای تجاوز و تعدّی از حق، یکی از مصادیق معنا یا تعریف آن است. بعضی از حکما گفتهاند: ظلم بر سه قسم است:
اوّل، ظلمی که بین انسان و خداوند است مانند کفر و شرک و نفاق؛ و آن عظیمترین نوع ظلم است، چنان که فرموده است:
«الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» ؛ و به همین معنا اشاره دارد آیات «أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» و «وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا».
دوم، ظلمی که بین انسان و مردم است، چنانکه فرموده است: «اِنّهُ لا یُحبُّ الظّالمینَ».
سوم، ظلمی که انسان نسبت به خود روا میدارد، چنانکه فرموده است: «فَمِنهُم ظالمٌ لِنفسِهِ».
البته همة اقسام ظلم، در حقیقت ظلم به نفس است و به انسان باز میگردد، به همین جهت خداوند فرموده است: «وَ ما ظَلَمهُم الله وَ لکِن کانُوا اَنفُسَهُم یَظلِمونَ».
و در مورد آیة «و لم یلبسوا إیمانهم بظلم » گفته شده: مقصود، شرک است، و به دلالت آیة «انّ الشّرک لظلمٌ عظیم» و آیة «وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» شامل هر سه نوع از ظلم میشود.
معنای دیگر ظلم، «کاستن یا نقص» است، چنانکه در این آیه آمده است: «وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا؛ چیزی از آن نکاست». در واقع نقص و کاستی، وجه مشترک هر سه نوع از اقسام ظلم است.
ظالم
همانگونه که «ظلم» در مقابل «عدل» است، «ظالم» نیز نقطة مقابل «عادل» است، بنابراین «ظالم» کسی است که در ضایع کردن حق، ابایی ندارد و حقوق خدا و مردم و خودش را رعایت نمیکند، و این از شدیدترین منزلگاههای تاریکی و سقوط انسان به اسفلالسافلین است که در آنجا گرفتار سوء عاقبت و عذاب مقیم میشود. آدمی هر اندازه از نور فاصله بگیرد به همان اندازه به تاریکی نزدیک میشود. ظالم نیز آثاری که بر ظلمش مترتب میشود در واقع نتیجة فاصله گرفتن او از عدل و عدالت است و آیة «هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى» هشداری است به اینکه ظلم، انسان را بی نیاز نمیکند و هیچ سودی به حال او ندارد و او را از گرفتاریها نجات نمیدهد.
علّت ظلم و انگیزة ظالم
علّت ظلم را پیش از هر چیز باید در کمبودها و نارساییهای روحی و روانی و خود کم بینیها و حقارتهای نفسانی مشخص ظالم جستجو کرد، زیرا کسی که دارای نفس مطمئنّه و روح آرام و شخصیت قائم به صفات کاملة وجود خویش باشد، هیچ گاه ستمی به دیگران روا نخواهد داشت. آنچه آدمی را وادار به ستم و ستمگری میکند، کمبودها، کاستیها و خلأهای وجودی و شخصیتی اوست که به صورت شماری از «خصلتهای رزیله» در وجود او بروز و ظهور مییابد. «حسّ خود کم بینی»، و «احساس عقبماندگی»، «ترس از افشای عیوب»، «ترس و خوف از شکست»، «وجود عقدههای انباشته در دوران کودکی» و گاه «نیازهای شدید اوّلیّه در امور زندگانی»، و چه بسا «حسّ انتقام جویی» از عواملیاند که انسان ترسو و تحقیر شده و نیازمند را ناخودآگاه وادار به ظلم و جور میکند تا بدین وسیله حسّ برتری خود را به دیگران نمایانده و تشفّی خاطری پیدا کرده باشد، و دست کم به گونهای، خطرهای متصوّر شدة احتمالی بر ضدّ خویش را از خود دور کرده باشد، و به اصطلاح برای شخصیت متزلزل خویش حاشیة امنی دست و پا کرده باشد.
بررسی دوران زندگی بزهکاران اجتماعی که مرتکب جنایات بزرگ و ستمهای هولناک نسبت به افراد شدهاند، نشان میدهد که خود مورد تهدید و ستمهای مکرّر واقع شدهاند. گاهی هم جهالت و نادانی انسان موجب ظلم و جور ناخواستهای میشود که معمولاً دامنة آن فراتر از خود و خانواده میشود. غفلت از یاد خدا و بی ایمانی به مبدأ و معاد نیز زمینهساز انواع ستمها میشود.
اینکه ظلم و جور در ساحت مقدّس ذات لایزال الهی راه ندارد، به سبب این است که ذات حق متعال از هرگونه کم و کاستی منزّه و مبرّاست، زیرا علّت ظلم، جهالت، عجز، ناتوانی، فقر، نیازمندی، غفلت، عقدهگشایی و امثال این امور است. در صورتی که ذات خدای یکتا غنّی و بینیاز است و هیچ گونه حدّ و مرز و نقص و محدودیتی ندارد، بلکه نور مطلق، کمال مطلق و قدرت مطلق است. در چنین ذاتی که مستجمع تمام صفات کمال و جمال است، هیچ گونه اقتضای ظلم و جوری ندارد.
قرآن کریم میفرماید: «وَمَا اللّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ». تعبیر «یرید» به صورت فعل مستقبل و آوردن «ظلما» به صورت نکره و ذکر «للعالمین» به صورت جمع، کاملاً گویای این حقیقت است که هیچ گونه ظلمی در جریان همه حوادث زمان در پهنة هستی در ساحت قدس الهی هرگز راه پیدا نمیکند. تعبیر آیه نشان میدهد که اصلاً ارادة ظلم در ذات خداوند ممکن نیست تا چه رسد به انجام دادن آن، زیرا ذات خداوند یکتا به دور از هرگونه ضعف، فقر، نیاز و محدودیت است.
«انَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَ یُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا؛ بی گمان، خدا حتی به وزن ذرّهای ستم نمیکند، و اگر کمترین کار نیکی باشد، آن را چند برابر میسازد و از نزد خویش پاداشی بزرگ میدهد».
برخی از منابع کلامی همچون «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، «مناهج الیقین فی اصولالدین» از علامه حلّی، و «شرح باب حادی عشر» از فاضل مقداد و «حق الیقین» از علّامه مجلسی و دیگر کتب کلامی، ضمن طرح مباحث صفات خداوند مانند «عدل» و «حکمت»، ضمن اثبات صفات ثبوتیّه، به منزّه بودن خدای متعال از هرگونه ظلم تأکید ورزیدهاند.
اقسام ظلم
ظلم دارای اقسامی است که به صورت فشرده میتوان آن را در سه قسم بیان داشت: 1. ظلم در عقیده؛ 2. ظلم در اخلاق؛ 3. ظلم در عمل.
از جمله شاخههای ظلم در عقیده، میتوان به کفر و شرک اشاره کرد.
«کفر» در لغت به معنای «پوشانیدن و پنهان کردن» است. کسی که احسان دیگران را نسبت به خود اظهار نکند و آن را بپوشاند، گویند کفران نعمت کرده است. کفر در اصطلاح، انکار خدای متعال و نعمتهای مادی و معنوی، ظاهر و باطنی اوست. ارسال رسل و انزال کتب آسمانی به پیامبران و وعدة معاد و به طور کلی «دین» با همه جزئیاتش از مهمترین نعمتهای الهی است.
«شرک» در لغت به معنای شریک قائل شدن برای خداست. که آن هم دارای اقسامی است، مانند شرک در ذات، شرک در صفات، شرک در خالقت، شرک در ربوبیت، شرک در عبادت و اطاعت. مشروح اینها در کتب کلامی مطالعه و بررسی شده است.
امّا مراد از شرک در اخلاق، دارا بودن رذائل اخلاقی است. در کتابهایی که در علم اخلاق نگاشتهاند به تفصیل دربارة آنها به بحث پرداختهاند. مهمترین شاخههای شرک در اخلاق، ریاکاری، دروغگویی، خلف وعده، خیانت در امانت، حسدورزی، کینه توزی، بد نیّتی و تکبّر و عجب و خودخواهی است که هر یک از اینها در کتب روایی و جوامع حدیثی به تفصیل تشریح و تبیین شده است.
امّا مراد از شرک عملی، ترک اوامر الهی و ارتکاب گناهان کبیره و تعطیل نمودن آداب قرآنی و سنّت رسول گرامی9 است.
در زمینه شرک و اقسام آن روایات و احادیث از پیامبر اکرم و اهل بیت اطهار آن حضرت: فراوان نقل شده است. از ابن عباس نقل شده که پیامبر اکرم9 فرموده است:
«الانداد هو الشرک اخفی من دبیب النّمل علی صفاۀ سوداء فی ظلمة اللّیل، و هو ان یقول: و الله و حیاتک یا فلان و حیاتی؛ و یقول لولا کلبة هذا لاتانا اللّصوص البارحة، و لولا البطّ فی الدار لآتی اللّصوص، و قول الرّجل لصاحبه: ماشاء الله و شئت، و قول الرجل: لولا الله و فلان...هذا کلّه بشرک؛ یعنی همتاها و همانندها شرک محسوبند، و شرک پنهانتر از خزیدن مورچه در تاریکی شب بر روی سنگ درشت صاف و سیاه است؛ و آن اینکه بگوید: ای فلانی، به خدا و زندگی تو و زندگانی خودم سوگند! و بگوید: اگر این سگ نبود، دیشب دزدان به خانة ما میآمدند؛ و اگر مرغابی در منزل نبود دزدان میآمدند (و دستبرد میزدند)؛ و مرد به دوستش بگوید: آنچه خواست خدا و خواست تو باشد، و شخص بگوید: اگر خدا و فلانی نبود...اینها همه آمیخته با شرک است».
در حدیث آمده است که مردی به رسول خدا9 گفت: آنچه خواست خدا و خواست تو باشد. فرمودند: «أجعلتنی لله ندّا؛ آیا مرا همتا و همانند خدا کردی؟!»
آثار شرک
هر گونه تفکّر و اعتقادی، موجب آثاری در وجود انسان میشود. شرک نیز آثار زیانباری در زندگی انسان به بار میآورد که عمدة آنها عبارتند از:
1. شرک مایة ضعف و ناتوانی و ذلّت و زبونی است، در حالی که توحید، عامل حرکت و قیام و سرافرازی است.
2. شرک، مایة مذمّت و نکوهش است، چرا که یک خط انحرافی در مقابل منطق عقل، و کفرانی آشکار در مقابل نعمت پروردگار است.
3. شرک، سبب میشود که خداوند، مشرک را به معبودهای ساختگیاش واگذارد و دست از حمایتش بردارد:
«مثل الّذین اتّخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتّخذت بیتا و انّ اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون؛ داستان کسانی که به جای خدا، سرپرستانی دیگر گرفتهاند چون داستان عنکبوت است که خانهای ساخته، و راستی که سستترین خانهها خانة عنکبوت است، اگر میدانستند».
4. یکی از عواقب وخیم شرک به خداوند متعال، محرومیت قطعی از ورود به بهشت است:
«إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَار؛ بی گمان، هر کس به خدا شرک ورزد، خدا بهشت را بر او حرام گرداند، و جایگاهش آتش دوزخ است و ستمکاران هیچ یاوری ندارند».
آثار زیانبار ظلم
دو شاخه اصلی ظلم، ظلم در گفتار و ظلم در رفتار است که هر یک آثار مخرّب و زیانباری دارند. خداوند متعال در قرآن کریم، دروغ بستن بر خدا را ظلمی بزرگ دانسته و رستگار نشدن را از نتایج آن شمرده است:
«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ و کیست ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بندد (برای او شریک قائل شود) یا آیات او را دروغ شمارد و انکار کند؟ به راستی که ستمکاران رستگار نمیشوند».
ظلم یکی از شنیعترین گناهان است و افترای دروغ بر خدای متعال، قرار دادن شریک برای اوست، با این¬که او را شریکی نیست؛ همچنین ادّعای نبوّت و نسبت دادن حکمی به وی از راه دروغ و بدعت، و تکذیب آیات دالّ بر او.
خداوند متعال فرمود: «إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ».
با در نظر گرفتن این جهت که ظلم را به صورت وصف به کار برده، معنایش این است که ستمگران به آرزوهایی که به منظور دستیابی به آنها، آن تشبّثها را میکنند، نمیرسند، چون ظالمند، و همین ظلم¬شان آنان را به آرزو و سعادت¬شان رهبری نمیکند. چون سعادت واقعی، وقتی به دست میآید که طالب و آرزومند، خود را بر حسب وجودیاش به ادوات و وسایلی که سازگار و مناسب با آن سعادت است مجهّر میسازد.
ظلم در رفتار و ارتکاب فواحش
یکی از رفتارهای ظالمانه در محضر پروردگار، ارتکاب فواحش و کارهای زشت است که خداوند به صراحت از آن منع نموده است:
«قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ بگو: جز این نیست که پروردگارم کارهای زشت را چه آشکار و چه پنهان آنها را حرام کرده و نیز گناه و ستم و سرکشی به ناحق را و اینکه چیزی را شریک خدا بدانید که هیچ دلیلی بر آن فرو نفرستاده است و اینکه چیزی را بر خدا به دروغ گویید که خود نمیدانید».
«فواحش» جمع «فاحشه»، به اعمال زشت و ناپسند اطلاق میشود. «اثم» به معنای هرگونه کاری است که زیانبخش باشد و موجب انحطاط مقام انسان گردد و او را از رسیدن به ثواب و پاداش نیک بازدارد، بنابراین هرگونه گناهی در مفهوم وسیع داخل در اثم است.
«بغی» به معنای کوشش و تلاش برای بهدست آوردن چیزی است، ولی غالبا به کوششهایی گفته میشود که برای غصب حق دیگران است، لذا مفهوم آن غالباً با مفهوم ظلم و ستم یکسان است. وصف «بغی» به «غیر الحقّ» از قبیل توضیح و تأکید بر معنای «بغی» است و نسبت دادن چیزی را به خدا بدون علم و آگاهی است. (و ان تقولوا علی الله ما لا تعلمون).
در آیات و روایات بر این مسئله، فراوان تأکید شده است؛ لذا مسلمانان از گفتن چیزهایی که نمیدانند، شدیداً منع شدهاند. پیامبر اکرم9 فرموده است:
«من أفتی به غیر علم لعنته ملائکة السّموات و الارض؛ هرکس بدون علم و آگاهی و تخصّص فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت میکنند».
و اگر ریشه بدبختیهای جوامع بشری را پیجویی نماییم، خواهیم دید که بیشتر آنها از شایعه سازی و سخن گفتن بدون اطلاع و گواهی به ناحق و اظهار نظرهای بی مأخذ و مدرک سرچشمه میگیرد.
از دیگر مصادیق ظلم، رعایت نکردن حقالناس، نادیده گرفتن حقوق والدین، همسر، فرزندان، اقربا و خویشاوندان و همسایگان و به طور کلی تضییع حقوق شهروندی است.
حدیثی که از امام صادق7 روایت شده که فرمود: مردی نزد رسول خدا9 آمد و عرض کرد: من جوان بانشاط و ورزیدهای هستم و جهاد را دوست دارم ولی مادری دارم که از این موضوع ناراحت میشود. پیامبر فرمود:
«ارجع فکن مع والدتک فوالّذی بعثنی به الحق لاُنسها بک لیلة خیر من جهاد فی سبیل الله سنة؛ برگرد و با مادر خویش باش، سوگند به آن خدایی که مرا به حق مبعوث ساخته است مأنوس شدنت با مادر از یک سال جهاد در راه خدا بهتر است».
یکی از حقوق واجب زنان، صداق یا مهریّه است که باید میزان آن در عقد مشخّص و معیّن شود و طبق نصّ صریح قرآن کریم پرداخت آن بر مردان واجب شمرده شده است:
«وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا؛ مهر زنان را (به طور کامل) به عنوان یک بدهی یا یک عطیه به آنان بپردازید و اگر آنان با رضایت خاطر چیزی از آن را به شما ببخشند آن را حلال و گوارا مصرف کنید». حتی از نظر فقهی، نفقه و سکنا برای صاحب عدّة رجعی مادامی که در عدّه میباشد، ثابت است.
و از جمله حقوقی که در قرآن مورد تأکید قرار گرفته، رعایت حقوق کودکان در دوران شیرخوارگی است: «مادران، کودکان خود را دوسال تمام شیر دهند. این حکم برای کسی است که بخواهد دوران شیر دادن را کامل کند، و بر صاحب فرزند است که مخارج خوراک و پوشاک آنان را در حدّ متعارف بپردازد، زیرا هیچ کس جز به انداز توانش مکلّف نیست ـ نه مادر باید به خاطر فرزندش زیان بیند و نه صاحب فرزند به خاطر فرزندش؛ و مانند همین وظیفه بر عهدة وارث نیز هست (که باید هزینة شیر دهنده را بپردازد)، حال اگر خواستند که با موافقت و مشورت یکدیگر کودک را از شیر بگیرند گناهی بر آنان نیست، و اگر خواستند برای فرزندان خود دایه بگیرند گناهی بر شما نیست، در صورتی که آنچه را باید بدهید به نیکی تسلیم وی کنید؛ و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا به آنچه میکنید بنیاست».
پیامبر اکرم فرمودهاند: «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام». بنابراین از نظر اسلام کسی نباید به خودش و به دیگری ضرر بزند. اضرار و ضرر زدن در منطق اسلام، ظلم است؛ لذا در بحث حق اولاد، زمانی که کار زوجین به جدایی و طلاق کشیده میشود، خداوند وظیفه آنها را حتی در مورد تغذیة کودک مشخص میکند و میفرماید: هیچ کدام از آنها نباید ضرر ببینند و نباید والدین، کودک را قربانی خشم و کینة خود کنند.
رعایت حقوق خویشاوندی، مساکین و ابن سبیل نیز مورد اهتمام اسلام است: «حق نزدیکان و مسکینان و ابن سبیل (در راه ماندگان) را ادا کن، این برای آنها که رضای خدا را میطلبند بهتر است و چنین کسانی رستگارند».
پیامبر اکرم9 فرموده است: «مطل الغنیّ ظلم؛ وقت کشی و بهانه جویی ثروتمند برای فرار از دستگیری و کمک به محروم ستمکاری است».
در آیاتی نیز علاوه بر توجّه به حقوق نزدیکان و مساکین، از حقوق ایتام به شدّت دفاع شده است:
«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا؛ آنان که اموال یتیمان را به ستمگری میخورند در حقیقت در شکمهای خود آتش دوزخ را فرو میبرند و به زودی به آتش سوزان در میافتند».
این آیه بیانگر این است که آنان مال یتیم میخورند. هر چند چهرة ظاهری عمل¬شان بهرهگیری از غذاهای لذیذ و رنگین است، امّا واقع این غذاها آتش سوزان است و همین چهره است که در قیامت آشکار میشود. آنجا صحنه تجسّم اعمال است. چهرة واقعی عمل، همیشه تناسب خاصی با کیفیت ظاهری آن دارد، همان گونه که خوردن مال یتیم و غصب حقوق او، قلب را میسوزاند و روح را آزار میدهد، چهره واقعی آن نیز، آتش سوزان است. پیامبر اکرم9 فرموده است:
«ایّاکم و الظّلم؛ فانّ الظّلم عند الله هو الظّلمات یوم القیمة؛ از ستم به پرهیزید، زیرا ستم در نزد خداوند سبب تاریکی روز قیامت است»؛ یعنی در روز قیامت هر عملی به شکلی مناسب همان عمل تجسّم پیدا میکند. در حدیثی دیگر نقل شده است: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظّلم؛ حکومت با کفر ممکن است باقی بماند، ولی با ظلم و تجاوز به حقوق دیگران باقی نخواهد ماند».
نمونههایی از روابط اجتماعی ظالمانه
ارتباط ظالمانه باعث تفرقه و تخریب روابط اجتماعی میشود. قرآن کریم ضمن برشمردن شماری از آنها نتایج و آثار زیانبار آنها را نیز یادآور شده است، از جمله:
1. کم فروشی: «وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛ وای بر کم فروشان، آنان که چون پیمانه گیرند و چون برای آنان پیمانه دهند یا وزن کنند، کم گذارند. آیا آنان نپندارند که برانگیخته میشوند برای روزی بزرگ؟ روزی که مردم (برای رسیدگی به حساب¬شان) در پیشگاه پروردگار جهانیان بایستند».
مضمون این آیات یک مذمّت است و آن این است که مطففین (کم فروشان) حق را برای خود میخواهند، ولی برای دیگران نمیخواهند! که این خود باعث تباهی اجتماع انسانی است.
در سورة هود، خداوند مردم «مدین» را از کم فروشی و خیانت بر حذر میدارد و میفرماید:
«و به سوی مردم مدین برادر (خیرخواه و دلسوز) شان شعیب را فرستادیم. گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید که شما را جز او خدایی نیست و پیمانه و ترازو را نکاهید (کم فروشی نکنید). همانا من خیرخواه شما هستم، و من از عذاب روزی فراگیر (هلاک کننده) بر شما میترسم».
معاملات مالی و مخصوصا خرید و فروش، از ارکان حیات اجتماعی انسان است. اگر در معاملهای از راه نقص مکیال و میزان خیانتی به او شود زندگیاش دچار اختلال میگردد و اندک اندک امنیت عمومی از جامعه رخت بر میبندد.
2. فخرفروشی و تمسخر و عیب جویی، از دیگر نمونههای روابط اجتماعی ظالمانهای است که شدیداً در سورة لقمان و حجرات از آنها نهی شده است.
3. سوء ظن و تجسّس و غیبت نیز زمینهساز انواع و اقسام روابط تیره اجتماعی میشوند که مرتکبان آنها در سورة حجرات به وضوح مورد مذمّت و نهی قرار گرفتهاند.
بنابراین رعایت حقالناس در چارچوب حدود الهی واجب است و در صورت تعدّی از حدود، علاوه بر ظلم به مردم، ظلم به نفس و از طرفی ظلم به خدا محسوب میشود، و لازمة پرهیز از ظلم و رعایت حقوق مردم، رشد و تعالی روحی و فکری و آرامش همه جانبه است.
مبارزه با ظالمان
از جمله مسئولیتهای مهم مؤمنان در مقابل ظالمان، مبارزه با آنهاست. قرآن کریم در این باره مبارزة موسی و هارون با فرعون را مطرح مینماید:
«اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى؛ به سوی فرعون بروید که او یاغی شده است. پس با او به نرمی سخن بگویید، شاید تذکّر یابد یا (از عاقبت وخیم خود) بترسد».
در آیه ضمن دعوت به مبارزه، راه و رسم آن را نیز یادآور شده است. مواجه شدن با دشمن در درجه نخست باید مبتنی بر منطق گفتگوی نرم و بدون خشونت و تندی باشد، زیرا نرمی کلام، نفوذ کلام را تعمیق میبخشد و پایبندی به اخلاقی عملی را آشکار میسازد.
در سورة نازعات نیز همین مطلب را با بیانی سرشار از لطافت و نرمی و اخلاق یادآور میشود:
«اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى؛ به سوی فرعون بروید، زیرا او طغیان کرده است و به او بگو: آیا میخواهی پاکیزه شوی؟ و من تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسی و مرتکب خلاف نشوی؟».
بر اساس آیات قرآن، جهاد با ظالمان و مهاجمان به اموال و نفوس مسلمانان امری واجب و ضروری است که تفصیل آن در کتاب الجهاد، فقه به عنوان «جهاد ابتدایی» و «دفاع» بیان شده است:
«إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُور أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ؛ همانا خدا از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند، بی گمان هیچ خیانتکار کفر پیشهای را دوست ندارد. به کسانی که مورد جنگ و کشتار قرار گرفتهاند اجازة (جنگ و دفاع) داده شد، زیرا که مورد ستم قرار گرفتهاند، و خداوند بر یاری آنها تواناست».
در مجموع، از آیات جهاد احکام کلّی زیر استفاده میشود:
1. مباح بودن قتال و جنگیدن با کسانی که در ماه حرام، به مسلمانان حملهور شدهاند.
2. کشتن کسانی که متجاوز و متعدّی به حقوق مردمند و بر ضدّ مسلمانان جنگ مسلحانه را به راه میاندازند، جایز است.
3. یاری و کمک مظلوم در صورت استطاعت امری لازم و اخلاقی است، لذا مؤمنان مسئولیت بزرگی در قبال مظلومان دارند.
آثار ظلم در نگاه قرآنی
در نگاه قرآن، ظلم آثاری گوناگون دارد که عمدة آنها عبارتند از:
1. محرومیت ظالمان از دستیابی به مقام امامت: «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ».
2. محرومیت ظالمان از دستیابی به هدایت: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ».
3. گمراهی، عاقبت کار ظالمان: « وَ يُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ».
4. زیانکاری، نتیجه و سرانجام کار ظالمان: «وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارً».
5. مهلت و استدراج ظالمان: «وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ؛ و آنان که آیات ما را تکذیب نمودند، آنان را تدریجاً از جایی که نمیدانند غافلگیرمیکنیم و به آنان مهلت میدهیم که تدبیر و نقشة من سحت استوار است (و گریزی از آن نیست)».
«استدراج» در این آیه به این معناست که ظالمان را تدریجاً و اندک اندک به هلاکت میرسانیم. اصل آن از «درج» به معنای «تا کردن نامه یا لباس» است. به این اعتبار، مرگ و هلاکت را نیز «درج» گفتهاند، زیرا طومار زندگی را درهم میپیچد؛ و این¬که استدراج را مقیّد کرد به راهی که خود آنان نفهمند، برای این است که بفهماند این نزدیک کردن آشکار نیست، بلکه در همان سرگرمی به تمتّع از مظاهر زندگی مادی مخفی است و در نتیجه ظالمان با زیاده روی در ظلم و معصیت، پیوسته به سوی هلاکت نزدیک میشوند. پس میتوان گفت: استدراج تجدید نعمتی بعد از نعمت دیگر است، تا بدین وسیله التذاذ به آن نعمتها ایشان را از توجّه به وبال کارهای¬شان غافل سازد.
6. ذلّت و خواری ظالمان: «لهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ».
7. بدترین احوال ظالمان در هنگام مرگ:
«وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ؛ و اگر ببینی آنگاه که فرشتگان جان کافران را میگیرند که بر صورت و پشت آنان میکوبند و (گویند:) بچشید عذاب سوزان را، این (عذاب) به کیفر کارهایی است که دستان خودتان پیش فرستاده و از آن روست که خدا کمترین ستمی به بندگان نمیکند».
1. ظالمان در دوزخ. در آیات بسیاری خداوند از جهنم سوزان با عنوان جایگاه ظالمان یاد میکند:
« إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ، لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ؛ بی گمان، آنان که آیات ما را تکذیب کردند و از روی کبر و غرور از پذیرش آنها سر برتافتند درهای آسمان به رویشان گشوده نگردد و به بهشت در نیایند تا آنکه شتر (یا طناب کشتی) در سوراخ سوزن درآید (که این هم ناشدنی است) و مجرمان را این گونه کیفر میدهیم. آنان از دوزخ بستری در زیر دارند و رواندازهایی بر رو و ستمکاران را این چنین کیفر میدهیم».
نکتة جالب اینکه میفرماید: «ظالمان وارد بهشت نمیشوند تا اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد!» این تعبیر کنایة لطیفی از محال بودن این امر است. در واقع برای اینکه عدم امکان دخول این افراد در بهشت به صورت حسّی درآید، این مثال جالب انتخاب شده است تا همان طور که هیچ کس تردید ندارد که ممکن نیست شتر با آن جثّة بزرگش از سوراخ باریک سوزن عبور کند، همین طور مسلّم بدانند که راهی برای ورود افراد بی ایمان و ظالم و متکبّر در بهشت مطلقا وجود ندارد.
«جمل» در لغت به معنای شتری است که تازه دندان درآورده، ولی یکی از معانی جمل طنابهای محکمی است که کشتیها را با آن مهار میکنند ؛ و از آنجا که طناب و سوزن تناسب بیشتری با هم دارند بعضی این معنای را در تفسیر آیه بهتر دانستهاند، ولی بیشتر مفسران معنای اوّل را ترجیح دادهاند.
جانگدازترین حال برای ظالمان، وقتی است که نوشیدنیهای سوزان و چرکین جهنم را به آنان میچشانند، حالتی که تصوّر آن رعشه بر جان آدمی میاندازد:
«لايَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا إِلَّا حَمِيمًا وَغَسَّاقًا جَزَاء وِفَاقًا إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كِذَّابًا وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَابًا؛ در آنجا هیچ نسیم خنکی نیابند و هیچ آشامیدنیای نچشند، جز آبی جوشان و زردآبی گندآلود که سرایی همگون (با کارهای آنان) است، چرا که آنان انتظار و باور به حسابی نداشتند، و آیات ما را سخت انکار و تکذیب کردند، و ما هر چیزی را در نوشتهای شمار کردهایم (لوح محفوظ یا نامة اعمال) پس بچشید که شما را هرگز جز عذاب نیفزاییم».
چگونگی عذاب ظالمان در شماری از آیات قرآن کریم بسیار عبرت آموز است. از غل و زنجیر شدن آنان و پوشاندن مادة سیاه بدبوی قطران بر اندام¬شان تا پوشاندن لباسهای آتشین و پر کردن شکمهای¬شان از شجرة زقّوم و نوشاندن آب داغ متعفّن به آنان و در نهایت روسیاهیشان در نزد اهل محشر و به هوا شدن سرهایشان از شدت ترس و وحشت همه و همه نشان از سوء عاقبت ظالمان است. مخصوصاً آنگاه که اعضا و جوارح¬شان بر ضدّ آنان به سخن در میآیند.
«يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ الْسِنَتُهُمْ وَ ايْديهِمْ وَ ارْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ؛ روزی که زبانها و دستها و پاهای¬شان بر ضدّ آنان به آنچه میکردهاند، گواهی دهند». از روایات استفاده میشود که همة اعضای بدن هر کدام به نوبة خود بر اعمال دنیوی آنان گواهی میدهند.
«وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ؛ به پوستهای بدن-شان گویند: چرا بر ضدّ ما گواهی دادهاید؟ گویند: خدایی که هر چیزی را به سخن درآورده ما را نیز گویا کرده است!».
آن روز ظالمان، حسرت زده اظهار ندامت و پشیمانی میکنند، ولی دیگر چه جای حسرت و پشیمانی است!
از امام صادق7 نقل شده: «خداوند برتر و عادلتر و بزرگتر از آن است که بندهاش عذر موجّهی داشته باشد و به او اجازة عذرخواهی ندهد، بلکه آنها در حقیقت هیچ عذر موجّهی ندارند که مطرح کنند.
نتیجة بحث
1. انسان عاقل در مقابل پروردگارش سر تسلیم فرود میآورد و زندگی خویش را بر اساس توحید بنا میکند و خود را خالصانه مکلّف به انجام اوامر الهی و ترک نواهی او مینماید و از هرگونه ظلم عقیدتی چون شرک و کفر نسبت به خدا و نیز ار هرگونه رفتار ظالمانه و ارتکاب فواحش در محضر پروردگار دوری میکند. در چنین شرایطی است که او توانسته حق الله را رعایت نماید و نسبت به ساحت قدس ربوبی، در عقیده و عمل از ظلم و تعدّی در امان بماند و در راستای هدف خلقت خویش قدم بردارد تا به مقام بندگی محض حق درآید.
2. رعایت حق الناس در چارچوب حدود و مقررات الهی واجب است و در صورت تعدّی از حدود، علاوه بر ظلم بر مردم، ظلم بر خود و خدای خویش نموده است.
3. انسان مؤمن از هر ستمی نسبت به دیگران پرهیز میکند، چرا که خدای بزرگ حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار و گفتار و نیِِّات و انگیزههای اوست. او نه تنها ستم نمیکند، بلکه متعلّق به صفت رحمانیت و رحیمیت الهی میشود و مصداق «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» میشود. لازمة چنین کاری، رشد و بالندگی انسان در تمام عرصههای زندگی است. این بیانگر تأثیر متقابل فقه و اخلاق در موضوع ظلم است، زیرا وقتی مظلوم بر ظالم غلبه نمود، در مورد قتل و جروح، بین بخشیدن ظالم یا قصاص او مخیر است.
4. خداوند حکیم انسان را مکلف نموده تا حقوق الهی و حقوق همنوعان خود را رعایت کند و حدود و ثغور هر حقّی را نیز مشخص فرموده است. انسان در صورتی که در راستای هدف خلقت حرکت کند، سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین و جامعه را نیز قرین خوشبختی میگرداند؛ و ادای حقوق زمانی محقّق میشود که آدمی پایبند به انجام دادن واجبات و ترک محرّمات باشد و همزیستی واقعی مسالمت آمیز و حفظ حقوق انسانی به گونة کامل در گرو پایبندی به اصول و فروع دین است. اصول و فروعی که قرآن کریم و سنّت قطعی رسول ربّ العالمین آن را ترسیم و شناسانده است.
5. ظلم کردن و ظلم پذیری به لحاظ فقهی گناه محسوب میشود، لذا انسان علاوه بر آنکه نباید خود را به هیچ ستمی آلوده سازد، در مقابل ظالمان و متجاوزان نیز حق سکوت و بی تفاوتی ندارد. ستمگر و ستم پذیر به یک اندازه در گناه شریکند، چون تن به ظلم دادن، سبب چیرگی بیشتر ظالم میشود.
6. یکی از قوانین حاکم بر جهان هستی، قانون بازتاب یا عکسالعمل است. بی گمان، انسان در دنیا مشمول چنین قانونی میشود، زیرا قدرت تشخیص را که همان فرقان است نتیجة رعایت تقوای الهی دانسته است؛ و نیز راههای هدایت الهی را نتیجة جهاد و تلاش در راه حق دانسته و آثاری را بر ظلم مترتب نموده است که از جمله آن محرومیت فرد و جامعه از به کارگیری نعمتهای الهی است.
7. همچنان که آثار تقوا، لطیف، دلنشین، شیرین و پرجاذبه است، آثار ستم¬پیشگی در دنیا و آخرت بسی ناگوار و جانگداز و همراه با درد و عذاب است و خواری و خفّت روحی برای ظالم در آخرت چنان است که با خواندن آیات عذاب، رعشه بر اندام انسانی که اندکی اندیشه آخرت داشته باشد، میافتد. از این رو انسان عاقبتنگر کسی است که با برنامهریزی دقیق و حساب شده لحظات عمرش را غنیمت بشمارد و به کار نیک پردازد و از تجاوز به حقوق دیگران بهراسد که کمترین کوتاهی، بزرگترین پشیمانی را به دنبال میآورد.
منابع و مآخذ
* قرآن کریم.
1. ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، یوسف مرعشی، چ سوم، دار المعرفه، بیروت،1409 ق.
2. ابی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی، الاصول من الکافی، علی اکبر غفاری، چ سوم، دار¬التعارف، بیروت، 1401 ق.
3. امام خمینی، روح الله، تحریر الوسیله، چ اول، نشر اسلامی (جامعه مدرسین)، 1363 ق.
4. پاینده، ابو القاسم، نهج الفصاحه، نشر جاویدان، تهران، بی تا.
5. حرّ عاملی، وسائل الشیعة فی تحصیل مسائل الشریعه، عبد الرحیم ربانی شیرازی، چ پنجم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
6. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، المکتبه المرتضویه، مطبعه التقدم العربی، 1392 ش.
7. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، نشر اسلامی (جامعه مدرسین)، چ یازدهم، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، 1378 ش.
8. عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نور الثقلین، رسول محلاتی، چ چهارم، اسماعیلیان، قم، 1373 ش.
9. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، چ 8. تهران، دارالکتب اسلامیه، 1378 ش.
10. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، چ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
11. مولوی، مثنوی، به کوشش قوام الدین خرّمشاهی، چ اول، نشر ناهید، تهران، 1375 ش.